سعدی
شیرازی
( ۵۶۸ -
۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهارم
(گلستان با ب اول، ص 21 ـ 24)
تحلیلی از شین میم شین
سالی دو برین بر آمد.
طایفه اوباش محلت در او
پیوستند و عقد مرافقت بستند تا به وقت فرصت، وزیر و هر دو پسرش را بکشت و نعمتی بی
قیاس برداشت و در مغاره دزدان به جای پدر نشست و عاصی شد.
·
فرض کنیم که قصه سعدی، واقعیت دارد و فرزند راهزن، زندگی
ذلت بار پر مخاطره در مغاره های پر موش و مار را به زندگی در ناز و نعمت ترجیح داده است.
1
·
اما کشتن وزیر و هر دو پسرش، یعنی کشتن کسی که از مرگ حتمی
نجاتش داده و ترجیح دادن زندگی مخاطره آمیز در مغاره به زندگی آسوده در قصر، در
بهترین حالت از بی شعوری و بی خردی او حکایت می کند.
2
·
پس باید تربیت کذائی را زیر علامت سؤال برد و آن را بمثابه
تربیتی خردستیز مورد انتقاد و تجدید نظر قرار داد.
3
·
پس باید به این نتیجه رسید که «حسن خطاب و رد جواب و آداب
خدمت ملوک آموختن و در نظر همگان پسند آمدن»، شیوه تربیتی درستی نیست.
4
·
ولی منافع عینی زندگی ملک را کور کرده است و او را به
اطمینان بیشتر به تئوری باطل خویش وامی دارد:
5
·
ملک دست تحسربه دندان گزیدن می گیرد و می گوید:
شمشیر نیک، از
آهن بد، چون کند کسی؟
ناکس به تربیت
نشود، ای حکیم، کس
·
معنی تحت اللفظی:
·
به همان سان که از آهن بد نمی توان شمشیر خوبی ساخت، از
ناکس نیز نمی توان کسی ساخت.
6
·
ملک برای توضیح پدیده های اجتماعی و انسانی دست به دامن
طبیعت مرده می شود:
·
بزعم او چون از آهن بدبنیاد نمی توان شمشیر خوبی درست کرد،
بنابرین از آدم بدبنیاد هم نیم توان آدم نیک بنیاد تربیت کرد.
7
·
ما به این شیوه استدلال ملک و یا سعید عناون ناتورالیزاسیون
پدیده های اجتماعی و یا سوسیالیزاسیون پدیده های طبیعی می دهیم.
·
چنین کردوکاری اصولا از سر تا پا غیر علمی و باطل است.
8
·
اولا سنگ آهن نیک بنیاد و بدبنیاد وجود ندارد.
·
هر سنگ اهنی را حرارت کافی دهی، مولکول های آهن ذوب می شوند
و بسان مایعی زلال بیرون می ریزند.
9
·
ثانیا جمادات چه ربطی به جامعه و انسان دارند تا «قانون
واره های» منسوب به آنها در مورد انسان ها صدق کند.
10
·
به نظر ملک، چون از آهن بد، از آهن آلوده به فلزات دیگر،
نمی توان شمشیر نیک ساخت، پس از ناکس، نمی توان کس ساخت.
·
تئوری گوهر و بنیاد را بهتر از این نمی توان توضیح داد.
·
اشتباه ملک اولا در این است که انسانها را با چیزهای مادی
دیگر، با جمادات، یکی می گیرد.
·
او برای انسانها هویت اجتماعی و استقلال روحی و روانی فردی
خاص انسانی قائل نمی شود.
11
·
او مثل ماتریالیست های مکانیکی قرن هجدهم در فرانسه، انسان
را ماشینی در نظر می گیرد که بطور مکانیکی عمل می کند و با تعویض پیچ و مهره آن،
می توان بدلخواه تغییرش داد و فونکسیون دیگری را از او انتظار داشت.
·
غافل از اینکه انسان، میلیون ها سال پیش، جهان جمادات و
جانوران را ترک گفته است و ببرکت کار، خود را و محیط پیرامون خود را تحول کیفی
بخشیده است.
·
دیگر نمی توان در پرتو قانونمندی ها و قوانین حاکم بر جهان
جمادات و جانوران به بررسی جامعه، جهان و روان انسانی پرداخت.
12
·
انسان علیرغم اینکه موجودی بیولوژیکی ـ طبیعی است، علیرغم
خویشاوندی اش با جهان جمادات و جانوران، موجودی اجتماعی است، موجودی اندیشنده، شناسنده،
تصمیمگیرنده و دگرگونساز است.
·
انسان موجود اجتماعی پیچیده و بغرنجی است و او را نمی توان
یکشبه، با نصب ادیبی درباری به انسانواره نوکرصفت دلخواهی مبدل ساخت.
13
ذوب آهن
·
علاوه بر این، بر خلاف تصور ملک، از آهن بد می توان شمشیر
نیک ساخت، به شرط اینکه آن را نخست از آلودگی هایش پاک کنیم.
·
سعدی خود به این حقیقت امر واقف است و حتی شیوه تطهیر آهن
را می داند، ولی در این حکایت بر زبان نمی آورد تا صحت تئوری بنیاد زیر علامت سؤال
قرار نگیرد:
14
·
سعدی در غزلی شیوه تطهیر نقره را باز می گوید و آهن و نقره
فرق اساسی با هم ندارند، فقط درجه حرارت باید برای تطهیر آهن باید بالاتر باشد:
ذوب نقره
سعدی
(خلیل خطیب رهبر، «دیوان
غزلیات سعدی»، ص 48 ـ 49.)
هر که عاشق
نبود، مرد نشد
نقره فائق نگشت،
تا نگداخت
·
معنی تحت اللفظی:
·
همانطور که نقره در اثر گداختن و ذوب شدن، تطهیر و پاکیزه
می شود، به همان سان نیز انسان در کوره عشق مرد می گردد.
·
همین نظر درست را سعدی می توانست در رابطه با هر فلز دیگر،
مثلا آهن بد کذائی نیز بر زبان آورد.
ویرایش:
پاسخحذف«سعید» باید «سعدی» و «نیم توان» باید «نمی توان» باشد.
با پوزش