۱۳۹۲ مرداد ۱۷, پنجشنبه

چاله ها و چالش ها (311)


کتاب موسوم به «دیدار با گالیندوپول» به قلم وزیر فتحی را خواندم .
 در این کتاب آقا وزیر به عنوان قهرمان یکه و تنها به مبارزه جمهوری اسلامی رفته و جمهوری اسلامی را پیش گالیندوپول افشا می کند.
البته در شرایطی که گالیندوپول در ایران بوده بیخ گوش او هزاران زندانی را اعدام کردند و صدایش برنیامد.
گالیندوپول یک نماینده بی خاصیت سازمان ملل بود که تمام واقعیات را تعریف نکرد.
یعنی به نفع رژیم کار کرد که حتی در همان زمان مجاهدین سر و صدای زیادی مبنی بر قلابی بودن این هیئت داشت.
زندانیان راستین و مبارز به خاطر دیوار کشی رژیم و پنهان کردن آنان از چشم هیئت هرگز اجازه سخن گفتن پیدا نکردند و افرادی چون صباغیان و امیر انتظام و کیانوری و وزیر فتحی با هیئت صحبت کردند، که میتوان حدس زد چرا.
در مبارزات ایشان فقط مجاهدین (چون آن موقع هنوز از ایرج مصداقی قهر نکرده بود و در زمان نوشتن کتابش در ترکیه به مجاهدین احتیاج داشت) و هواداران شریعتی جای دارند و بس.
از تمام اظهارات ایشان در گزارش گالیندوپول چیزی نیست جز اینکه چرا ایشان را آزاد نمی کنند؟
ایشان یک گروه سیاسی جدیدی کشف کرده اند که هوادار شریعتی بوده و ۲-۳ عضو داشته که اعدام شده اند بنام "سازمان مهاجرین خلق ایران "
البته نمی دانم ایشان شوخی می کنند یا جدی گفته اند.
ایشان گله می کنند که برادرشان ۱ سال پیش از مجاهدین بوده و گلوله خورده و مسئله دار شده و به همین سادگی برگشته ایران تا زندگی معمولی را شروع کند ولی رژیم برادر ایشان را دستگیر و اعدام کرده.
ایشان دلیل این اعدام را نمی فهمد.
کمونیست ها در خاطرات ایشان جایی ندارند.
البته ایشان با اکثریتی ها و توده ای ها آشنا و هم بند بوده که آنها جدا از کمونیست ها بودند .
ایشان دلیل دستگیری و بنیان اعتقادی شان را نمی نویسند. از آزادی شان در زندان و ۱۸ سال بعد که در ایران بدون خطر دستگیری آزادانه زندگی کرده اند و بعد هم به ترکیه آمده اند، باز چیزی نویسند.
یاد آن رفقای پیکارگر و فدایی اقلیت بخیر که فاصله ی زمانی میان دستگیری و اعدام شان ۲ ماه بیشتر طول نکشید و افتخار مصاحبه با گالیندوپول و مهاجرت به امریکا را پیدا نکردند.
زهی هل من مبارز !
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
صمد ارسی

میم

·        «قهرمان یکه و تنها  تلقی کردن خویش» منحصر به وزیر فتحی نیست.
·       همه گروه های به اصطلاح سیاسی ایران از مذهبی تا آنارشیست و پوپریست و شاملوئیست و نیچه ئیست و غیره بدون استثناء همین خصلت را دارند.

1

·       انتقاد از این خصلت از سوی صمد ارسی بجا، مثبت، جسورانه و درست است.
·       اما احتمالا خود صمد عاری از این خصلت نیستند.
·       چون خودپرستی و خودستائی و خود محور بینی علت طبقاتی دارد:

2

·       در همین کامنت خود صمد در زیر این مطلب مبنی بر اینکه «من همواره گفته ام هرگونه تظلم و دادخواهی از بنیادهای امپریالیستی (چه باند اخوان و افشارجم باشد یا عفو عوام فریب بین الملل) فریب توده ها و فریب زندان سیاسی است»، علیرغم علمی و مطلقا تجربی و درست بودن خود نظر ایشان، همین خودنمائی تیپیک (نمونه وار) بوضوح به چشم می خورد.
·       و گرنه ایشان می توانستند نظر خود را طوری مطرح کنند که شخص خودشان در کانون ابراز نظر قرار نگیرد.

3
·       ولی عملا نمی توانند.
·       چون اگوئیسم (منگرائی) ریشه طبقاتی و ایدئولوژیکی دارد.

4

·       در تئوری اجتماعی چریکیسم که به شاملوئیسم و نیچه ئیسم سرشته است، سازنده تاریخ نه توده ها، بلکه نخبه ها هستند، نخبه ای که چریک نامیده می شود.
·       البته در حرف خود را می توان فدائی و مجاهد و غیره خلق هم نام داد.

5

·       نکته دیگر در این نظر صمد، کمونیست تلقی کردن پیکاری ها و اقلیتی ها و امثالهم است.
·       معیار اصلی کمونیست بودن داشتن جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی است.
·       اگر صمد در احزاب و سازمان ها و گروه های چپ ایرانی، مارکسیست ـ لنینیستی سراغ دارند، بفرمایند تا ما آثارشان را مورد تأمل و تحلیل قرار دهیم و ببینیم که ماجرا از چه قرار است.

صمد

·       با بسیاری از نکاتی که مطرح کرده اید، کاملا موافقم.

1

·       اما اگر این جمله «من همواره گفته ام هرگونه تظلم و دادخواهی از  ...»، نه به عنوان خود محوری بلکه به عنوان دفاع از خود که متهم نشوم که من هوادار ایران تریبونال هستم، بوده است.
·       بخصوص افرادی چون برهان عظیمی با وجود رد دادگاه فرمایشی و نمایشی جنایات جمهوری اسلامی که سند آن در صفحه ویژه من در این مورد منتشر شده، باز مرا به همسویی با ایرج  مصداقی و ایران تریبونال متهم می کند و صدها تهمت و افترای دیگر هم بر آن می افزاید.
·       به همین دلیل، مجبور بودم، ضمن انتقاد از این گروه ، موضع خود را درقبال گروه دیگر مشخص کنم.

2

·       اما در مورد اینکه من سازمان پیکار و اقلیت را در رده کمونیست ها قرار داده ام، مسئله ای است که فکر می کنم به بررسی اجمالی از طرف رفقای آگاه تر و باسوادتر نیاز دارد.

3

·       چیزی را که نمی توانید رد کنید سابقه انقلابی این دو سازمان از زمان پیدایش آنها (مجاهدین م ل) و چریک های فدایی خلق در زمان شاه است.
·       سابقه تاریخی آنان را در شرایط پیدایش خود در نظر بگیرید.
·       با وجود اینکه من بشخصه اعتقاد عمیق بر مبارزات پرولتاریا و تشکیل حزب کمونیست از طرف کارگران و نه روشنفکران، دارم، ولی مبارزات بخشی از نیروهای آگاه جامعه که از طبقه خود بریده و به مبارزات ضد استبدادی و ضد سرمایه داری پیوسته اند، اعتقاد و احترام عظیمی دارم.

4

·       در ضمن اعتقاد دارم با وجود انحرافات عمیقی که در جنبش کمونیستی وجود دارد و اپورتونیسم، رویزیونیسم ، سکتاریسم، سندیکالیسم و پوپولیسم اثرات مخربی از خود برجای گذاشته و همه سازمان های چپ و رادیکال ما با این انحرافات درگیر بوده اند، ولی هنوز بخشی از نیروهای صادق و انقلابی تلاش خود را برای یافتن یک شیوه اصولی و کمونیستی می کنند.

5

·       مثلا انحرافات موجود در فداییان بخشی را به دامان رویزیونیسم روسی، بخشی را به دامان مجاهدین خلق، بخشی را به دامان راه کارگر و بخشی را با همان افکار چریکی نگه داشت.

6

·       نیروهای خط ۳ بعد از تلاشی سازمان پیکار در صدد پیوند با کومله برآمدند که با نام «حزب کمونیست» سر بلند کردند.

7

·       این حزب کمونیست که آمیزه ای از بینش های قومی کردی، بینش چپ روشنفکری سهند، بینش هواداران پیکار، رزمندگان و نبرد بوجود آمده بود، یک حزب عجیبی با بینش های متفاوت بود که این پیوند زمان زیادی طول نکشید و از درون این حزب جریان های دیگری بیرون زد که هیچ کدام با دیگری اشتراک بینشی نداشت

8

·       من سراغ احزاب متعدد دیگری که در جنبش هستند و یکی به سوی مائو می کشد، آن دیگری به سوی انورخوجه، یکی به سوی استالین و دیگری به سوی تروتسکی، نمی روم.
·       این بحث را می گذارم برای آنها که سواد بیشتری دارند.

9

·       نتیجه این که من مایل نیستم یک جارو بدست بگیرم و همه مخالفان را (منظور نیروهای چپ است) جارو کنم و دور بریزم.
·       چون در اعتقادات شان به مارکسیسم لنینیسم انحراف می بینم.
·       ولی مرزبندی خودم را با رویزیونیسم و اپورتونیسم حفظ می کنم.

میم
·       خیلی ممنون.
·       ما بیشک یک صدم شما راجع به طیف «چپ» چه در سطح ملی و چه در مقیاس بین المللی نمی دانیم.
·       ولی تحلیل هائی که از آثار و اشعار پیشینیان و معاصران متعلق و منتسب به این طیف به عمل می آوریم، چنگی به دل نمی زند.

1
·       صحبت از جاروب کردن نیست.
·       صحبت از تحلیل عینی و رئالیستی وضع برای برونرفت از بن بست است.

2
·       صحبت از بی احترامی و غیره هم نیست.
·       ما بلحاظ طبقاتی نمی دانیم که چگونه می توان به همنوعی بی احترامی نشان داد.
·       نمی خواهیم هم بدانیم.

3

·       مسئله این است که پیش شرط تشکیل همین حزب کمونیستی و یا حتی هسته کمونیستی که شما اشاره می کنید، جذب و هضم سوسیالیسم علمی (جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی) است.

4

·       حریفی با صراحت بیشتری بر آن بود که با گرد آمدن مشتی خر، طویله تشکیل می شود و نه حزب و یا سازمان و یا حتی گروه و محفل کمونیستی.

5


·       همین توضیحات رئالیستی ارزشمند شما تأییدی بر صحت نظر حریف بود.
·       ولی ظاهرا گوش شنوا در بین نیست.

·       اگرچه بدون وحدت نظر ـ همانطور که خودتان در رابطه با تجارب معینی در این زمینه اشاره کرده اید ـ هرگز نمی توان به وحدت عمل رسید.

·       دلیل معرفتی انشعابات پی در پی در احزاب نیز همین است.

·       اصل لنینی نیز همین است:
·       «بدون تئوری انقلابی، نمی تواند جنبش انقلابی وجود داشته باشد!»  
  
·       پیش شرط وحدت عمل، وحدت نظر است.

·       حتی عمله و بنا باید قبل از ساختن خانه ای، مدل فکری خانه را در کله خود بسازند و بعد با مواد و مصالح ساختمانی (مادی) بدان جامه عمل بپوشانند:
·       ایده و اندیشه را، تئوری خانه را مادیت بخشند.

·       دلیل اشاعه وسیع ایدئالیسم و دلیل دشواری مبارزه بر ضد آن نیز همین تجربه تبدیل ایده به ماده است.  
·       واقعیت اما این است که مدل خانه در کله عمله و بنا خود انعکاس خانه های طبیعی (غارها و آشیانه ها و لانه ها و غیره) در آئینه ضمیر عمله و بنا بوده است:
·       یعنی ماده (خانه) بر مدل خانه (روح، ایده، اندیشه) تقدم داشته است.       

6

·       انسان فلسفه فقیر (فاقد جهان بینی علمی) چه بسا بدتر از جانوران است.
·       چون جانوران بدیلی برای جهان بینی دارند که بطور ژنتیک به ارث می برند:

7

·       در فیلمی جوجه شتر مرغی را نشان می داد که تازه از تخم بیرون آمده بود.
·       چند قدمی راه نرفته بود که کفتاری را پشت سرش احساس کرد.
·       جوجه شتر مرغ در طرفة العینی خود را به شکل تکه سنگی در آورد تا طعمه کفتار نشود.

8
·       نوزاد آدمی دیگر این توانائی ژنتیکی را ندارد.
·       ولی به ساز و برگ شناخت و شعور مجهز شده است.
·       در کله اش مغز اندیشنده دارد.

9

·       داشتن وسیله (ساز و برگ شناخت و شعور)  اما به تنهائی کافی نیست.
·       و گرنه هر دارنده اره و رنده و غیره نجار می شد.
·       انسان باید طرز کار با وسیله را نیز بیاموزد.
·       به زبان دیگر، شناخت و شعور مادر زادی نیست، بلکه اکتسابی است.
·       هنر تفکر را به همان سان باید فرا گرفت که هنر نجاری را.
·       تئوری رهائی اجتماعی باید با بردباری و پیگیری تمرین و فراگرفته شود. 

10



·       به قول مارکس حقیقت همین است و پرولتاریا باید آن را فرا گیرد، حتی اگر دلش نخواهد.

·       آموزش جهان بینی بی آلترناتیو، بی بدیل و صرفنظر ناپذیر است.
·       زنده باشید.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر