۱۳۹۲ مهر ۲۳, سه‌شنبه

چاله ها و چالش ها (346)

  احمد سیف
نیاک
کامنت گذار محترمی به «چروک های گردن» من اشاره کرده است.
دیدم بهتر است که جوابش را با این شعر بدهم
(۲۳ مارچ ۱۹۹۴ استوک)
مویم سپید و چهره تکیده است
اما هنوز دردرون درونم
مانند غنچه ای ناشکفته ام، درانتظار شکفتن و انفجار

مویم سپید و چهره تکیده است
اما دردرون درونم
طفلم، طفلی که تازه دارد راه و رسم نوشتن را می آموزد
و داستان شیشه رنگین را می داند از بر
باری دگر، چه می دانم، هزار بار دگر
در دام این فریب قدیمی در بند
در بند ظاهری تکیده و بیمارم
با آن که دردرون درونم گلزار غنچه ها ست
و آن که در پس این چهره تکیده من
آرمیده است طفلی است تازه سال وسمج
آئینه وش و رودخانه صفت
که باسکون، با خستگی میانه ندارد

من می توانم روی بلندترین کوه
کوهی بلندتر از آسمان خدا
مانند سرو سرافراز، نه، مانند سرفرازترین سرو
قد برافرازم
و بر ابرهای گریان و ابرهای گریزان
چنگ بیاندازم
و تلخی وتباهی وتنهائی را 
با غیض و خشم
تف کنم به روی صخره و  گلسنگ

آری رفیق نیمه راه عزیزم
درخود، با خود، و درکنار خودم تنها نشسته ام 
از خود چرا ملول و دل گرفته نباشم؟
پایان
سرچشمه:
 مجله هفته
http://www.hafteh.de

میم

·        اشعار دیگر احمد سیف ـ بلحاظ فرم ـ  زیباتر و شیواتر از این شعر بوده اند.
·        به عبارت دیگر بمراتب شعرتر بوده اند و یا شعر تر بوده اند.
·        ولی مثل همین شعر محتوامند و معنامند بوده اند و در هر صورت خواننده را با دست خالی به خانه نفرستاده اند.
·        فرازی از شعری دیگر از احمد سیف:

رفیق همسفرم،
آهی کشیده گفت:
« حالا، چه می شود؟»

سر را به طعنه تکان دادم.
گفتم:
«جزاین، چگونه عافیتی باید می بود؟
وقتی قبیله و قومی
خط را، تنها شکسته می شناسد و با خط راست، بیگانه ست….
و نقطه را
همیشه، نقطة پایان می داند ....»

سرگرم گفتن و بالیدن بودم که از ضلع غربی چشمانش،
گوئی پرنده ای پر زد ..
مانند نقطه ای
و محوشد در پنبه زاردرهم آن بالا

1
·        غنای محتوائی (مضمونی) این شعر بمراتب بیشتر از غنای فرمال و صوری آن است.

2
·        پدیده ای که در این دور و زمانه بشدت کمیاب است و قاعده این شده که فرم تنومندتر از محتوا باشد، تازه اگر محتوائی در دیدرس باشد!

3
·        فرم این شعر مثلا وزن درونی اش احتیاج به ویرایش دارد.

4
·        علت این ضعف شاید این باشد که دفاعیه است و لذا آگاهانه سروده شده است و نه بطور خودپو و خودجوش.
·        اگر چه شعر خودپو و خودجوش نیز تهی از آگاهی نیست.

5
·        شاید حسن فیسبوک این باشد که آدمی با پرسه ای در آن، با جهان بلحاظ معنوی و معرفتی ـ نظری فقیر و حقیر کنونی آشنا می شود.

6
·        ایرانی جماعت ظاهرا به جای تأمل در اندیشه ها و نظرها حواس خود را در ظاهر فریبای صاحب نظرها تمرکز می بخشند.
·        در این صورت است که جوانی و جمال نمودین صاحب نظر عمده و حتی مطلق می شود و لایک مصوری به نصیب می برد، ولی به جوانی و جمال اندیشه و نظر کمترین اعتنائی نمی شود.

7
·        به همین دلیل هم شاید بوده که بعضی ها یا عکسی دورادور از خود منتشر می کنند تا چین و چروکی معلوم نگردد و یا پروفایل خود را به عکس هنرپیشه ای از هالی وود زیور می بندند.

8
·        این همان فرمالیسم معرفتی (شناختین) است که درد بی درمان جهان امپریالیسم زده ما ست و درد بی دردی هم نیست.  

9
·        وضع چنان شده که ایرانی ها ظاهرا یا برای خود و اعوان و انصار خود تبلیغ می کنند و یا از خود و اعوان و انصار خود دفاع.

10
·        آنچه در هر صورت در حاشیه می ماند، توسعه و تکامل فکری است.

11
·        حریفی می گفت:
·        «ترجیح می دهم پیر باشم ولی خر نباشم.
·        چون پیری ـ بر خلاف خریت ـ امری جبری و طبیعی است و نه خودخواسته و شرم انگیز.
·        با آرزوی عمر دراز برای شاعر 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر