اثری از سیاوش کسرائی
شین
میم شین
باری
این مهره نقش داشت
در نام رشک و بیم برانگیز تهمتن
این مهره رنگ زد
برعشق تند وسرکش تهمینه
ز این مهره پر گرفت
بال بلند آرزویت تا بلند جای
خاموش باش و بیهده بهتان به کس مزن
این مهره رخ نهفت به هنگامه، تا تو را
خونینه تن کشاند بر امواج شعر من»
·
معنی تحت اللفظی:
·
این مهره سرخ مهره ای نقش مند بود:
·
بر روی آن نام رشک انگیر و سهم انگیز تهمتن نقش بسته
بود.
·
این مهره بر عشق تند و سرکش تهمینه رنگ بخشیده بود.
·
بال بلند آمال تو ببرکت همین مهره تا اوج پرکشید.
·
ساکت باش و بیهوده بر من تهمت مزن!
·
این مهره به هنگام نبرد روی نهان کرد، تا پیکر تو را خونینه
بر امواج شعر من بکشاند.
·
سیاوش در این بند شعر، از زبان حکیم طوس نظر خویش راجع
به مهره سرخ را به آخر می برد.
·
سیاوش به احتمال قوی در تمامت طول زندگی هنری و رزم ایدئولوژیکی خویش، خود را ادامه دهنده ی سنت و
راه حکیم طوس حس کرده است.
·
این بند شعر از فلسفه لبریز است و تحلیل آن کار ساده ای
نخواهد بود.
·
آثار هنری را اصولا نمی توان در طرفة العینی خواند و
فهمید و تفسیر کرد.
·
آثار هنری گنجینه نهفته در دل خویش را بتدریج و با خست
خاصی در اختیار مصرف کننده قرار می دهند:
1
این مهره نقش داشت
·
سیاوش میان مهره سرخ و مهره های عادی و معمولی مرزبندی می
کند:
·
بزعم او مهره سرخ مهره ای نقش مند است.
·
اگر بر تصور خود مبنی بر اینکه مهره سرخ سمبل جهان بینی توده
ها ست، وفادار بمانیم، این بدان معنی خواهد بود که جهان بینی توده ها حاوی و حامل رسالتی
است.
·
مهره سرخ نه چیزی تجملی برای پوز دادن، بلکه وسیله ای
برای انجام نقشی و فونکسیونی است.
·
دیالک تیک وسیله ـ ساختار ـ فونکسیون
·
دیالک تیک وسیله و هدف و یا آماج
2
این مهره نقش داشت
در نام رشک و بیم برانگیز تهمتن
·
نظر سیاوش در مصراع دوم این بیت، تصریح می شود:
·
نقش مهره به نام نامیده می شود:
·
بر روی مهره نام رشک انگیز و سهم انگیز تهمتن نقش بسته
است.
·
تهمتن در قاموس سیاوش به احتمال قوی سمبل توده است:
·
رشک انگیز و سهم انگیز!
·
چیزی از جنس دریا:
·
خدا واره، خلاق، حاصلخیز و هراس انگیز!
3
این مهره رنگ زد
برعشق تند وسرکش تهمینه
·
مهره سرخ در قاموس سیاوش به عشق تهمینه نسبت به تهمتن
رنگ زده است.
·
شاید بتوان گفت که بزعم سیاوش، جهان بینی به عشق مبارزان
انقلابی رنگ خاص خود را می زند.
·
اما منظور از رنگ زنی به عشق چیست؟
4
·
عشق کسی به چیزی منشاء غریزی ـ احساسی ـ عاطفی دارد.
·
دل باختن به چیزی پدیده و روندی خودپو ست، دست خود آدم
نیست.
·
با دیدن چیزی بطور غریزی، جرقه ای از احساس و عاطفه زده
می شود و انسان خود را در دایره جاذبه سحر انگیزی گرفتار می یابد.
·
مهره سرخ به این جاذبه خودپوی تهمینه نسبت به تهمتن رنگ زده
است.
·
شاید منظور سیاوش این باشد که جهان بینی توده ای شناخت احساسی
ـ عاطفی ـ غریزی ـ طبقاتی مبارزان انقلابی را به شالوده ای از شناخت عقلی ـ تجربی
ـ نظری مجهز و مزین می سازد.
·
این اما به چه معنی است؟
5
·
این شاید بدان معنی باشد که شناخت احساسی ـ عاطفی ـ
غریزی (خودپوئی) فقط بر ملاطی از شناخت عقلی،
تجربی و نظری (آگاهی) رنگ می گیرد و آن می
شود که با نفوذ در روح توده به قدرت مادی جامعه و جهان دگرگون ساز استحاله می
یابد.
·
دیالک تیکی از خودپوئی و آگاهی می شود.
·
مهره سرخ بدین ترتیب به عشق تهمینه به تهمتن رنگ می زند.
6
ز این مهره پر گرفت
بال بلند آرزویت تا بلند جای
·
به برکت این مهره بوده که سهراب به ایدئال و آرمانی بلند
دست می یابد.
·
واقعا هم چنین است:
·
پس از کسب و هضم و جذب جهان بینی بنی بشر از درجه نازل انسان
«درخود» خودبین کوته اندیش به مقام انسان «برای خود» خودآگاه دور اندیش ارتقا می
یابد:
·
آن می شود که ایدئال و آرمانی جهانی در دل می پرود:
·
بال بلند آرزویش تا بلند جای پر می کشد.
·
سهراب بدون این مهره سرخ نمی توانست سودای وحدت با تهمتن
و بنای جهانی فارغ از جنگ و کشتار و سرشار از صلح و سعادت و شادی همگان در سر
بپرورد.
·
بدون جذب جهان بینی انقلابی و علمی، ایدئال تشکیل جهانی انسانی
و آرمانی در دل و سر کسی تشکیل نمی شود.
7
خاموش باش و بیهده بهتان به کس مزن
این مهره رخ نهفت به هنگامه، تا تو را
خونینه تن کشاند بر امواج شعر من»
·
در این بند شعر تئوری هنر از نظر سیاوش تشریح می شود:
·
فردوسی (به نظر سیاوش) بر خلاف پندار سهراب جوان، مسئول
تراژدی رستم و سهراب نیست.
·
تراژدی در بطن مناسبات اجتماعی (جامعه، تاریخ) نطفه می بندد و نه در کله هنرمند (فردوسی)
·
تراژدی زندگی است که در آئینه ضمیر هنرمند منعکس می شود
و البسه هنری (شعر، تندیس، رومان و غیره) به خود می پوشد.
·
این شرایط عینی جامعه و جهان است که روزبه و مبشری،
عطارد و سیامک و وارطان و مهرگان، حجری و شهبازی و غیره را خونینه تن بر امواج شعر سیاوش و
سایه و این و آن می کشاند و نه سیاوش و سایه و این و آن.
·
در عرصه معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) اوبژکت شناخت بر سوبژکت
شناخت تقدم دارد:
·
شیئ بر تصویر شیئ در ذهن شاعر تقدم دارد.
·
شرایط عینی و مادی تراژدی پرور بر تشکیل تراژدی در ذهن
هنرمند تقدم دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر