۱۳۹۲ آبان ۴, شنبه

سیری در گلستان سعدی (89 )


سعدی شیرازی  
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) 
تحلیلی از شین میم شین 

سعدی
مرا هر آینه روزی قتیل عشق ببینی
گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت

·        معنی تحت اللفظی:
·        مرا ـ بی کمترین تردید  ـ روزی کشته عشق خواهی دید و در حالتی خواه دید که با هر دو دست سرشار از محبت، دامن قاتل خود را گرفته ام.
 
1

·        سعدی در این بیت دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دیالک تیک مقتول و قاتل و در حقیقت به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز  بسط و تعمیم می دهد.

·        چرا دوئالیسم هیچ و همه چیز؟  
2

·        برای اینکه عاشق در قاموس سعدی کمترین تضادی با معشوق کذائی ندارد و علیرغم کشته شدن به دست او، شیفته بی حد و مرز او ست.

·        این به معنی پایان دیالک تیک عاشق و معشوق و انحلال و یا اضمحلال عاشق در معشوق خونریز و بی رحم است.

3

·        عاشق به درجه ی هیچ و پوچ مطلق تنزل مقام می یابد و کمترین ارج و ارزشی برای خود قایل نمی شود.
·        وقتی از لاشه وارگی عاشق سخن می رود، منظور همین است.

·        عاشق در قاموس سعدی و بعد حافظ حتی از نشان دادن توان واکنش طبیعی تهی است:
·        اگر کسی ضربه ای بر سنگی وارد آورد، حتی سنگ واکنش نشان می دهد.
·        به همین دلیل است که مشت کوفته شده بر سنگ به درد می آید.

·        عاشق سعدی اما از همین توان واکنش اشیای بی جان هم تهی است.

4

·        سعدی در این بیت، ضمنا بدان افتخار می کند که موقع مرگ از دست جلاد عشق با ارادت و خلوص از دامن او دو دستی می گیرد.
·        پوچگرائی و نیهلیسم او تا حدی است که حتی مرگ به دست دوست را آرزو می کند و بدان می بالد.

·        این نهایت سقوط بنی بشر است و نه چیز دیگر.

سعدی
اگر جنازه سعدی به کوی دوست بر آرند
زهی حیات نکونام و رفتنی به شهادت 
  
·        معنی تحت اللفظی:
·        شرط زندگی با نام نیک و مرگ در راه خدا این است که جنازه سعدی را به کوچه دوست برند.

1

·        متد و اسلوب موسوم به خارجی سازی را در همین بیت واپسین غزل سعدی می توان به وضوح دید.

·        سعدی عملا دیالک تیک داخلی و خارجی را به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز تخریب می کند و نقش تعیین کننده از آن خارجی می داند.
·        دوست کذائی به چرخش چشمی همه چیز واره و تعیین کننده مطلق می شود و خود عاشق کذائی هیچ واره و بی ارج و ارزش مطلق قلمداد می شود.

2

·        به این ترتیب عشق به وسیله ای برای خودستیزی و از خود بیگانگی بدل می شود.
·        یعنی همان عشقی که قرار بود به پل پیوند میان انسان ها بدل شود، به چیزی ضد انسانی تنزل می یابد که به ایدئالیزه کردن یکی (معشوق) و انکار و تحقیر دیگری (عاشق) می انجامد.

·        از دست عشقی از این دست فقط می توان به نفرت پناه برد.

·        باید ببینیم که سعدی و حافظ مقوله نفرت را به چه روزی انداخته اند.
·        چون عشق در قاموس حضرات به همه چیز شبیه است، مگر به عشق.    

3

·        سعدی در این بیت، ضمنا بردن جنازه اش به کوی دوست را همتراز با نیک نام زیستن و شهیدوار مردن قلمداد می کند.
·        این است همه آنچه که در زیر قلم حضرات از عشق باقی می ماند.

4

·        همه این تشبثات اما در واقع، تلاش در جهت حفظ، تحکیم و تداوم وضع نکبت بار موجود است.
·        البته به بهای تخریب شعور توده با زهر شیرین شعر.

·        از این رو ست که می توان از شعر به مثابه بهترین وسیله تخریب شعور مردم سخن گفت.  

5

·        اما در دوران سیطره فئودالیسم نمی توان از جنگ خصم ایمن نشست، نه در مقیاس جهانی، نه در سطح ملی و نه در مقیاس منطقه ای.
·        دوران فئودالیسم، بطور قانونمند، دوران لشکرکشی قلدران در سطح ملی ـ منطقه ای و در مقیاس جهانی است.
·        این جنگ های لاینقطع، این دست بدست شدن های مکرر ممالک محروسه و غیرمحروسه، از سطح نازل توسعه نیروهای مولده در جوامع بشری حکایت می کنند و از قانونمندی های درونی سیستم فئودالی سرچشمه می گیرند.
·        ایمن نشستن از جنگ خصم در دوران فئودالیسم و حتی در دوران سرمایه داری خیالپرورانه و ساده لوحانه است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر