(لئو نیكولایویچ تولستوی)
برای كشف اقیانوس های جدید باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشید.
این جهان، جهان تغییر است نه تقدیر.
سرچشمه:
صفحه فیسبوک خورشید
تحلیل واره ای
از میم حجری
· برای درک
محتوای این نقل قول باید به جای ذکر قصه ای، حدیثی، روایتی، آیه ای از این آن به
خوداندیشی پرداخت:
مثال
· برای کشف
محتوای آش چه باید کرد؟
گام اول
آنالیز
تجزیه
·
بنظر ما باید محتوای آش را نخست به اجزای متشکله
ی آن تجزیه کرد.
·
یعنی اجزای متشکله آن را، نخود و بلغور و نمک و
تره و آب و ادویه و غیره را از هم جدا کرد:
گام دوم آنالیز
تحلیل
· بعد به
تحلیل اجزاء یاد شده پرداخت.
· چند و
چون (کمیت و کیفیت) اجزای آش را تعیین کرد.
گام سوم
آنالیز
ترکیب
· و آخر سر
اجزای یاد شده را دوباره ترکیب کرد، تأثیر متقابل آنها را در نظر گرفت و به ارزیابی
آش نایل آمد.
تولستوی
برای كشف اقیانوس های جدید باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشید.
1
· تولستوی
در این حکم خویش، از سوئی دیالک تیک حرکت و سکون را و از سوی دیگر، دیالک تیک ممات
و حیات (مخاطره و آسودگی) را به شکل دیالک تیک اقیانوس و ساحل بسط و تعمیم می دهد.
· حافظ و
سایه هم بارها به همین کار مبادرت ورزیده اند.
2
· تولستوی
ضمنا پیش شرط کشف اقیانوس را ترک ساحل می
داند و پیش شرط ترک ساحل را شهامت.
3
· می توان
گفت که ما در این نقل قول تولستوی با تئوری شناخت سر و کار داریم.
· بزعم
تولستوی، برای شناخت اقیانوس باید خطر کرد.
· ساحل
آسودگی را ترک گفت و خود را به گرداب بلا انداخت.
· آیا حق با تولستوی است؟
4
· بیشک حق
با او ست.
· برای
اینکه طبیعت ثروت مادی و معنوی مخفی در دل خود را داوطلبانه در اختیار کسی قرار
نمی دهد.
مثال اول
· آهنگر
باید آهن مورد علاقه خود را از دل سنگ آهن سنگدل بیرون کشد.
· یعنی
باید با سنگ آهن گلاویز شود، بستیزد.
· باید سنگ
آهن را چندین صد درجه سانتیگراد گرم کند تا آهن ذوب شود و از دل سنگ آهن بیرون
ریزد.
مثال دوم
· برای شناخت
ماهیت هر چیز باید از خطه نمود ظاهری و مرئی و ملموس آن به راه افتاد و به اعماق
آن ره گشود و حقیقت پا در غل و زنجیر را آزاد ساخت و بزحمتی عظیم بیرون آورد
· شاید آب
حیات کذائی که به روایاتی در ظلمات است، همین حقیقت پنهان از نظرها ست.
· ساز و
برگ نظری (تئوریکی) ( مفاهیم، مقوله ها، قوانین، قانونمندی های عینی و غیره) برای
همین ساخته شده اند.
· کشف
اقیانوس و اسرار درونی آن بدون تجهیز به ساز و برگ علمی، عملی و معرفتی ـ نظری
محال است.
· ساحل
نشینان فقط می توانند پدیده های شناور در سطح دریا را بطور حسی بشناسند:
· ببینند، ببویند،
بشنوند، لمس کنند و غیره.
· شناخت حسی
پدیده های سطحی و ظاهری حداکثر کاری است که از دست ساحل نشینان آسوده خاطر برمی
آید.
مثال سوم
· اگر کسی
قصد شناخت حقایق ماهوی اقیانوس را داشته باشد، باید خطر کند، ترک ساحل گوید و دل
به دریا زند.
· آنگاه می
تواند از پله شناخت حسی، پله ای بالاتر رود و به خطه شناخت تجربی گام نهد.
· تا بعد
به مرور زمان و کار فکری عرقریز، یعنی در روند تحلیل نظری مواد و واقعیات امور حسی
و تجربی به شناخت نظری و نسبتا دقیق آنها نایل آید.
تولستوی
این جهان، جهان تغییر است نه تقدیر.
· حالا این
سؤال پیش می آید که تغییر و تقدیر جهان چه ربطی به کشف اقیانوس ها دارد؟
1
· برای
پاسخ به این پرسش باید مفاهیم اصلی این
حکم را مورد تأمل قرار دهیم:
الف
جهان تقدیر
· جهان
تقدیر به جهانی اطلاق می شود که بنا بر مشیت الهی مقرر شده و فقط بنا بر مشیت الهی
می تواند دگرگون شود:
· تل آتش و
شط نیل به عنوان مثال به مثابه آتش و آب به اراده الهی برای ابد مقدر شده اند و
فقط به شرط مشیت الهی ـ به اعجازی، به اشاره عصای موسایی ـ می توانند به گلستانی و
یا به مسیر امنی بدل شوند.
ب
جهان تغییر
· جهان
تغییر اما به جهانی اطلاق می شود که ببرکت عمل انسانی قابل تحول و تغییر باشد:
· سنگ آهنی
که ببرکت کار یدی و فکری آهنگر به داس و
چکش و تیر و شمشیر و خنجر و تبر و غیره
تغییر می یابد.
2
· سوبژکت جهان
تقدیر نه انسان واقعی، بلکه قوای ماورای طبیعی و ماورای اجتماعی واهی اند:
· خدا،
قضا، ملائکه، اجنه، حبیبان خدا و غیره
3
· سوبژکت جهان
تغییر اما انسان واقعی و حی و حاضر است.
4
· تولستوی
منکر وجود جهان تقدیر است و منادی جهان تغییر.
· این به
معنی برسمیت شناسی سوبژکتیویته (سوبژکت وارگی، فاعلیت) انسان است.
· بنا بر
این تئوری مطلقا علمی تولستوی، هیچ چیزی در جهان بدون عمل انسانی ساخته نمی شود.
· حتی خود انسان
و توان تفکر او محصول کار بوده اند.
· سازنده جامعه
و جهان (تاریخ) نه قوای ماورای طبیعی و اجتماعی خیالی و واهی، بلکه انسان اجتماعی واقعی
و مادی است.
5
· حالا
سؤال قبلی را از نو طرح می کنیم:
· تغییر و
تقدیر جهان چه ربطی به کشف اقیانوس ها دارد؟
6
· پاسخ به
این پرسش را هزار سال پیش، ابوالقاسم فردوسی داده است:
توانا
بود هر که دانا بود!
· پیش شرط توانائی،
دانائی است:
· پیش شرط تغییر
جهان، شناخت جهان است و برای شناخت جهان باید ساحل آسوده را ترک گفت و دل به دریا
زد.
· به عبارت
دقیقتر، پیش شرط تغییر جهان کشف قوانین و قانونمندی های عینی حاکم بر چیزها، پدیده
ها و سیستم های مادی است.
· آهنگر
باید بداند که آهن پنهان در اعماق سنگ آهن با چه درجه حرارتی ذوب می شود و الی
آخر.
· و گرنه
قادر به رهایش مولکول های اهن از قید و بند سنگ آهن نخواهد بود.
· لنین
خواهد گفت:
· بدون تئوری
انقلابی، جنبش انقلابی محال است.
· خر نمی
تواند به تغییر جهان نایل آید.
· با پوزش
از خر خادم بی ریای بشریت.
· مارکس
تئوری فردوسی را دقیقتر فرمولبندی خواهد کرد:
· تئوری به
محض اینکه در توده نفوذ کند به قدرت مادی بدل می شود.
· نقش بی
بدیل و صرفنظر ناپذیر روشنگری علمی و انقلابی همین جا ست:
· برای
تحول بنیادی جامعه و جهان، تئوری انقلابی باید به میان توده ی تاریخ ساز برده شود
و گرنه خطر آن همیشه هست که توده به دنبال شیادان و تئوری های ایراسیونالیستی آنها
بیافتد و فاجعه پدید آید.
· دستکم
گرفتن تئوری و روشنگری خطای خطیری است و دستکمی از خیانت به امر پیشرفت اجتماعی ندارد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر