فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان خدایی
می نشستم
با گروه باده پیمایان
شب میان
کوچه ها آواز می خواندم
1
· منظور فروغ در این بیت، شاید همان منظوری باشد که
سیاوش کسرائی مادام العمر پیشه کرده و در شعر بلند آرش کمانگیر با صراحتی به روشنی
خورشیداعلام کرده است:
در غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم
پای کوبیدن
· فروغ در هیئت خدا واره ی خاکی، همنشین توده می
شود و همراه توده، اندوه زندگی را به باد باده می سپارد و در کوچه و برزن مستانه
می خواند.
2
· فروغ بدین طریق نیز دره ی عمیق تفاوت و تضاد و
فاصله میان خلق و خدا را پر می کند و برابری بر باد رفته و از یاد رفته ی خلق و
خدا را دوباره بر قرار می سازد:
· خلق بدین طریق به دیالک تیکی از سوبژکت و اوبژکت،
خدا و انسان بدل می شود و عملا خدا واره می شود تا خود را از قهقرای ذلت بالا کشد
و فاتحه بلندی بر جدائی خلق و خدا، بر جامعه منقسم به طبقات متخاصم بخواند.
شمع می
در خلوتم تا صبحدم می سوخت
مست از
او در کارها تدبیر می کردم
می دریدم
جامه ی پرهیز را بر تن
خود درون
جام می تطهیر می کردم
· معنی تحت اللفظی:
· شمع می در خلوتم تا سحر می سوخت و من سرمست از می
به کارها سر و سامان می دادم.
·
جامه پرهیز بر تن پاره می کردم و در جام می خود
را از آلودگی ها و پلشتی ها پاک می شستم.
· فروغ در این دو بیت، در هیئت خدا واره، جهان
وارونه را وارونه می سازد:
· یعنی موازین و هنجارهای ارزشی و اخلاقی جهان منقسم
به طبقات متخاصم را بی اعتبار و زیر و زبر می کند.
1
شمع می
در خلوتم تا صبحدم می سوخت
· فروغ در هیئت خدا واره طراز نوین، عبادت،
خاکساری، توبه، تضرع، دعا و مغفرت طلبی عاجزانه و تفاله واره در طول شب را با میخواری
پیگیر شبانه جایگزین می سازد.
· بهتر از این نمی توان هنجارها، موازین و قوانین
شرع انور را زیر پا نهاد و جهان وارونه را بطرز رادیکالی وارونه ساخت و فاتحه
بلندی بر وارونگی از هر نوع خواند.
2
مست از
او در کارها تدبیر می کردم
· فروغ در این مصراع، تحول رادیکالی در طرز کار سوبژکت
جهان (سازنده و خدای جهان) ایجاد می کند:
· طرز کار خدا واره طراز نوین ـ بر خلاف طرز کار
خدای انتزاعی و آسمانی ـ دیگر نه بر امر و نهی و تهدید و تحبیب و مجازات و پاداش،
بلکه بر لذت و شادی مبتنی است.
· اداره امور جهان، دیگر نه با توسل به غیظ و غضب، تهدید
و اجبار، خدعه و نیرنگ، بلکه مستانه صورت می گیرد:
· بدین طریق، کار به وسیله ای برای تجسم (جسمیت
یابی) قوای ماهوی انسانی بدل می شود.
· کار خصلت تن و جانفرسای خود را از دست می دهد و به
لذت محض استحاله می یابد.
3
می دریدم
جامه ی پرهیز را بر تن
خود درون
جام می تطهیر می کردم
· واژه «می» در این بیت شعر فروغ با مفهوم نوینی پر
می شود:
·
«می»
اکنون دیگر نه مظهر آلودگی و نجاست، بلکه چشمه زلال تبرئه و تطهیر تلقی می شود.
· آن سان که خدا واره طراز نوین در جام می شستشو می
کند تا خود را از آلودگی ها، پلشتی ها، پستی ها و پلیدی ها پاک سازد.
· وقتی از وارونه سازی جهان وارونه سخن می گوییم به
همین دلیل است:
· با خلق واره گشتن خدا، جهان وارونه دوباره وارونه
می شود.
· یعنی از همه هنجارها و موازین اخلاقی از دیرباز
رایج و معتبر، سلب اعتبار می شود و به جای آنها هنجارها و موازین اخلاقی از ریشه دیگری
می نشیند.
· اما چرا و به چه دلیل؟
4
می دریدم جامه ی پرهیز را بر تن
خود درون جام می تطهیر می کردم
· دلیلش را باید در دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور
اجتماعی جست و جو کرد:
· با تحول بنیادی جهان (وجود اجتماعی)، با تسخیر
قدرت از سوی توده، زیربنای جامعه (مناسبات تولیدی و بویژه مناسبات مالکیت) تحول می
یابد و با تحول زیربنای جامعه، روبنای ایدئولوژیکی آن زیر و زبر می شود.
· معیارهای ارزشی و اخلاقی نیز از عناصر روبنائی و
ایدئولوژیکی اند، یعنی مهر طبقاتی بر پیشانی خود دارند.
· با تحول زیربنا (وجود اجتماعی)، روبنا (شعور
اجتماعی) تحول می یابد:
· اتیک و اخلاق ارتجاعی جای خود را به اتیک و اخلاق
انقلابی می دهد:
· به همین دلیل است که واژه «می» با محتوای معنوی و
مفهومی نوینی پر می شود.
· آن سان که خدا واره نوین خود را در آن می شوید و
از پستی ها و پلشتی های به میراث مانده از جهان طبقاتی تطهیر می کند.
من رها
می کردم این خلق پریشان را
تا دمی
از وحشت دوزخ بیاسایند
جرعه ای
از باده ی هستی بیاشامند
خویش را
با زینت مستی بیارایند
· معنی تحت اللفظی:
· خلق پریشان را از وحشت دوزخ، خاطر آسوده می ساختم
تا بتوانند از باده هستی جرعه ای سر کشند و خود را به زینت مستی بیارایند.
1
من رها می کردم این خلق پریشان را
تا دمی از وحشت دوزخ بیاسایند
· فروغ در این بیت با به زیر کشیدن خدا از اریکه
حاکمیت و جایگزینی آن با خدای خاکی، زنجیرهای دیرین وابستگی انسان به خدا را و
عملا به طبقه حاکمه را درهم می کوبد و آزادی بر باد رفته و از یاد رفته بنی نوع
بشر را به او برمی گرداند:
الف
· این اولا به معنی غلبه بر بندگی و وابستگی است.
· یعنی به معنی کسب اختیار و آزادی است.
ب
· این ثانیا به معنی کسب خودمختاری است.
· چون پیش شرط خودمختاری، غلبه بر بندگی و وابستگی
به این و آن است.
ت
· این ثالثا به معنی خودمختاری مادی و معنوی، عملی
و نظری است:
1
· فروغ با به زیر کشیدن خدای انتزاعی ـ آسمانی، به
بندگی و وابستگی ایدئولوژیکی بشریت پایان می دهد:
· این به معنی کسب خودمختاری ایدئولوژیکی و نظری است.
2
· فروغ اما با پایان دادن به حاکمیت خدایان زمینی،
به بندگی و وابستگی مادی و عملی توده ها پایان می دهد:
· این به معنی کسب خودمختاری عملی است.
پ
· این ضمنا به معنی کسب استقلال اندیشه و عمل است.
· کسب استقلال اندیشه و عمل، ایدئال بزرگ فلسفه روشنگری
است، که در مارکسیسم به نقطه اوج خود می رسد.
2
من رها می کردم این خلق پریشان را
تا دمی از وحشت دوزخ بیاسایند
· خدا واره طراز نوین به سنت تهدید بنی بشر از عذاب
الهی پایان می دهد و با پایان ترس، شرایط سوبژکتیف لازم برای عقیده به خدا و خرافه
از بین می رود و شادی بر باد رفته و از یاد رفته دوباره به میان
توده برمی گردد.
3
جرعه ای
از باده ی هستی بیاشامند
خویش را
با زینت مستی بیارایند
· پس از کسب آزادی از حاکمیت خدای آسمانی و خدایان
زمینی، شرایط برای سر کشیدن جرعه ای از باده هستی و آرایش تن و جان خویش به زینت
مستی فراهم می آید.
· وحشت جای خود را به فراغت و راحت می دهد.
4
· می توان گفت که فروغ در این دو بیت، دیالک تیک
ریاضت و لذت را به شکل دیالک تیک وحشت از دوزخ و مستی از باده هستی بسط و تعمیم می
دهد و گذار از ریاضت به لذت را در بلندترین گلدسته های شعر به گوش خلق می رساند.
5
· ضمنا می توان گفت که فروغ در این دو بیت و ابیات
بعدی با یک تیر دو نشان می زند:
الف
·
اولا کیش
ریاضت را که از عرفان قرون وسطی به میراث مانده، به ضرب تسلیحات استه تیکی ـ
تئوریکی مدرن خویش در هم می کوبد و تار و مار و بی اعتبار می سازد.
ب
· ثانیا کیش لذت را که در آثار خیام و حافظ و غیره بطرزی
مخدوش منعکس شده، از ریشه متحول می سازد و در پله متعالی دیگری با محتوای بکلی
دیگری مطرح می سازد و با جسارتی ستایش انگیز نمایندگی می کند.
· این حقیقت امر را در ابیات بعدی بهتر و روشنتر خواهیم
دید.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر