احمد سیف
نیاک
کامنت
گذار محترمی به «چروک های گردن» من اشاره کرده است.
دیدم
بهتر است که جوابش را با این شعر بدهم
(۲۳ مارچ ۱۹۹۴ استوک)
مویم سپید و چهره تکیده است
اما هنوز دردرون درونم
مانند غنچه ای ناشکفته ام، درانتظار شکفتن و انفجار
مویم سپید و چهره تکیده است
اما هنوز دردرون درونم
مانند غنچه ای ناشکفته ام، درانتظار شکفتن و انفجار
مویم سپید و چهره تکیده است
اما دردرون درونم
طفلم، طفلی که تازه دارد راه و رسم نوشتن را می آموزد
و داستان شیشه رنگین را می داند از بر
باری دگر، چه می دانم، هزار بار دگر
در دام این فریب قدیمی در بند
در بند ظاهری تکیده و بیمارم
با آن که دردرون درونم گلزار غنچه ها ست
و آن که در پس این چهره تکیده من
آرمیده است طفلی است تازه سال وسمج
آئینه وش و رودخانه صفت
که باسکون، با خستگی میانه ندارد
اما دردرون درونم
طفلم، طفلی که تازه دارد راه و رسم نوشتن را می آموزد
و داستان شیشه رنگین را می داند از بر
باری دگر، چه می دانم، هزار بار دگر
در دام این فریب قدیمی در بند
در بند ظاهری تکیده و بیمارم
با آن که دردرون درونم گلزار غنچه ها ست
و آن که در پس این چهره تکیده من
آرمیده است طفلی است تازه سال وسمج
آئینه وش و رودخانه صفت
که باسکون، با خستگی میانه ندارد
من می توانم روی بلندترین کوه
کوهی بلندتر از آسمان خدا
مانند سرو سرافراز، نه، مانند سرفرازترین سرو
قد برافرازم
و بر ابرهای گریان و ابرهای گریزان
چنگ بیاندازم
و تلخی وتباهی وتنهائی را
با غیض و خشم
تف کنم به روی صخره و گلسنگ
کوهی بلندتر از آسمان خدا
مانند سرو سرافراز، نه، مانند سرفرازترین سرو
قد برافرازم
و بر ابرهای گریان و ابرهای گریزان
چنگ بیاندازم
و تلخی وتباهی وتنهائی را
با غیض و خشم
تف کنم به روی صخره و گلسنگ
آری رفیق نیمه راه عزیزم
درخود، با خود، و درکنار خودم تنها نشسته ام
از خود چرا ملول و دل گرفته نباشم؟
درخود، با خود، و درکنار خودم تنها نشسته ام
از خود چرا ملول و دل گرفته نباشم؟
پایان
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de
میم
·
اشعار دیگر احمد سیف ـ بلحاظ فرم ـ زیباتر و شیواتر از این شعر بوده اند.
·
به عبارت دیگر بمراتب شعرتر بوده اند و یا شعر تر
بوده اند.
·
ولی مثل همین شعر
محتوامند و معنامند بوده اند و در هر صورت خواننده را با دست خالی به خانه
نفرستاده اند.
·
فرازی از شعری دیگر از
احمد سیف:
رفیق همسفرم،
آهی کشیده گفت:
« حالا، چه می شود؟»
سر را به طعنه تکان دادم.
گفتم:
«جزاین، چگونه عافیتی باید می بود؟
وقتی قبیله و قومی
خط را،
تنها شکسته می شناسد و با خط راست، بیگانه ست….
و نقطه را
همیشه، نقطة پایان
می داند ....»
سرگرم گفتن و بالیدن بودم که از ضلع غربی چشمانش،
گوئی پرنده ای
پر زد ..
مانند نقطه ای…
و محوشد در پنبه زاردرهم آن بالا
1
·
غنای محتوائی (مضمونی) این
شعر بمراتب بیشتر از غنای فرمال و صوری آن است.
2
·
پدیده ای که در این دور
و زمانه بشدت کمیاب است و قاعده این شده که فرم
تنومندتر از محتوا باشد، تازه اگر محتوائی در
دیدرس باشد!
3
·
فرم این شعر مثلا وزن
درونی اش احتیاج به ویرایش دارد.
4
·
علت این ضعف شاید این
باشد که دفاعیه است و لذا آگاهانه سروده شده است و نه بطور خودپو و خودجوش.
·
اگر چه شعر خودپو و
خودجوش نیز تهی از آگاهی نیست.
5
·
شاید حسن فیسبوک این
باشد که آدمی با پرسه ای در آن، با جهان بلحاظ معنوی و معرفتی ـ نظری فقیر و حقیر
کنونی آشنا می شود.
6
·
ایرانی جماعت ظاهرا به
جای تأمل در اندیشه ها و نظرها حواس خود را در ظاهر فریبای صاحب نظرها تمرکز می
بخشند.
·
در این صورت است که
جوانی و جمال نمودین صاحب نظر عمده و حتی مطلق می شود و لایک مصوری به نصیب می
برد، ولی به جوانی و جمال اندیشه و نظر کمترین اعتنائی نمی شود.
7
·
به همین دلیل هم شاید
بوده که بعضی ها یا عکسی دورادور از خود منتشر می کنند تا چین و چروکی معلوم نگردد
و یا پروفایل خود را به عکس هنرپیشه ای از هالی وود زیور می بندند.
8
·
این همان فرمالیسم
معرفتی (شناختین) است که درد بی درمان جهان امپریالیسم زده ما ست و درد بی دردی هم
نیست.
9
·
وضع چنان شده که ایرانی
ها ظاهرا یا برای خود و اعوان و انصار خود تبلیغ می کنند و یا از خود و اعوان و
انصار خود دفاع.
10
·
آنچه در هر صورت در
حاشیه می ماند، توسعه و تکامل فکری است.
11
·
حریفی می گفت:
·
«ترجیح می دهم پیر باشم ولی خر
نباشم.
·
چون پیری ـ بر خلاف خریت ـ امری جبری و
طبیعی است و نه خودخواسته و شرم انگیز.
·
با آرزوی عمر دراز برای
شاعر
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر