۱۳۹۲ خرداد ۱۱, شنبه

سیری در گلستان سعدی (52)


سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهارم
(گلستان با ب اول، ص 21 ـ 24) 
تحلیلی از شین میم شین

نسل فساد اینان، منقطع کردن اولی تر است و بیخ تبار ایشان بر آوردن.

·       معنی تحت اللفظی:
·       قطع نسل فتنه و آشوب و تبهکاری اینان و ریشه کن کردن اصل و نسب شان بهتر است.

·       سعدی از قول پادشاه، دیوار دوئالیستی نفوذ ناپذیری میان طبقه حاکمه و رهزنان عرب بر پا می دارد:

1

·       آن سان که رهزنی به مثابه پدیده ای ناشی از اصل و نسب و تیره و تبار جلوه می کند.
·       بدین طریق کردوکار افراد نه بنا بر شرایط اجتماعی و اقتصادی حاکم، بلکه بنا بر خصوصیات لدنی، ذاتی، جبلی و مادر زادی تعیین می شود:
·       بنا بر این تئوری بنیاد نیک و بد، به همان سان که سلطنت و فئودالیته بنا بر اصل و نسب، تعیین و نسل به نسل منتقل می شود، به همان سان نیز یاغیگری، رهزنی و غیره مادر زادی اند و نسل به نسل منتقل می شوند.

2

·       در این تئوری نوعی ناتورالیسم بدوی لانه دارد:
·       همانطور که علف هرز را باید ریشه کن کرد، به همان سان نیز باید بیخ تبار یاغیان و رهزنان را برافکند.

3

·       مقبولیت و نفوذ افکار سعدی در توده به سبب همین منطق عوامفریب و ضمنا عوام واره و عوام فهم او ست.
·       انسان که در زبان مذاهب رسمی «اشرف» موجودات قلمداد می شود و خدا حتی اجنه و ملائکه را به سجده در برابرش فرمان می دهد، به چرخش قلمی سلب ارزش و اعتبار و انسانیت می شود و تا حد علف هرز و بید و نی در نیزار تنزل می یابد.
·       سعدی حتی یک بار در سرتاسر بوستان و گلستان به این حقیقت امر تئولوژیکی (فقهی) اشاره نمی کند تا باور به نابرابری انسان ها لطمه بر ندارد.

4

·       بگذارید، تخیل خود را بکار اندازیم و مسئله مطروحه را جامه مشخص بپوشانیم:
·       رعیت و یا بنده به تنگ آمده ای که از یوغ اربابی فرار کرده، سر به کوه و بیابان گذاشته و برای سیر کردن شکم خود و کودکانش راهی جز راهزنی نیافته و نمی توانست هم بیابد، بمثابه انسانی بد بنیاد تلقی می شود و ارباب و پادشاه و وزیر و ملازمانی که انگلواره از محصول کار دیگران زندگی می کنند و یوغ بندگی برگرده ی این وآن می نهند، بمثابه انسان هائی شریف و نیک بنیاد قلمداد می شوند، بی آنکه دلیلی بر نیکی و بدی این و آن در میان باشد.
·       انسان نیک بنیاد کذائی، اکنون نه تنها حق دارد، خود انسان بد بنیاد را، بلکه حتی همسر و کودکانش را قتل عام کند.
·       دلیل این جنایت وحشتناک را از زبان ملک (و در واقع از زبان شیخ شیراز) می شنویم:

آتش کشتن و اخگر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگاه داشتن، کار خردمندان نیست.

5

·       سعدی دلیل لازم برای توجیه عملی انسانی ـ اجتماعی را و بهانه ی مشروعیت بخشیدن بدان را از عالم جمادات و جانوران (آتش و افعی) سرهمبندی می شود.
·       به عبارت دیگر، انسان از لحاظ تکاملی ـ تاریخی سلب هویت می شود و به درجه جمادات و خزندگان تنزل می یابد.
·       و لذا همان رفتاری که «خردمند تاجدار» با آتش و افعی باید بکند، در حق موجودات انسانی روا می دارد.

6

·       تشبیه افراد وابسته به توده مردم به اشیاء و جانوران، علت اجتماعی ـ اقتصادی دارد.
·       در جامعه فئودالی، فقط طبقه اشراف فئودال، بدلیل اصل و نسب و خون و تبار و ملک و مال و مستغلات (مالکیت خصوصی) خویش، بمثابه انسان قلمداد می شوند و بندگان و رعایا فرقی با گاو و گاوآهن ندارند، حتی کسبه و اصناف و پیشه وران و صنعتگران و تجار شهرنشین آدم حساب نمی شوند. 
·       طرز تفکر عقب مانده حاکم که نه از قانونمندی های جهان انسانی خبر دارد و نه از قوانین عینی جاری در جهان جانوران و گیاهان، بطور سوبژکتیف ئ دلبخواهی، بنا بر میل و مصلحت طبقه حاکمه، حتی جانوران و گیاهان را به نیک بنیاد و بد بنیاد طبقه بندی می کند.
·       ثمرات زهرآگین این تحقیر خردستیز وقتی آشکار می گردد که پس از انقلاب سفید از بالا مبارزه با آفات نباتی آغاز می شود و به فاجعه محیط زیستی می انجامد.

7


·       ماری که این چنین بی پروا حکم قتل عامش صادر می شود، از ده میلیون سال پیش ساکن سیاره زمین بوده است.
·       یعنی میلیون ها سال قبل از پیدایش انسان.
·       پادشاه تهی مغز نه از زندگی و نقش مثبت ماران خبر دارد و نه از پیوند عینی و ضرور میان موجودات و پدیده های طبیعی و اجتماعی.

·    سعدی نمی داند که با اشاعه این نظرات خرافی برای مشروعیت بخشیدن به فئودالیسم چه تأثیر تئوریکی و تربیتی منفی و مخرب در سکنه این آب و خاک به جا می گذارد.
·    برای اینکه صاحب نظران در هیئت سعدی ها و حافظ ها می آیند و می روند، ولی نظرهای مثبت و منفی، رهگشا و مخرب و شیوه تحلیل آنها برای ابد می مانند و تأثیر می گذارند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر