خنده
پوشالی
میم حجری
· هر کسی حال مرا پرسید، گفتم: «عالی ام»
·
اشک ها پنهان شده در خنده ی پوشالی ام
· نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟
· دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام
·
خوب فهمیدم که خوش بودند از غم های من
·
آن رفیقانی که غمگین اند از خوشحالی ام
·
دیگر آن چاقوی دست نارفیقان نیستم
·
خسته از دیروزهای خونی و جنجالی ام
·
بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیل
·
من شدیداً خسته از هر بحث استدلالی ام
·
مثل نعل اسب ها در زیر پا افتاده ام
·
با همه افتادگی، تندیس خوش اقبالی ام
·
غرق خواهد شد کسی که سخت «من»، «من» می کند
·
بطری بر روی
آبم، چون که از خود خالی ام
پایان
خوب فهمیدم که
خوش بودند از غم های من
آن رفیقانی که
غمگین اند از خوشحالی ام
·
معنی تحت اللفظی:
·
بر اساس تجربه حاصل از «نردبان
هر کس و ناکس شدن»، بخوبی دریافتم که رفقائی که از شادی من غمگین می شوند، خوشی شان در غم های من بوده است.
1
·
شاعر در این بیت، روابط اجتماعی حاکم
در جامعه حویش را بطرزی رئالیستی تصویر می کند:
·
بزعم شاعر اعضای جامعه شادی خود را
در اندوه رفقای خود می یابند و اندوه خود را در شادی آنها.
·
این اما به چه معنی و به چه دلیلی است؟
2
·
شاید حریفی بگوید که در جامعه شاعر،
از این خبرها نیست و شعرا به قول قرآن، مشتی کذاب اند و یاوه سرا.
·
واقعا هم نمی توان این ادعای شاعر را
اثبات تجربی و آماری کرد.
·
دلیلش این است که اولا جامعه شاعر جامعه
ای چند ملیتی است و هر قوم و ملت ساکن این ویرانه روانشناسی اجتماعی خاص خود را دارد.
·
ثانیا جامعه شاعر جامعه ای منقسم
به طبقات اجتماعی مختلف است و هر طبقه و حتی هر قشر متعلق به هر طبقه روانشناسی
خاص خود را دارد و نمی توان حکم کلی و فراگیر صادر کرد که شامل حال همه باشد.
3
·
ولی اگر قضیه واقعا از این قرار
باشد و تجارب شخصی ما نیز در حیطه ملی و طبقاتی مان برداشت شاعر را تأیید می کند، آنگاه
می توان پرسید که دلیل این روانشناسی اجتماعی چیست؟
·
چرا باید اعضای جامعه ای شادی خود
را در غم دیگری و غم خود را در شادی دیگری بجویند؟
4
·
این پدیده بیشک علل اوبژکتیف (عینی)
و سوبژکتیف بیشماری دارد.
·
شرایط اوبژکتیف (عینی) زیست رد این
جامعه باید چنان دشوار باشد که سکنه این کشور نان از سفره یکدیگر و لقمه از دهان
یکدیگر بربایند تا بتوانند ادامه حیات دهند.
·
پیران قوم از دوره های قحط سالی
حکایت ها دارند.
·
آن سان که هر کس تکه نانی به نصیب
می برد و بقیه چشم به نان یکدیگر داشتند و حتی مرگ یکدیگر را آرزو می کردند تا
نانش را به نصیب برند و یا نانخوری کمتر داشته باشند.
·
بعضی ها که به هنگام خواب اشتهای
خوردن نان خود را نداشتند، بروایتی نان خود را علنا لیس می زدند تا بقیه رغبت
خوردن آن را نداشته باشند.
5
·
این پدیده به سطح نازل توسعه نیروهای
مولده جامعه برمی گردد:
·
وسایل تولید و علم و فن به اندازه ای
رشد نکرده که به اندازه کافی مایحتاج اولیه عمومی تولید و توزیع شود.
·
در نتیجه شرایط زیست فوق العاده
دشوار گشته، پرنده مهر از میان قوم پر کشیده و عفریت نفرت و کین نسبت به یکدیگر بر
فراز دیارشان پر گسترده است.
6
·
علت سوبژکتیف این پدیده می تواند
سطح نازل شعور جامعه باشد.
·
سطح شعور اجتماعی اما بواسطه سطح
وجود اجتماعی تعیین و مشروط می شود:
·
بسته به فرماسیون اجتماعی ـ
اقتصادی حاکم، شعور اجتماعی متناسب قوام می یابد.
·
جانسختی شگفت انگیز مناسبات تولیدی
فئودالی و بقایای دیگر فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی زمینه لازم را برای اشاعه
مذهب و خرافه و خریت آماده می سازد و به نوبه خود تأثیر مخرب و منفی بر توسعه نیروهای
مولده می گذارد و جامعه را بکلی فلج می کند.
7
·
در چنین شرایط دوزخی است که مناسبات
اجتماعی میان اعضای همبود و جامعه وارونه می شود.
·
آن سان که هر کس خوشبختی خود را در بدبختی
دیگری می جوید و یا حداقل می بیند و بدبختی خود را در خوشبختی دیگری.
·
بدین طریق، جامعه سلب جامعه وارگی
می شود و رفته رفته به جهنمی غیرقابل تحمل استحاله می یابد.
·
جهنمی که به هر دردی می خورد، مگر
به درد همزیستی مبتنی بر مهر و معاضدت و همکاری و تفاهم متقابل.
8
·
آنچه شاعر در این بیت تصویر می
کند، حقیقتی تلخ و تکاندهنده است.
·
حریفی می گفت:
·
همسایه ام عروسی داشت و بزن وبرقص
راه انداخته بودند.
·
فوری تلفن را برداشتم و به کمیته
نهی از منکر خبر دادم.
·
اراذل و اوباش بلافاصله سر رسیدند
و بساط عیش شان را به عزا بدل کردند.
·
نفسی براحتی کشیدم، سیگاری روشن
کردم و در بالکن نشستم و حسابی حال کردم.
·
همسایه آمد و پرسید که چگونه اراذل
و اوباش خبر شده اند، نکند تو خبر داده باشی؟
·
ولی من انکار کردم.
9
·
مردم که خر نیستند.
·
چند روز بعد حریف، زنی تور می زند و
شبانه برای خوشگذرانی به خانه می آورد و فکر می کند که شب است و مردم در خواب اند.
·
ولی نمی داند که در همسایه کسانی
هستند که «غمگین اند از خوشحالی اش» و اتاق خوابش ببرکت دوربین های مدرن تر از
مدرن تحت نظر قرار دارد.
·
در گرماگرم عیش حریف، همان اراذل و
اوباش نهی از منکر، البته این بار بمراتب سریعتر از بار اول، از در و دیوار پایین
می ریزند و نه تنها عیشش عزا می شود، بلکه ازدواج داوطلبانه با «ضعیفه» نیز بدان
مزید می شود و اخراج از شغل شریف معلمی نیز به زندگی اش سر و سامان خارق العاده می
بخشد.
·
به قول حریفی، بهترین جا برای رویش
و رشد گل های زهرآگین، جهنم است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر