توانگر دائم اما فارغ البال
خردمند و هنر پرور، خوش اقبال
توانگر در همه فنّ اوستاد است
نماد داد و عدل و اعتماد است
خود از پشتِ
شهان ِ پیشداد است
خلف زاد ِ کیان ِ و کیقباد است!
·
معنی تحت
اللفظی:
·
توانگر اما زندگی فارغ از غم و اندوه دارد.
·
توانگر خردمند و هنر پرور و خوشبخت است.
·
توانگر همه فن استاد است.
·
توانگر تجلی گاه عدل و داد و اعتماد است.
·
اصل و نسب توانگر به شاهان پیشدادی می رسد.
·
توانگر فرزند خلف کیان و کیقباد است.
·
شاعر در این بند شعر پس از تشریح چند و چون فقیر دانشمند در
بند قبلی، به تشریح چند و چون توانگر می پردازد.
1
توانگر دائم اما فارغ البال
·
توانگر بزعم شاعر، برخلاف فقیر دانشمند نه دردی دارد و نه
غمی.
·
معلوم نیست که شاعر بر پایه کدامین دلایل تجربی و نظری به
چنین نتیجه ای رسیده است.
·
شاید شاعر در ادامه شعر دلایل خود را عرضه دارد.
·
زندگی هر قدر هم به کام کسی باشد، در زمینه های معینی
استثناء نمی شناسد و به میزان ثروت افراد اعتنائی ندارد.
·
شتر مرگ و بیماری جسمی و روحی و روانی هم دم در خانه تهیدست
می خوابد و هم دم در خانه توانگر.
·
توانگر فارغ البال مطلق نیست.
·
توانگر هم بسان فقرای دانا و نادان در جهنم جامعه طبقاتی زندگی
می کند و با مسائل خاص جهنم درگیر است.
·
تفاوت توانگر و درویش در فرم و کم و کیف دلهره و نگرانی و
اندوه است.
·
جامعه طبقاتی اصولا بهشت برینی برای احدی نیست.
·
با ثروت می توان خیلی چیزها را خرید.
·
ولی خیلی از چیزهای خیلی خیلی مهم و تعیین کننده قابل خرید
و فروش نیستند.
2
خردمند و هنر پرور، خوش اقبال
·
توانگر بزعم شاعر، نه تنها توانگر است، بلکه خردمند و هنر
پرور و خوشبخت هم است.
·
معلوم نیست که منظور شاعر از خرد و هنر و بخت چیست.
·
بدبختی شعر هم همین است که شاعر می تواند هر چه دلش خواست ـ
دروغ و راست ـ ببافد و تحویل خلایق دهد و احسنت و مرحبا درو کند.
·
طبقات اجتماعی نه تنها شیوه زیست متفاوت دارند، بلکه به
همان دلیل، شیوه تفکر متفاوت و حتی متضاد دارند.
·
به همین دلیل است که واژه های یکسان با محتواهای متفاوت پر
می شوند.
·
شاید منظور شاعر از خردمندی داشتن کتابخانه و موزه شخصی
باشد.
·
توانگران واقعا هم کتابخانه دارند و هم هر چیز دیگر که بر
خردمندی دلالت داشته باشد.
·
هم تئاتر می روند و هم اوپرا، هم با دانشمندان رفت و آمد
دارند و هم با شعرا و اهل قلم.
·
ولی همه این چیزها عمدتا فرمال و صوری اند و چه بسا توخالی
و بی محتوا.
3
·
دلیل قوی بر صحت ادعای ما استفاده خود شاعر از مقوله قرون
وسطائی بخت است.
·
شاعر با همین مقوله احتمالا در سنت سعدی و حافظ، برای ثروت اجتماعی
منشاء الهی و یا تصادفی سر هم بندی می کنند:
·
ثروت و فقر بدین طریق نه امری اجتماعی و اکتسابی، بلکه تصادفی
و الهی قلمداد می شود.
·
چون مقوله بخت حاوی هم گشتاور تصادف است و هم گشتاور الهی.
·
بختیاری در هر صورت چیزی اکتسابی نیست.
·
یا تصادفا نصیب یکی می شود و یا به اراده کذائی الهی.
·
اگر شاعر توانگری خردمند می بود، می بایستی از مقوله دیگری
بهره برگیرد.
4
توانگر در همه فنّ اوستاد است
·
این ادعای شاعر هم بی پایه و یاوه است.
·
توانگر می تواند تدبیر و کاردانی و هنر و مهارت این و آن را
اجاره کند و بکار گیرد، ولی به دلیل توانگری هرگز نمی تواند همه فن استاد باشد.
·
اصولا در جامعه بشری هیچکسی همه فن استاد نیست.
·
به همین دلیل تقسیم اجتماعی کار حاکم است و حاکم خواهد بود.
·
خیلی از توانگران حتی توان پا شدن از پای منقل را ندارند،
چه برسد به همه فن استادی.
·
خیلی از توانگران مشتی لاشخور قسی القلب اند و نه همه فن
استاد.
5
نماد داد و عدل و اعتماد است
·
توانگر را نماد عدل و داد و اعتماد جا زدن واقعا نور علی
نور است.
·
منشاء ثروت در جامعه بشری غصب و غارت وسایل کار و حاصل کار
این و آن است.
·
اولین توانگران تاریخ بشری به احتمال قوی قلدران و روحانیان
و معبدبانان بوده اند که وسایل تولید توده را بزور و ترفند و قلدری از آن خود کرده
اند و بعد به دلیل داشتن وسایل تولید، خود و زن و بچه مردم را به درجه برده تنزل
داده اند و به بیگاری کشیده اند.
·
برچسب عدل و داد و اعتماد را با ده من سریش هم نمی توان بر پیشانی
توانگران کذائی چسباند.
·
عدل و داد و اعتماد که مدال ارتشی نیست تا بر یقه هر خری
سنجاق شود.
·
عدل و داد و اعتماد معنای استاندارد دارند.
6
خود از پشتِ
شهان ِ پیشداد است
خلف زاد ِ کیان ِ و کیقباد است!
·
شاعر در این بیت شعر، برای توانگر کذائی شجره نامه هم جعل
می کند.
·
منظور از توانگر چیست؟
·
اگر منظور اشرافیت بنده دار و فئودال باشد، تا حدودی می
توان جزو طبقه حاکمه محسوب داشت و برای شان تبار شاهانه اختراع کرد.
·
بورژوازی اما نه اصل و نسبی دارد و نه ایل و تباری.
·
به همین دلیل هم بوده که بورژوازی آغازین همه امتیازات برده
داری و فئودالی را بی اعتبار ساخته است.
·
تبار بورژوازی شاید بازرگانان، صنعتگران، پیشه وران، رهزنان
دریائی، جیب بر های چاقو کش و آدمکش و عوام فریبان هفت خط و خال باشد و نه پیشداد و
کیان و کیقباد.
·
خواننده از فقر سواد اجتماعی و تاریخی شاعر توانگر دچار حیرت می
شود.
·
به همین دلیل ابوالقاسم
فردوسی در کامنتی تحت عنوان تاسف می نویسد:
·
«در ابتدای شعر احساس کردم با
شعری انتقادی از وضعیت اقتصاد سرمایه داری مواجه ام.
·
زهی خیال باطل!
·
چرا که بیت آخر مو بر اندامم
سیخ کرد.
·
·
من این را با تو گفتم، بر
حذر باش
·
برو دنبال ِ مال و سیم و ز ر
باش.
·
·
بیت آخری که معمولا می بایست
ضربه نهایی را در اوج شعر وارد نماید.
·
متاسفم!
·
بی نهایت متاسفم از سرودن
چنین شعری.
·
با مهر»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر