۱۳۹۲ مهر ۱, دوشنبه

تحلیلی بر شعر «دگر به جوخه آتش نمی دهند طعام» از سیاوش کسرائی (3)

 
تحلیلی از شین میم شین

4
بگو که سرکشی ـ اینجا، کنون ـ ندارد سر
بگو که عاشقی ـ اینجا، کنون ـ ندارد قلب
بگو، بگو:
«به سفر می رویم بی سردار

·        این است، نتیجه شکست سپاه کار:
·        سرکشان بی سر اند و بی سردار و عاشقان بی قلب.

1

·        اینجا سخن از روند و روالی مهیب تر از سرکوب است.

2

·        اینجا مخالفین را سرکوب نمی کنند، بلکه گردن می زنند.

3

·        شاعر در این بند شعر، سر را به دو معنی به کار می برد:

الف
·        سر به معنی کله

ب
·        سر به معنی سردار و رهنما و رهبر.

4

·        از این رو ست که از سفری بی سردار سخن می گوید.

5

·        سپاه کار ـ به هر دلیلی ـ سرداران خود را فدا کرده است.

6

·        این بدترین خطائی است که سپاهی می تواند مرتکب شود.

7

·        این مهیب ترین مصیبتی است که می تواند بر سر هر سپاه مغلوب بیاید.
·        چون جایگزین کردن سردار کار ساده و سهلی نیست.
·        چون برای تربیت سردار دهه ها و شاید سده ها کار مستمر نظری و عملی لازم است.

8

سرگرد عطارد
 
·        روزبه ها و سیامک ها، مبشری ها و عطاردها محصولات یکشبه نیستند و چه بسا بی آلترناتیوند.

·        دستکم گرفتن سوبژکت در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت و کم بها دادن به رهبر در دیالک تیک تشکیلات و رهبر خطای جبران ناپذیر خطیری است.

9

·        اینجا می توان به بی خبری شرم انگیز سپاه کار از دیالک تیک عینی و ماتریالیسم تاریخی پی برد:
·        بی خبری شرم انگیز از دیالک تیک شخصیت و تاریخ، از دیالک تیک قهرمان و توده، از دیالک تیک سر لشکر و لشکر، از دیالک تیک سردار و سپاه، از دیالک تیک رهبر و تشکیلات که همه از دم بسط و تعمیم دیالک تیک جزء  و کل اند.

10

·        اگرچه در دیالک تیک جزء و کل (شخصیت و توده) نقش تعیین کننده از آن  کل (توده) است، ولی جزء (شخصیت) هیچکاره و هیچ واره نیست و چه بسا نقش بی همتائی ایفا می کند.

·        اصولا در هیچ دیالک تیکی قطب هیچکاره و هیچ واره وجود ندارد.

·        این حقیقت امر را باید هزاران بار خاطرنشان شد تا فراموش نشود:
·        انگل و علاف و هیچکاره و هیچ واره را به قلمرو دیالک تیک راه نمی دهند.

11


·        حتی شیخ شیراز به این حقیقت امر وقوفی بی چون و چرا داشته است:

سعدی
سپه را نگهبانی شهریار
به از جنگ در حلقه کارزار

·        سعدی در این بیت، دیالک تیک شخصیت و توده، شخصیت و تاریخ (پلخانوف)  را به شکل دیالک تیک شهریار و سپاه، رهبر و لشکر بسط و تعمیم می دهد، تفسیری ماتریالیستی ـ تاریخی از آن به دست می دهد و حفاظت از رهبر (شهریار)  را بر غارت و حتی بر کارزار برتر می شمارد.

12

·        آنچه در این بیت سعدی، چنین ساده برگزار می شود، یکی از بغرنج ترین مسائل فلسفه تاریخ بوده است.

13

·        دیالک تیک خودپوی سعدی به دیالک تیک مارکس و انگلس شباهت غریبی دارد:

الف

·        سپاه باید فرمانده اش را مثل مردمک چشمش حراست و حفظ کند.

ب

·        سپاه نباید فرمانده سپاه را به هنگام خطر تنها گذارد، تا به اسارت دشمن در آید.

ت

·        سپاه بی فرمانده، به پشیزی حتی نمی ارزد، همان طور که فرمانده بی سپاه، کاری از پیش نمی برد.

پ

·        توجه اکید به دیالک تیک جزء  وکل (سردار و سپاه) ضرورت بی چون و چرا و مبرم دارد.  

ث

·        نبرد ظفرمند از تنگه تنگ دیالک تیک لشکر و رهبر، توده و قهرمان، طبقه و حزب، تشکیلات و رهبر می گذرد.

14

·        این اشتباه مهیبی است که سپاه کار بارها و بارها مرتکب شده است:
·        فدا کردن سرسری سرداران!
·        فدا کردن سرسری سرداران و مرثیه سر دادن برای سرداران بی سر!
·        فداکردن سرسری سرداران و دست پشیمانی ـ فردا در تبعید و تفرقه و تنهائی ـ  به دندان گزیدن:

هوشنگ ابتهاج (سایه)
در این سرای بیکسی، اگر سری در آمدی
هزار کاروان دل، ز هر دری در آمدی

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر