۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

استوئیسم

 
پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان شین میم شین

·       استوئیسم به سه معنی زیر به کار می رود:

1

·       استوئیسم به مثابه عنوانی برای تعالیم فلسفی استوئا بکار می رود.

2

·        استوئیسم به مثابه عنوانی برای نوسازی و تکمیل فلسفه استوئا، بویژه اتیک آن، از سوی لیپسیوس و دووار در نیمه دوم قرن شانزدهم میلادی در بلژیک و فرانسه بکار می رود و به نئواستوئیسم  معروف است.

3

·       استوئیسم به مثابه عنوانی برای هر فلسفه و جهان بینی ئی بکار می رود که حاوی مشخصات زیرین باشد:

الف

·       مبلغ اخلاق ریاضتگرا باشد.

ب

·       مسائل اجتماعی را بطور انتزاعی، بمثابه مسائل روحی صرف تلقی کند.

ت

·       زندگی درونی انسانی را بر حوادث برونی (اجتماعی و طبیعی) برتر شمرد.

4

·       از این رو ست که فلسفه و جهان بینی بورژوازی آغازین، در بخش اعظم راه خود، حاوی افکار استوئیستی بوده است.

·       مثال های بارز در این زمینه به شرح زیر بوده اند:

الف

 یوهانس کالوین (1509 ـ 1564)
اصلاح طلب مذهبی فرانسوی الاصل
مؤسس کالوینیسم

·       کالوینیسم

·       (جنبش تئولوژیکی مبتنی بر تعالیم کالوین. مترجم)

ب
·       پروتستانتیسم (تا حدودی) 

·       (پروتستانتیسم به معنی محدود کلمه، به گرایش مذهبی ئی اطلاق می شود که در قرن شانزدهم میلادی، در کشورهای آلمانی زبان به دنبال رفرماسیون پدید آمده و انشعابی از کاتولیسیسم محسوب می شود. مترجم)

ت
·       اتیک (اخلاق)  کانت.

5


·       هگل در اثر خود تحت عنوان «فنومنولوژی روح» ـ برای اولین بار در تاریخ فلسفه ـ به انتقاد بنیادی و ژرف درست از ماهیت استوئیسم می پردازد.

6

·       اگرهم انتقاد هگل، در وهله اول، بر ضد نظرات اخلاقی کانت و شیللر متوجه بوده، ولی با اشاره به انتزاعی و غیر واقعی بودن تفکر استوئیستی، کلیه فرم های نمودین استوئیسم از جهان باستان تا جامعه بورژوائی را در بر می گیرد و در هم می کوبد.

7
·       هگل می نویسد:
الف

·       « آزادی خود آگاهی ـ همانطور که می دانیم ـ از زمانی که به مثابه نمود آگاه آن، پا به عرصه تاریخ روح نهاده، استوئیسم نام دارد...
ب

·       فرق هم نمی کند که ماهیت این خود آگاهی، خود آگاهی دیگری باشد و یا انتزاع محض «من» باشد، که دگرباشی ئی به مثابه یک تفاوت اندیشیده، در آن سهیم است.

ت

·       بدین طریق است که آن در دگرباشی خویش به خویشتن خویش باز می گردد.

پ

·       از این رو، این ماهیت آن ـ همزمان ـ فقط ماهیتی انتزاعی است.

ث
·       آزادی خودآگاهی اعتنائی به بود طبیعی ندارد.

ج

·       از این رو ست که آن را رها کرده، به حال خود نهاده و بازتاب یک بازتاب دوگانه است.
·       (بازتابی است که خود را دوباره بازتاب داده است، بازتاب بازتاب است. مترجم)

ح

·       آزادی در اندیشه تنها اندیشه صرف را بمثابه حقیقت خود دارد، که از تحقق زندگی خالی است.

خ

·       و علاوه بر این، فقط مفهوم آزادی است و نه خود آزادی زنده ....

د

·       از این رو ست که وقتی که از استوئیسم معیار حقیقت بطور کلی را پرسیده اند، یعنی در واقع، محتوای خود اندیشه را پرسیده اند، دست و پایش را گم کرده است.

ذ

·       استوئیسم در پاسخ به این پرسش که «چه چیزی خوب و حقیقی است»، دوباره همان اندیشه بی محتوا را بمثابه پاسخ، تحویل پرسنده داده است:
·       خوبی و حقیقی در خردمندی است. 
ر

·       اما این خود همسانی اندیشه فقط یک فرم محض است، فرمی که از هر محتوائی تهی است.

ز

·       واژه های عام «خوبی»، «حقیقی» و «خردمندی» سجایا، که استوئیسم بر روی شان درجا می زند، بطورکلی شورانگیزند.
·       ولی چون در عمل، قادر به گسترش محتوائی نیستند، طولی نمی کشد، که دچار رخوت و خمیازه می شوند.» 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر