سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 123 ـ 125)
من آنم که چون
حمله آوردمی
به رمح از کف
انگشتری بردمی
ولی چون نکرد
اخترم یاوری
گرفتند گردم چو
انگشتری
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
من همان کسی ام که وقتی حمله می کردم، بوسیله نیزه می
توانستم انگشتری را از دست دشمن بردارم.
·
اما چون بخت یار نبود، بسان انگشتری در محاصره دشمن افتادم.
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 174 ـ 177)
ز جور فلک
دادخواه آمدم
در این سایه
گستر پناه آمدم
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
برای شکایت از دست فلک ستمگر به این پناهگاه سایه گستر
آمدم.
1
·
سعدی در این بیت نیز برای توجیه همکاری خویش با طبقه حاکمه (دربار)
پای قوای موهوم (فلک ستمگر) را به میان می کشد:
·
می توان گفت که سعدی به توضیح ایراسیونالیستی (خردستیزانه) مسائل
اجتماعی می پردازد.
·
کردوکار همیشگی حافظ همین است:
2
فلک به مردم نادان دهد زمام امور
تو اهل دانش و
فضلی، همین گناهت بس
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
زمام امور را فلک به دست مردم نادان می دهد.
·
به تو نداده، چون تو دانائی و دانائی تنها گناهی است که تو داری.
·
حافظ هم در این بیت مسائل انسانی و اجتماعی را
ایراسیونالیزه می کند و با توسل به قوای موهوم از قبیل فلک کذائی ماستمالی می کند و
ضمنا هندوانه دانائی را به زیر بغل حریف می چپاند.
·
اما فلک چیست و از کجا اقتدار تقسیم قدرت سیاسی را کسب کرده
است؟
·
·
حافظ در ابیات دیگر به این پرسش نیز پاسخ خواهد داد.
·
در هر صورت یکی از فونکسیون های فلک تقسیم قدرت سیاسی است.
·
بر فونکسیون ستمگری فلک اکنون فونکسیون دیگری اضافه می شود.
·
به احتمال قوی، هرج ا که شاعر قصد نام نبردن از سوبژکت
مربوطه را دارد، پای قوای موهوم را به میان می کشد.
3
دفتر دانش ما
جمله بشویید به می
که فلک دیدم و
در قصد دل دانا بود
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
دفتر دانش ما را به می بشویید.
·
چون دیده ام که فلک در پی صید دل دانا ست.
·
حافظ در این بیت نیز فلک را به دانش ستیزی متهم می کند.
·
فلک ظاهرا همان فونکسیونی را به عهده دارد که دستگاه تفتیش
عقاید در قرون وسطی داشته است.
·
جالبتر از همه اما ره حلی است که خواجه شیراز عرضه می کند:
·
پیش به سوی میخواری و مستی و بی خبری!
·
برای اینکه فلک دشمن دانش و دانائی است.
4
هر دم از درد بنالم، که فلک هر ساعت
کندم قصد دل زار
به آزار دگر
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
هر لحظه از درد به خود می پیچم.
·
برای اینکه فلک دل زارم به آزاری دیگر می آزارد.
·
·
حالا بیا و فانتزی بیار و منظور خواجه را از مفهوم فلک
دریاب.
·
شاید باز هم فلک به دلیل دانائی خواجه قصد آزار دل زار او را
دارد.
·
تأثیر منفی و مخرب این جور شعرها گیج و سر در گم کردن هرچه
بیشتر خواننده است.
·
کسی دیگر به دنبال علت درد نمی گردد.
·
فلک کذائی علت هر چیز جا زده می شود و چون کاری بر ضد فلک
موهوم و نامرئی نمی توان کرد، پس درد هم بی درمان می ماند.
5
فغان که با همه
کس، نرد کینه باخت فلک
که کس نبود که
دستی از این دغا ببرد
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
پناه بر خدا از دست این فلک که با همه سر خصومت دارد و کسی
نیست که بر این دغل در قمار زندگی غالب آید.
·
·
حافظ در این بیت نیز از درد انتزاعی دم می زند و همه کاسه
کوزه ها را بر سر فلک کذائی خرد و خراب می کند.
·
فلک بدین طریق، به مثابه نیروی چیره ناپذیر بدخواه و کین
توز جا زده می شود.
6
مهـندس فـلـکی راه دیر شش جهتی
چـنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
مهندس فلکی همه راه ها به سوی دیر مغاک را از 6 جهت بست و
بنی بشر در بن بست ابدی گیر کرد.
·
·
حافظ در این بیت خصلت و علت اجتماعی بن بست انسان ها را
ایراسیونالیزه می کند و به گردن قوه موهوم نامرئی و دسترس ناپذیر فلک می اندازد.
·
بدین طریق برای هیچ مسئله ای راه حلی متصور نیست.
·
چاره تسلیم است و بس.
7
·
البته حافظ شاعری خردستیز است و از خردستیزان همه چیز می
توان انتظار داشت به غیر از پرنسیپ و اصولیت.
دریای اخـضر فـلـک و کشـتی هـلال
هسـتـند غرق نعـمـت حاجی قوام ما
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
دریای سز فلک و کشتی هلال ماه غرق نعمت حاجی قوام ما هستند.
·
·
اکنون دیگر از قدر قدرتی فلک خبری نیست.
·
حاجی قوام کذائی قدر قدرت تر از فلک کذائی است.
8
بیا تا گـل برافـشانیم و می در ساغر
اندازیم
فـلـک را سقـف بـشـکافیم و طرحی نو دراندازیم
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
بیا تا گل افشانی کنیم و می در ساغر ریزیم.
·
بعد سقف فلک را بشکافیم و طرح نوینی در افکنیم.
·
·
حافظ در این بیت مستانه رجز سر می دهد و از فلک ستیزی دم می
زند و از برافکندن طرح نوین.
·
·
جماعت خوش خیال حتما همین بیت خواجه را ازبر می کنند و از
انقلابیگری خارق العاده خواجه دم می زنند.
·
·
همه مفاهیم ارتجاعی، خرافی و ایراسیونالیستی سعدی در کارگاه
ایدئولوژیکی حافظ حسابی سوهان می خورند، تکمیل، بازسازی و تحکیم می شوند و با تردستی خارق العاده ای به
ضمیر کرخت توده عقب مانده جامعه نفوذ داده می شوند و آن چنان تأثیر فکری ویرانگری
اعمال می کنند که هنوز هم که هنوز است، تفکر علمی چیزی از جنس کیمیا ست.
·
حافظ وارونه سازی زبردست و
کار آزموده است.
9
از چنگ منش اختر
بد مهر بدر برد
آری، چه کنم،
فتنه دور قمری بود
·
حافظ در این بیت از دست دادن چیزی را به گردن قوه ی موهوم
دیگری به نام اختر نامهربان می اندازد و تئوری تسلیم خود را به گوش خواننده می
خواند و بلحاظ ایدئولوژیکی تخدیر می کند.
10
ای شهنشاه بلند
اختر، خدا را همتی
تا ببوسم، همچو
اختر خاک ایوان شما
·
همان اختر نامهربان اکنون با بنده و غلام و کنیز و نوکر
پابوس شاهنشاه چلقوز تنزل می یابد و نوکر وارگی و پابوسی تبلیغ می گردد.
·
تعجبی ندارد که در کشور حافظ مرض مسری دست بوسی و دست به
سینه ایستی همچنان و هنوز رواج وسیع و فراگیر دارد.
11
ز اخترم نظری
سعد در ره است که دوش
میان ماه و رخ
یار من مقابله بود
·
حافظ در این بیت، دیدار با یار خود را نیز ایراسیونالیزه می
کند:
·
علت اینکه یار به دیدار خواجه آمده، نه در زمین، نه در جامعه،
بلکه در گردش فلکی، در نظر مساعد اختر شخصی خواجه جسته می شود.
·
تا دلتان بخواهد خرافه.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر