۱۳۹۲ تیر ۸, شنبه

سیری در جهان بینی مولوی (6)


جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی (604 ـ 672 ه.ق)
تحلیلی از شین میم شین  

 آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد

·       معنی تحت اللفظی بیت:
·       آتش نهفته در نی، آتش عشق است که در نی افتاده است.
·       جوشش می نیز جوشش عشق است که در می افتاده است.

1
آتش است این بانگ نای و نیست باد

·       مولانا پس از گذاشتن علامت تساوی میان نوای نی و باد در بیت قبلی، یعنی پس از ناتورالیزه (طبیعی واره) کردن نوای نی، یعنی پس از انسانیت زدائی از نوای نی، یعنی پس از کج نهادن آجر اول، به عمارت دیوار ایدئولوژیکی سراپا کج و کوله ی خویش ادامه می دهد:

2
آتش عشق است کاندر نی فتاد

·       مولانا اکنون گامی فراتر می نهد و آتش نسبت داده شده به نوای نی را آتش عشق می نامد.

·       این اما به چه معنی است؟

3


·       این بدان معنی است که مولانا آتش واقعا طبیعی را که از باد متمایز ساخته بود و با نوای نی یکسان تلقی کرده بود، دوباره بدلخواه طبیعت زدائی (دناتورالیزه) می کند و هومانیزه (انسانی واره) می سازد:
·       بدین طریق نوای نی نه باد به معنی واقعی کلمه، نه آتش به معنی واقعی کلمه، بلکه آتش عاطفه، احساس و عشق تلقی می شود.
4

·       وقتی عرفان به مثابه فرمی از ایراسیونالیسم (خردستیزی) نامیده می شود، به همین دلیل هم است:
·       عرفان در این مصراع مولوی، حد و سرحد موجود میان ماده و روح را، آتش و بانگ نی را، آتش و آتش عشق را بدلخواه و قلدرانه در می نوردد.
·       یعنی عملا میان ماده و روح علامت تساوی می گذارد.
·       یعنی رابطه دیالک تیکی عینی و واقعی موجود میان ماده و روح، آتش و آتش عشق، باد و بانگ نی را انکار و تخریب می کند، بطور سوبژکتیف (بدلخواه، به میل و هوس خویش، بطور ذهنی) از بین می برد.
·       به عبارت دیگر، انعکاس رابطه واقعی ـ عینی میان ماده و روح را ایراسیونالیزه (خرد زدائی) می کند.

5
آتش عشق است کاندر نی فتاد

·       اکنون این سؤال پیش می آید که این خرد زدائی و خردستیزی چرا به سدی از مقاومت مدنی و منطقی و عقلی خواننده و شنونده برخورد نمی کند؟
·       چرا مردم در مقابل ادعای ایراسیونالیستی (خردستیز) شاعری دست به اعتراض و پرخاش نمی زنند؟
·       علاوه بر این و بمراتب بدتر از این، چرا یاوه های ایراسیونالیستی اکثر شعرا را به «زر می خرند» و به خاطر می سپارند و به عنوان فضیلتی در هر فرصتی نشخوار می کنند؟

6
آتش عشق است کاندر نی فتاد

·       دلیل اول این تسلیم ایدئولوژیکی این است که در این دروغ آشکار، ذراتی از حقیقت وجود دارد و قبول دروغ را به عنوان حقیقت تسهیل و توجیه می کند:
·       نوای نی واقعا هم علاوه بر نفس نی نواز، باری از عاطفه، احساس و عشق او دارد.
·       فرق نوای نی با نفس عادی انسانی همین جا ست:
·       نوای نی دیالک تیک ماده و روح است، دیالک تیک نفس و احساس است، دیالک تیک باد و آتش است.
·       می توان گفت که عرفان و مولانا حقیقت نیم بند، مثله و مخدوش را به عنوان حقیقت تمامعیار به خواننده و شنونده می فروشند، گنجشک رنگ خورده را به عنوان بلبل خوشخوان می فروشند.

7
آتش عشق است کاندر نی فتاد

·       دلیل دیگر این تسلیم ایدئولوژیکی این است که عرفان ایدئولوژی قشر، طبقه، اقشار و حتی طبقات اجتماعی معینی است و در خدمت منافع طبقاتی معینی است.  
·       به همین دلیل، اعضای اقشار و طبقات اجتماعی معینی حقیقت نیم بند و مثله و مخدوش را به حکم غریزه طبقاتی خویش به عنوان حقیقت تمامعیار تلقی می کنند و نه تنها می پذیرند، بلکه با تمام قوا ترویج می کنند.
·       حیرت انگیزی دیالک تیک ماده و روح، موضع طبقاتی و ایدئولوژی به همین دلیل است.

·       امتحان این مسئله دشوار نیست.
·       به راحتی آب خوردن حتی می توان آن را به محک تجربه زد.

8
آتش عشق است کاندر نی فتاد

·       به عنوان مثال با طرفداران حافظ، شاملو، نیچه و حتی درنده ای رسوا به نام هیتلر از هر سنخ و سن و سال و جنسیت و ملیت، با هر درجه تحصیلی می توان بحث کرد و برای اثبات ماهیت طبقاتی آنها صدها صفحه تحلیل عینی از اشعار و افکار و کردار و رفتار آنها ارائه داد، ولی نمی توان کمترین امید به پذیرش حقیقت عینی را از آنها داشت.

·       درست به همین دلیل است که حریفی می گوید:
·       تا زمانی که پرولتاریا وجود دارد، ایدئولوژی پرولتری هم وجود خواهد داشت، یعنی مارکسیسم ـ لنینیسم هم وجود خواهد داشت.

·       پرولتاریا را نمی توان به هیچ ترفندی از ایدئولوژی خویش منصرف ساخت.
·       سران سرمایه به همین دلیل از بتونکله وارگی پرولتاریا و روشنفکران ارگانیک آن سخن گفته اند:
·       نرود میخ آهنین در سنگ!

·       وقتی از صافی ها و فیلترهای طبقاتی در مسیر انعکاس واقعیت عینی سخن می رود، منظور همین است.

9
آتش عشق است کاندر نی فتاد 
·       حالا حتما حریفی خواهد پرسید:
·       پس روشنگری برای چیست؟

10
 دکتر ورنر سپمن (متولد 1950)  
فیلسوف و جامعه شناس آلمانی معاصر  
آثار:
کتب و مقالات بیشماری در زمینه نقد ایدئولوژی، تئوری اجتماعی ـ انتقادی و جامعه شناسی فرهنگ
انسان و سیستم.
در انتقاد از مارکسیسم ساختارگرا (1993)
دیالک تیک تمدن زدائی.
بحران، خردستیزی و زورگوئی (1995)
پایان انتقاد اجتماعی؟
پسا مدرنیته، هم واقعیت، هم ایدئولوژی (2000)

·       روشنگری به قول حکیمی گرانقدر به نام ورنر سپمن، ضرورت مبرم دارد.
·       برای اینکه برای روشنگری آلترناتیو و بدیلی وجود ندارد.

·       حقیقت عینی که با منافع توده مولد و زحمتکش انطباق دارد، باید مورد مدافعه قرار گیرد تا زیر خروار دروغ طبقه حاکمه، پنهان و فراموش نشود.
·       حقیقت عینی تنها تسلیحات رهائی بخش و تنها یار و یاور امیدبخش توده های «بی همه چیز» است.
·       ارتجاع  قدر قدرت در همه رنگ های سیاه و سبز و سرخ و سپید هم سودائی جز انکار حقیقت عینی در سر و کسب و کاری جز جا زدن دروغ به جای حقیقت ندارد.

11

·       به همین دلیل، دیالک تیک روشنگری، دیالک تیک حمله و دفاع است:
·       حمله به دژهای ایدئولوژیکی مبتنی بر دروغ ارتجاع و دفاع از حقیقت عینی.

·       روشنگری نه برای هدایت طبقات اجتماعی ارتجاعی به راه رستگاری، بلکه برای افشاندن بذر حقیقت عینی در مزرعه ضمیر توده است، توده ای که قربانی بی دفاع در مقابل تهاجمات ایدئولوژیکی مستمر طبقه حاکمه است.

12

·       دلیل مهم دیگر بر ضرورت مبرم روشنگری این است که توده اگر به حقیقت عینی آگاه شود، به قدرت مهیبی بدل خواهد شد، جامعه و جهان را زیر و زبر خواهد ساخت و نظم طراز نوینی پی خواهد افکند.

·       امتحان این مسئله دشوار نیست:
·       تئوری به محض نفوذ در توده به قدرت مادی مهیبی بدل می شود.
·       هراس ارتجاع از روشنگری علمی و انقلابی نیز به همین دلیل است.

13


الدهید (مواد قندی)
جوشش عشق است کاندر می فتاد

·       مولانا همان بلائی را که بر سر نی آورده بود، بر سر می نیز می آورد:


الکل (می)
 
·       جوشش می در قاموس مولانا، نه به دلیل تکثیر توفانی و سرسام آور باکتری ها، برای تبدیل مواد قندی انگور به شراب، مواد شمیائی موسوم به الدهید به الکل، بلکه به دلیل افتادن عشق در خمره می تلقی می شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر