جهان ممکن ها
(مرداد ۱۳۹۲، کالیفرنیا)
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
·
در جاده های
زمستانی.
·
از خندههای
برف
·
تا بی
قراری دل،
·
از بی
قراری دل
·
تا پهنه
های علم، تا مهد آینه رفتم...
·
وانگاه
·
معنا به
معنا
·
کلید هستی
بی سامان ام را پی گرفتم
·
و در ثقل
یک مثلث روشن
·
اهل جنون
شدم.
·
·
شگفتا
·
که جهانی
از ممکن ها
·
در من،
اردیبهشت شد!
پایان
حریف حریف
صاحب نظر
· از خود می پرسم:
·
«آیا
جهان ممکن ها همان زمانی نیست که انسان از زندانبانی خود دست می شوید، تاخود را
آزاد کند؟»
مسعود بهبودی
· مشاهده صاحب نظری در این برهوت غربت واقعا شادی
بخش است.
· البته بشرطی که مخاطب بتواند نظر صاحب نظر را
دریابد.
· و گرنه شادی به اندوه یأس آمیز استحاله می یابد.
· ما هم از نظر صاحب نظر جسور نردبامی می سازیم تا
بلکه از آن برای درک شعر یوسف بالا رویم:
· مفهوم «جهان ممکن ها» بسط و تعمیم مقوله فلسفی
«مکان» است.
· شاید یوسف دیالک تیک ممکن و محال را در نظر داشته
اند.
· به همین دلیل در کامنت حریف چهار ایراد نظری بنظر
می رسد:
1
· ایراد اول اینکه حریف مرز مکان و زمان را مخدوش می سازند و می گویند:
·
« آیا
جهان ممکن ها همان زمانی نیست...»
2
· ایراد دوم حریف این است که عینیت «جهان ممکن ها»
را فراموش می کنند و بدان خصلت سوبژکتیف (ذهنی) می بخشند.
· آن سان که «جهان ممکن ها» به «آزاد سازی انسان از
زندانبانی خود» وابسته می شود و عینیت و قانونمندی عینی مستقل از بنی بشر خود را
از دست می دهد.
· شاید بینش سوبژکتیویستی همین باشد.
· همه چیز را در رابطه باسوبژکت ( انسان) سنجیدن و
تعریف و تعیین کردن.
3
· ایراد سوم بینش حریف این است که جنون را با آزادی
یکسان می شمرند.
4
· اما برداشت ما پس از یکبار خواندن این شعر:
· شاعر پس از قرار گرفتن «در تقل یک مثلث روشن» به
اهل جنون می پیوندند.
· در نتیجه، «جهانی
از ممکن ها در او
اردیبهشت می شود.»
· سؤال ما این بود که مثلث روشن شاعر از چی تشکیل
یافته؟
5
· حریفی می گوید:
· سه گوشه مثلث از خندههای برف، بی قراری دل،
پهنه های علم تشکیل یافته و همه با هم به مهد آینه بدل می شوند:
· شاعر از پلکان های مختلف فوق الذکر در سنت هگل،
بالا رفته اند و به مهد آئینه، یعنی به خودشناسی رسیده اند:
6
· ایراد چهارم حریف همین جا ست:
· شاعر از خود بیگانه نگشته، از زندانبانی خود (کنترل
عقلائی خود) دست برنداشته، بلکه برعکس، به خودآگاهی رسیده است که نفی رادیکال از
خودبیگانگی است:
7
· چون در سه گوشه مثلث، طبیعت و عاطفه و آگاهی (برف و دل و علم) گرد آمده اند:
· دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت
· دیالک تیک ماده و روح
· دیالک تیک خنده های برف ـ شعور عاطفی و شعور عقلی
8
· اکنون باید به این سؤال جواب داد که چرا شاعر پس
از طی این پلکان های تکاملی به اهل جنون پیوسته تا جهانی از امکان پذیرها در او اردیبهشت
شود؟
9
· شاید جواب این سؤال را نیکوس کازانتزاکیس ـ نویسنده
یونانی ـ در اثر خود تحت عنوان «زوربای یونانی» داده باشد:
· برای گسستن زنجیرها و آزاد گشتن به اندکی جنون
نیاز است.
· (نقل به مضمون)
· شاعر نیز احتمالا پس از نیل به قله های خودشناسی
برای برونی سازی ماهیت انسانی خویش، یعنی برای تجسم (جسمیت، مادیت، عینیت) بخشیدن
به ایده و اندیشه (هگل) به اهل جنون می پیوندد تا بتواند زنجیرها را بگسلد و از
خطه جبر (رایش ضرورت) به عالم اختیار (رایش آزادی) (انگلس) بگذرد.
· این برداشت شتابزده ما از این شعر بود.
· البته برای درک هر اثر هنری به تجربه و تأمل
زمانگیر نیاز است.
·
با پوزش و سپاس از حریف صاحب نظر و شاعر
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر