کتاب موسوم به «دیدار با گالیندوپول» به قلم وزیر فتحی را خواندم .
در این کتاب آقا وزیر به عنوان
قهرمان یکه و تنها به مبارزه جمهوری اسلامی رفته و جمهوری اسلامی را پیش
گالیندوپول افشا می کند.
البته در شرایطی که گالیندوپول در ایران بوده بیخ گوش او هزاران زندانی را اعدام کردند و صدایش برنیامد.
گالیندوپول یک نماینده بی خاصیت سازمان ملل بود که تمام واقعیات را تعریف نکرد.
البته در شرایطی که گالیندوپول در ایران بوده بیخ گوش او هزاران زندانی را اعدام کردند و صدایش برنیامد.
گالیندوپول یک نماینده بی خاصیت سازمان ملل بود که تمام واقعیات را تعریف نکرد.
یعنی به نفع رژیم کار کرد که حتی در همان زمان مجاهدین سر و صدای زیادی
مبنی بر قلابی بودن این هیئت داشت.
زندانیان راستین و مبارز به خاطر دیوار کشی رژیم و پنهان کردن آنان از چشم هیئت هرگز اجازه سخن گفتن پیدا نکردند و افرادی چون صباغیان و امیر انتظام و کیانوری و وزیر فتحی با هیئت صحبت کردند، که میتوان حدس زد چرا.
در مبارزات ایشان فقط مجاهدین (چون آن موقع هنوز از ایرج مصداقی قهر نکرده بود و در زمان نوشتن کتابش در ترکیه به مجاهدین احتیاج داشت) و هواداران شریعتی جای دارند و بس.
از تمام اظهارات ایشان در گزارش گالیندوپول چیزی نیست جز اینکه چرا ایشان را آزاد نمی کنند؟
ایشان یک گروه سیاسی جدیدی کشف کرده اند که هوادار شریعتی بوده و ۲-۳ عضو داشته که اعدام شده اند بنام "سازمان مهاجرین خلق ایران "
زندانیان راستین و مبارز به خاطر دیوار کشی رژیم و پنهان کردن آنان از چشم هیئت هرگز اجازه سخن گفتن پیدا نکردند و افرادی چون صباغیان و امیر انتظام و کیانوری و وزیر فتحی با هیئت صحبت کردند، که میتوان حدس زد چرا.
در مبارزات ایشان فقط مجاهدین (چون آن موقع هنوز از ایرج مصداقی قهر نکرده بود و در زمان نوشتن کتابش در ترکیه به مجاهدین احتیاج داشت) و هواداران شریعتی جای دارند و بس.
از تمام اظهارات ایشان در گزارش گالیندوپول چیزی نیست جز اینکه چرا ایشان را آزاد نمی کنند؟
ایشان یک گروه سیاسی جدیدی کشف کرده اند که هوادار شریعتی بوده و ۲-۳ عضو داشته که اعدام شده اند بنام "سازمان مهاجرین خلق ایران "
البته نمی دانم ایشان شوخی می کنند یا جدی گفته اند.
ایشان گله می کنند که برادرشان ۱ سال پیش از مجاهدین بوده و گلوله خورده و مسئله دار شده و به همین سادگی برگشته ایران تا زندگی معمولی را شروع کند ولی رژیم برادر ایشان را دستگیر و اعدام کرده.
ایشان گله می کنند که برادرشان ۱ سال پیش از مجاهدین بوده و گلوله خورده و مسئله دار شده و به همین سادگی برگشته ایران تا زندگی معمولی را شروع کند ولی رژیم برادر ایشان را دستگیر و اعدام کرده.
ایشان دلیل این اعدام را نمی فهمد.
کمونیست ها در خاطرات ایشان جایی ندارند.
کمونیست ها در خاطرات ایشان جایی ندارند.
البته ایشان با اکثریتی ها و توده ای ها آشنا و هم بند بوده که آنها جدا از
کمونیست ها بودند .
ایشان دلیل دستگیری و بنیان اعتقادی شان را نمی نویسند. از آزادی شان در زندان و ۱۸ سال بعد که در ایران بدون خطر دستگیری آزادانه زندگی کرده اند و بعد هم به ترکیه آمده اند، باز چیزی نویسند.
یاد آن رفقای پیکارگر و فدایی اقلیت بخیر که فاصله ی زمانی میان دستگیری و اعدام شان ۲ ماه بیشتر طول نکشید و افتخار مصاحبه با گالیندوپول و مهاجرت به امریکا را پیدا نکردند.
ایشان دلیل دستگیری و بنیان اعتقادی شان را نمی نویسند. از آزادی شان در زندان و ۱۸ سال بعد که در ایران بدون خطر دستگیری آزادانه زندگی کرده اند و بعد هم به ترکیه آمده اند، باز چیزی نویسند.
یاد آن رفقای پیکارگر و فدایی اقلیت بخیر که فاصله ی زمانی میان دستگیری و اعدام شان ۲ ماه بیشتر طول نکشید و افتخار مصاحبه با گالیندوپول و مهاجرت به امریکا را پیدا نکردند.
زهی هل من مبارز !
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
صمد ارسی
میم
· «قهرمان یکه و تنها تلقی کردن خویش» منحصر به وزیر فتحی نیست.
·
همه گروه
های به اصطلاح سیاسی ایران از مذهبی تا آنارشیست و پوپریست و شاملوئیست و نیچه
ئیست و غیره بدون استثناء همین خصلت را دارند.
1
·
انتقاد
از این خصلت از سوی صمد ارسی بجا، مثبت، جسورانه و درست است.
·
اما احتمالا
خود صمد عاری از این خصلت نیستند.
·
چون
خودپرستی و خودستائی و خود محور بینی علت طبقاتی دارد:
2
·
در همین کامنت
خود صمد در زیر این مطلب مبنی بر اینکه «من همواره گفته ام هرگونه تظلم و دادخواهی
از بنیادهای امپریالیستی (چه باند اخوان و افشارجم باشد یا عفو عوام فریب بین
الملل) فریب توده ها و فریب زندان سیاسی است»، علیرغم علمی و مطلقا تجربی و درست
بودن خود نظر ایشان، همین خودنمائی تیپیک (نمونه وار) بوضوح به چشم می خورد.
·
و گرنه
ایشان می توانستند نظر خود را طوری مطرح کنند که شخص خودشان در کانون ابراز نظر
قرار نگیرد.
3
·
ولی عملا
نمی توانند.
·
چون
اگوئیسم (منگرائی) ریشه طبقاتی و ایدئولوژیکی دارد.
4
·
در تئوری
اجتماعی چریکیسم که به شاملوئیسم و نیچه ئیسم سرشته است، سازنده تاریخ نه توده ها،
بلکه نخبه ها هستند، نخبه ای که چریک نامیده می شود.
·
البته در
حرف خود را می توان فدائی و مجاهد و غیره خلق هم نام داد.
5
·
نکته
دیگر در این نظر صمد، کمونیست تلقی کردن پیکاری ها و اقلیتی ها و امثالهم است.
·
معیار
اصلی کمونیست بودن داشتن جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی است.
·
اگر صمد
در احزاب و سازمان ها و گروه های چپ ایرانی، مارکسیست ـ لنینیستی سراغ دارند، بفرمایند
تا ما آثارشان را مورد تأمل و تحلیل قرار دهیم و ببینیم که ماجرا از چه قرار است.
صمد
· با بسیاری از نکاتی که مطرح کرده اید،
کاملا موافقم.
1
·
اما اگر این جمله «من همواره گفته ام هرگونه تظلم و دادخواهی از ...»، نه به عنوان خود محوری بلکه به عنوان دفاع از خود که متهم
نشوم که من هوادار ایران تریبونال هستم، بوده است.
·
بخصوص افرادی چون برهان عظیمی با وجود رد دادگاه فرمایشی و نمایشی
جنایات جمهوری اسلامی که سند آن در صفحه ویژه من در این مورد منتشر شده، باز مرا
به همسویی با ایرج مصداقی و ایران
تریبونال متهم می کند و صدها تهمت و افترای دیگر هم بر آن می افزاید.
·
به همین دلیل، مجبور بودم، ضمن انتقاد از این گروه ، موضع خود را
درقبال گروه دیگر مشخص کنم.
2
· اما در مورد اینکه من سازمان پیکار
و اقلیت را در رده کمونیست ها قرار داده ام، مسئله ای است که فکر می کنم به بررسی
اجمالی از طرف رفقای آگاه تر و باسوادتر نیاز دارد.
3
·
چیزی را که نمی توانید رد کنید سابقه انقلابی این دو سازمان از
زمان پیدایش آنها (مجاهدین م ل) و چریک های فدایی خلق در زمان شاه است.
·
سابقه تاریخی آنان را در شرایط پیدایش خود در نظر بگیرید.
·
با وجود اینکه من بشخصه اعتقاد عمیق بر مبارزات پرولتاریا و تشکیل
حزب کمونیست از طرف کارگران و نه روشنفکران، دارم، ولی مبارزات بخشی از نیروهای
آگاه جامعه که از طبقه خود بریده و به مبارزات ضد استبدادی و ضد سرمایه داری
پیوسته اند، اعتقاد و احترام عظیمی دارم.
4
· در ضمن اعتقاد دارم با وجود
انحرافات عمیقی که در جنبش کمونیستی وجود دارد و اپورتونیسم، رویزیونیسم ، سکتاریسم،
سندیکالیسم و پوپولیسم اثرات مخربی از خود برجای گذاشته و همه سازمان های چپ و
رادیکال ما با این انحرافات درگیر بوده اند، ولی هنوز بخشی از نیروهای صادق و
انقلابی تلاش خود را برای یافتن یک شیوه اصولی و کمونیستی می کنند.
5
· مثلا انحرافات موجود در فداییان
بخشی را به دامان رویزیونیسم روسی، بخشی را به دامان مجاهدین خلق، بخشی را به دامان
راه کارگر و بخشی را با همان افکار چریکی نگه داشت.
6
· نیروهای خط ۳ بعد از تلاشی سازمان
پیکار در صدد پیوند با کومله برآمدند که با نام «حزب کمونیست» سر بلند کردند.
7
· این حزب کمونیست که آمیزه ای از
بینش های قومی کردی، بینش چپ روشنفکری سهند، بینش هواداران پیکار، رزمندگان و نبرد
بوجود آمده بود، یک حزب عجیبی با بینش های متفاوت بود که این پیوند زمان زیادی طول
نکشید و از درون این حزب جریان های دیگری بیرون زد که هیچ کدام با دیگری اشتراک بینشی
نداشت
8
·
من سراغ احزاب متعدد دیگری که در جنبش هستند و یکی به سوی مائو می کشد،
آن دیگری به سوی انورخوجه، یکی به سوی استالین و دیگری به سوی تروتسکی، نمی روم.
·
این بحث را می گذارم برای آنها که سواد بیشتری دارند.
9
·
نتیجه این که من مایل نیستم یک جارو بدست بگیرم و همه مخالفان را
(منظور نیروهای چپ است) جارو کنم و دور بریزم.
·
چون در اعتقادات شان به مارکسیسم لنینیسم انحراف می بینم.
·
ولی مرزبندی خودم را با رویزیونیسم و اپورتونیسم حفظ می کنم.
میم
·
خیلی
ممنون.
·
ما بیشک
یک صدم شما راجع به طیف «چپ» چه در سطح ملی و چه در مقیاس بین المللی نمی دانیم.
·
ولی
تحلیل هائی که از آثار و اشعار پیشینیان و معاصران متعلق و منتسب به این طیف به
عمل می آوریم، چنگی به دل نمی زند.
1
·
صحبت از
جاروب کردن نیست.
·
صحبت از تحلیل
عینی و رئالیستی وضع برای برونرفت از بن بست است.
2
·
صحبت از
بی احترامی و غیره هم نیست.
·
ما بلحاظ
طبقاتی نمی دانیم که چگونه می توان به همنوعی بی احترامی نشان داد.
·
نمی
خواهیم هم بدانیم.
3
· مسئله این است که پیش شرط تشکیل همین حزب کمونیستی
و یا حتی هسته کمونیستی که شما اشاره می کنید، جذب و هضم سوسیالیسم علمی (جهان
بینی مارکسیستی ـ لنینیستی) است.
4
· حریفی با صراحت بیشتری بر آن بود که با گرد آمدن
مشتی خر، طویله تشکیل می شود و نه حزب و یا سازمان و یا حتی گروه و محفل کمونیستی.
5
·
همین
توضیحات رئالیستی ارزشمند شما تأییدی بر صحت نظر حریف بود.
·
ولی ظاهرا
گوش شنوا در بین نیست.
·
اگرچه بدون
وحدت نظر ـ همانطور که خودتان در رابطه با تجارب معینی در این زمینه اشاره کرده
اید ـ هرگز نمی توان به وحدت عمل رسید.
·
دلیل
معرفتی انشعابات پی در پی در احزاب نیز همین است.
·
اصل
لنینی نیز همین است:
· «بدون تئوری انقلابی، نمی تواند جنبش انقلابی
وجود داشته باشد!»
·
پیش شرط
وحدت عمل، وحدت نظر است.
·
حتی عمله
و بنا باید قبل از ساختن خانه ای، مدل فکری خانه را در کله خود بسازند و بعد با
مواد و مصالح ساختمانی (مادی) بدان جامه عمل بپوشانند:
·
ایده و
اندیشه را، تئوری خانه را مادیت بخشند.
·
دلیل
اشاعه وسیع ایدئالیسم و دلیل دشواری مبارزه بر ضد آن نیز همین تجربه تبدیل ایده به
ماده است.
·
واقعیت
اما این است که مدل خانه در کله عمله و بنا خود انعکاس خانه های طبیعی (غارها و آشیانه
ها و لانه ها و غیره) در آئینه ضمیر عمله و بنا بوده است:
·
یعنی
ماده (خانه) بر مدل خانه (روح، ایده، اندیشه) تقدم داشته است.
6
·
انسان
فلسفه فقیر (فاقد جهان بینی علمی) چه بسا بدتر از جانوران است.
·
چون
جانوران بدیلی برای جهان بینی دارند که بطور ژنتیک به ارث می برند:
7
·
در فیلمی
جوجه شتر مرغی را نشان می داد که تازه از تخم بیرون آمده بود.
·
چند قدمی
راه نرفته بود که کفتاری را پشت سرش احساس کرد.
·
جوجه شتر
مرغ در طرفة العینی خود را به شکل تکه سنگی در آورد تا طعمه کفتار نشود.
8
·
نوزاد
آدمی دیگر این توانائی ژنتیکی را ندارد.
·
ولی به
ساز و برگ شناخت و شعور مجهز شده است.
·
در کله
اش مغز اندیشنده دارد.
9
·
داشتن
وسیله (ساز و برگ شناخت و شعور) اما به
تنهائی کافی نیست.
·
و گرنه
هر دارنده اره و رنده و غیره نجار می شد.
·
انسان
باید طرز کار با وسیله را نیز بیاموزد.
·
به زبان
دیگر، شناخت و شعور مادر زادی نیست، بلکه اکتسابی است.
·
هنر تفکر
را به همان سان باید فرا گرفت که هنر نجاری را.
·
تئوری
رهائی اجتماعی باید با بردباری و پیگیری تمرین و فراگرفته شود.
10
·
به قول
مارکس حقیقت همین است و پرولتاریا باید آن را فرا گیرد، حتی اگر دلش نخواهد.
·
آموزش
جهان بینی بی آلترناتیو، بی بدیل و صرفنظر ناپذیر است.
·
زنده
باشید.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر