۱۳۹۲ تیر ۶, پنجشنبه

هماندیشی با محسن سیاری (7)


اولين نشانه از آغاز خردمندي، علاقه مندي به مرگ است.
فرانتس كافكا
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
رضا جعفری

میم

·       البته از دید طبقات اجتماعی واپسین چنین است که کافکا و امثال کافکا می گویند و نه از دید توده ها.

1

·       دلیل مرگ ستائی از سوی اعضای طبقات اجتماعی واپسین، بی فردائی و بی دورنمائی تاریخی آنها ست.

2
·       تازه این گرایش در بهترین حالت است.
·       در بدترین حالت اعضای این طبقات اجتماعی به بدتر از مرگ روی می برند، یعنی به رجعت به «بنیادها و ریشه ها»، به «فوندامنت ها»، به قهقرای عهد عتیق، به چیزهائی از جنس صدر اسلام ها.
·       و بشریت را حتی به دنبال می کشند، بی اعتنا به اینکه بشریت بخواهد و یا نخواهد.

3

·       جنگ اول و دوم و صدها جنگ نیابتی و غیره فقط نشانه هائی از این گرایش جنون امیز این طبقات اجتماعی ارتجاعی است.

محسن
 چطور مشخص مي شود كه كسي به طبقه اجتماعي مثلا سرمايه داري واپسين تعلق دارد؟

1
·       حریفی می گفت:
·       «طبقاتی تر از شعور چیزی یافت نمی شود.
·       چون شعور جفت دیالک تیکی وجود است.
·       شعور و یا روح همیشه سایه وجود را، سایه ماده را، سایه  واقعیت عینی را بالای سر خود دارد.»

2

·       از آثار و افکار و کردار و رفتار هر کس می توان به موضع طبقاتی او پی برد.

3

·       البته در تحلیل آثار و افکار باید میان استثناء و قاعده تفاوت گذاشت.
·       چون افکار طبقه حاکمه بی وقفه و در سطح وسیعی تبلیغ می شوند و در ضمیر توده نفوذ می کنند و نمایندگی می شوند.

4

·       برخی از گرایشات نیز آمیزه ای از ترقی طلبی و ارتجاع هستند:
·       مثلا عرفان در قرون وسطی مترقی بوده است.
·       ولی دیری است که ارتجاعی است.

5

·       به همین دلیل است که برخی از نمایندگان زحمتکشان نیز که تسلطی به تئوری انقلابی ندارند، گیج می شوند و عرفان را نمایندگی کم و بیش می کنند.

6

·       ضرورت مبرم روشنگری علمی و انقلابی به همین دلیل است.

7

·       نمایندگان طبقات واپسین چندین مشخصه عام دارند:

الف
·       نیهلیسم (پوچیگرائی)

ب

·       مرگ ستائی در فرم های مختلف شهادت مذهبی (انتحار فوندامنتالیستی)

ت

·       مرگ ستائی در فرم های مختلف سیاسی آوانتوریسم (ماجراجوئی، چریکیسم)

پ
·       سکسیسم

ث
·       یأس و نومیدی

ج

·       بی دورنمائی و بی فردائی (تئوری غنیمت دانی دم)

ح
·       عیاشی تا حد مرگ

خ

·       تحقیر شناخت و شعور و تعالی و تحول فردی و اجتماعی

د

·       پراگماتیسم (حقیقی دانستن هر چیز و هر کاری که سود شخصی و یا طبقاتی آور باشد)

ذ
·       اسکپتیسیسم (تردیدگرائی)

ر

·       اگنوستیسیسم (ندانگرائی، انکار لیاقت معرتی انسان)

8

·       اغلب این گرایش ها را می توان کم و بیش در خیام، حافظ، نیچه، هایدگر، کافکا، کامو، سارتر، سیمین دوبوار، هدایت، شاملو و غیره بوضوح دید.

9

·       فرق اینها این است که یکی نماینده طبقه اجتماعی واپسین بنده داری است، دیگری نماینده طبقه اجتماعی واپسین فئودالی و آن دیگر نماینده طبقه اجتماعی واپسین بورژوائی است.

10

·       این گرایش ها اما عمدتا وجه مشترک همه آنها ست.

 محسن
مگر نه اينكه شعور ثانوي است و قبل از آن بايد شخصي متعلق به طبقه اي باشد و بعد شعورش مشخص شود؟

·       درست به همین دلیل.
·       از عکس هر چیز و یا هر کس می توان کم و بیش به شناخت آن چیز و آن کس نایل آمد.

محسن
اما بيشتر افراد در طول زندگي شان بارها جهان بيني شان عوض مي شود! يعني وابستگی طبقاتی شان هم هربار عوض مي شود؟

·       اینجا همان کامنت قبلی تان مصداق دارد:
1

·       اگر بوژوائی و یا فئودالی ورشکست و خانه خراب شود و به پرولتری بدل گردد، آنگاه جهان بینی او هم رفته رفته عوض می شود:

2

·       وجود اجتماعی (پرولتر وارگی) تعیین کننده شعور اجتماعی (جهان بینی) می شود.

3

·       البته دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی مثل هر دیالک تیک دیگر بسیار بغرنج است و هرگز نباید ساده شود.

4

·       شعور تماشاچی، علاف، هیچکاره و منفعل نیست.

5

·       شعور کوشا و اکتیو و فعال است و می تواند در وجود تأثیرات شگرفی اعمال کند و زیر و زبرش سازد.

محسن
منظورم اين بود كه بدون تغيير وجود،خيلي ها شعورشان تغيير مي كند.
 مثلا خود من

·       آره.
·       حق با شما ست.
·       شعور از استقلال نسبی برخوردار است.
·       تغییر شعور بدون تغییر وجود به تغییر عکس بدون تغییر شیئی شباهت دارد.
·       چنین چیزی در بهترین حالت، استثناء است و نه قاعده.
·       ضمنا روندی بسیار دشوار و سنگلاخ و پر از افت و خیز است.

محسن
آيا مواردي هست كه تأثير شعور اجتماعی بيشتر از تأثیر وجود اجتماعي باشد؟

·       این ادعای آخوندها ست.
·       آنها شعور (روح، خدا) را مقدم بر وجود (ماده، واقعیت عینی) می دانند.
·       در هر دیالک تیک فقط یکی از دو قطب تعیین کننده است.
·       پاسخ به این مسئله (تقدم ماده بر روح و یا بر عکس) تعیین کننده جهان بینی انسان ها ست.
·       ماتریالیسم بر تقدم وجود بر شعور و ایدئالیسم بر تقدم شعور بر وجود باور دارد.

محسن
چيزي خارج از ديالك تيك، مثلا چيزي غير از وجود بر شعور تاثير دارد؟

·       ماده و روح (وجود و شعور) عالی ترین مقولات فلسفی اند.
·       یعنی کل واقعیت عینی (همه چیزها و پدیده های طبیعی و اجتماعی، هرچه که بطور واقعی ـ عینی هست) در مقوله ماده (وجود) جا می گیرد و همه چیزهای غیر مادی در مقوله روح (شعور.)

محسن
يعني ديالك تيك وجود و شعور با ديالكتيك ماده و روح يكي است؟
·       آره.
·       ماده و یا وجود و یا واقعیت عینی واژه های مختلف برای معنی واحدی اند.
·       ماده و روح عام ترین همه مفاهیم اند، مقوله های اساسی اند.
·       چیزی در ورای (بیرون، آنسوی) آنها یافت نمی شود.
·       از این رو، جز دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) چیزی وجود ندارد که در آنها مؤثر واقع شود.
·       در رابطه با پرسش قبلی شما راجع به تأثیر چیزی در ماده و روح.

محسن
جواب سوال قبلي را گرفتم.
اما قبلا فكر مي كردم  که وجود يعني "طرز درآوردن نان سفره"
ربط شان چيست ؟

1

·       ماده و یا وجود یکی از مقولات ماتریالیسم دیالک تیکی است.
·       یعنی مربوط به کل هستی (طبیعت، جامعه، تفکر) است.

2

·       وجود اجتماعی اما یکی از مقولات ماتریالیسم تاریخی است.
·       یعنی مربوط به جامعه است.

3

·       شیوه در آوردن نان سفره مثالی برای تسهیل تفهیم مقوله شعور اجتماعی بوده است.

4

·       مقولات عام را می توان در میلیون ها فرم بسط و تعمیم داد:
·       مثال:

1

·       مفهوم درخت را می توان به مثابه سرو، صنوبر و هزاران درخت دیگر بسط و تعمیم داد.
·       همه انواع درختان در این مفهوم تجرید یافته اند.

2

·       مفهوم درخت عامتر از مفهوم سرو و یا صنوبر است.
·       با شنیدن مفهوم درخت، همه انواع درختان در ذهن شنونده تجسم می یابند.

3
·       مفهوم نبات عامتر از مفهوم درخت است:
·       مفهوم نبات علاوه بر درختان، گیاهان را هم در برمی گیرد.

4

·       مفهوم موجودات زنده عامتر از مفهوم درخت و نبات است:
·       چون هم گیاهان را در بر می گیرد، ، هم درختان را، میکرو و ماکرو ارگانیسم ها را، یعنی باکتری ها، سلول ها و قارچ ها را، هم حشرات و حیوانات و جانوران و هم انسان را.

5

·       در مفهوم ماده (وجود، واقعیت عینی) همه چیزهای جامد و جاندار تجرید می یابند:
·       با شنیدن مقوله ماده و یا وجود همه چیزهای هستی طبیعی و اجتماعی در ذهن شنونده تجسم می یابند.

پایان

۱ نظر:

  1. ویرایش: اگنوستیسیسم (ندانگرائی، انکار لیاقت معرتی انسان) باید به شرح زیر تصحیح شود:
    اگنوستیسیسم (ندانمگرائی، انکار لیاقت معرفتی انسان)
    با پوزش

    پاسخحذف