سعدی شیرازی
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
تحلیلی از شین میم شین
سعدی
مرا هر آینه روزی قتیل عشق ببینی
گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
تحلیلی از شین میم شین
سعدی
مرا هر آینه روزی قتیل عشق ببینی
گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت
·
معنی تحت اللفظی:
·
مرا ـ بی کمترین تردید ـ روزی کشته عشق خواهی دید و در حالتی خواه دید که
با هر دو دست سرشار از محبت، دامن قاتل خود را گرفته ام.
1
·
سعدی در این بیت دیالک تیک عاشق و
معشوق را به شکل دیالک تیک مقتول و قاتل و در حقیقت به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز
بسط و تعمیم می دهد.
·
چرا دوئالیسم هیچ و همه چیز؟
2
·
برای اینکه عاشق در قاموس سعدی
کمترین تضادی با معشوق کذائی ندارد و علیرغم کشته شدن به دست او، شیفته بی حد و
مرز او ست.
·
این به معنی پایان دیالک تیک عاشق
و معشوق و انحلال و یا اضمحلال عاشق در معشوق خونریز و بی رحم است.
3
·
عاشق به درجه ی هیچ و پوچ مطلق تنزل
مقام می یابد و کمترین ارج و ارزشی برای خود قایل نمی شود.
·
وقتی از لاشه وارگی عاشق سخن می
رود، منظور همین است.
·
عاشق در قاموس سعدی و بعد حافظ حتی
از نشان دادن توان واکنش طبیعی تهی است:
·
اگر کسی ضربه ای بر سنگی وارد
آورد، حتی سنگ واکنش نشان می دهد.
·
به همین دلیل است که مشت کوفته شده
بر سنگ به درد می آید.
·
عاشق سعدی اما از همین توان واکنش اشیای
بی جان هم تهی است.
4
·
سعدی در این بیت، ضمنا بدان افتخار
می کند که موقع مرگ از دست جلاد عشق با ارادت و خلوص از دامن او دو دستی می گیرد.
·
پوچگرائی و نیهلیسم او تا حدی است
که حتی مرگ به دست دوست را آرزو می کند و بدان می بالد.
·
این نهایت سقوط بنی بشر است و نه
چیز دیگر.
سعدی
اگر جنازه سعدی به کوی دوست بر آرند
زهی حیات نکونام و رفتنی به شهادت
اگر جنازه سعدی به کوی دوست بر آرند
زهی حیات نکونام و رفتنی به شهادت
·
معنی تحت اللفظی:
·
شرط زندگی با نام نیک و مرگ در راه
خدا این است که جنازه سعدی را به کوچه دوست برند.
1
·
متد و اسلوب موسوم به خارجی سازی را
در همین بیت واپسین غزل سعدی می توان به وضوح دید.
·
سعدی عملا دیالک تیک داخلی و خارجی
را به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز تخریب می کند و نقش تعیین کننده از آن خارجی می
داند.
·
دوست کذائی به چرخش چشمی همه چیز
واره و تعیین کننده مطلق می شود و خود عاشق کذائی هیچ واره و بی ارج و ارزش مطلق
قلمداد می شود.
2
·
به این ترتیب عشق به وسیله ای برای
خودستیزی و از خود بیگانگی بدل می شود.
·
یعنی همان عشقی که قرار بود به پل
پیوند میان انسان ها بدل شود، به چیزی ضد انسانی تنزل می یابد که به ایدئالیزه
کردن یکی (معشوق) و انکار و تحقیر دیگری (عاشق) می انجامد.
·
از دست عشقی از این دست فقط می
توان به نفرت پناه برد.
·
باید ببینیم که سعدی و حافظ مقوله نفرت
را به چه روزی انداخته اند.
·
چون عشق در قاموس حضرات به همه چیز
شبیه است، مگر به عشق.
3
·
سعدی در این بیت، ضمنا بردن جنازه
اش به کوی دوست را همتراز با نیک نام زیستن و شهیدوار مردن قلمداد می کند.
·
این است همه آنچه که در زیر قلم
حضرات از عشق باقی می ماند.
4
·
همه این تشبثات اما در واقع، تلاش در
جهت حفظ، تحکیم و تداوم وضع نکبت بار موجود است.
·
البته به بهای تخریب شعور توده با
زهر شیرین شعر.
·
از این رو ست که می توان از شعر به
مثابه بهترین وسیله تخریب شعور مردم سخن گفت.
5
·
اما در دوران سیطره فئودالیسم نمی
توان از جنگ خصم ایمن نشست، نه در مقیاس جهانی، نه در سطح ملی و نه در مقیاس منطقه
ای.
·
دوران فئودالیسم، بطور قانونمند،
دوران لشکرکشی قلدران در سطح ملی ـ منطقه ای و در مقیاس جهانی است.
·
این جنگ های لاینقطع، این دست بدست
شدن های مکرر ممالک محروسه و غیرمحروسه، از سطح نازل توسعه نیروهای مولده در جوامع
بشری حکایت می کنند و از قانونمندی های درونی سیستم فئودالی سرچشمه می گیرند.
·
ایمن نشستن از جنگ خصم در دوران
فئودالیسم و حتی در دوران سرمایه داری خیالپرورانه و ساده لوحانه است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر