سعدی شیرازی
( ۵۶۸ -
۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهارم
(گلستان با ب اول، ص 21 ـ 24)
تحلیلی از شین میم شین
نسل فساد اینان، منقطع کردن اولی تر است و بیخ
تبار ایشان بر آوردن.
·
معنی تحت اللفظی:
·
قطع نسل فتنه و آشوب و تبهکاری اینان و ریشه کن کردن اصل و
نسب شان بهتر است.
·
سعدی از قول پادشاه، دیوار دوئالیستی نفوذ ناپذیری میان
طبقه حاکمه و رهزنان عرب بر پا می دارد:
1
·
آن سان که رهزنی به مثابه پدیده ای ناشی از اصل و نسب و
تیره و تبار جلوه می کند.
·
بدین طریق کردوکار افراد نه بنا بر شرایط اجتماعی و اقتصادی
حاکم، بلکه بنا بر خصوصیات لدنی، ذاتی، جبلی و مادر زادی تعیین می شود:
·
بنا بر این تئوری بنیاد نیک و بد، به همان سان که سلطنت و
فئودالیته بنا بر اصل و نسب، تعیین و نسل به نسل منتقل می شود، به همان سان نیز
یاغیگری، رهزنی و غیره مادر زادی اند و نسل به نسل منتقل می شوند.
2
·
در این تئوری نوعی ناتورالیسم بدوی لانه دارد:
·
همانطور که علف هرز را باید ریشه کن کرد، به همان سان نیز
باید بیخ تبار یاغیان و رهزنان را برافکند.
3
·
مقبولیت و نفوذ افکار سعدی در توده به سبب همین منطق
عوامفریب و ضمنا عوام واره و عوام فهم او ست.
·
انسان که در زبان مذاهب رسمی «اشرف» موجودات قلمداد می شود
و خدا حتی اجنه و ملائکه را به سجده در برابرش فرمان می دهد، به چرخش قلمی سلب
ارزش و اعتبار و انسانیت می شود و تا حد علف هرز و بید و نی در نیزار تنزل می
یابد.
·
سعدی حتی یک بار در سرتاسر بوستان و گلستان به این حقیقت
امر تئولوژیکی (فقهی) اشاره نمی کند تا باور به نابرابری انسان ها لطمه بر ندارد.
4
·
بگذارید، تخیل خود را بکار اندازیم و مسئله مطروحه را جامه
مشخص بپوشانیم:
·
رعیت و یا بنده به تنگ آمده ای که از یوغ اربابی فرار کرده،
سر به کوه و بیابان گذاشته و برای سیر کردن شکم خود و کودکانش راهی جز راهزنی
نیافته و نمی توانست هم بیابد، بمثابه انسانی بد بنیاد تلقی می شود و ارباب و
پادشاه و وزیر و ملازمانی که انگلواره از محصول کار دیگران زندگی می کنند و یوغ
بندگی برگرده ی این وآن می نهند، بمثابه انسان هائی شریف و نیک بنیاد قلمداد می
شوند، بی آنکه دلیلی بر نیکی و بدی این و آن در میان باشد.
·
انسان نیک بنیاد کذائی، اکنون نه تنها حق دارد، خود انسان
بد بنیاد را، بلکه حتی همسر و کودکانش را قتل عام کند.
·
دلیل این جنایت وحشتناک را از زبان ملک (و در واقع از زبان شیخ
شیراز) می شنویم:
آتش کشتن و اخگر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگاه
داشتن، کار خردمندان نیست.
5
·
سعدی دلیل لازم برای توجیه عملی انسانی ـ اجتماعی را و
بهانه ی مشروعیت بخشیدن بدان را از عالم جمادات و جانوران (آتش و افعی) سرهمبندی
می شود.
·
به عبارت دیگر، انسان از لحاظ تکاملی ـ تاریخی سلب هویت می
شود و به درجه جمادات و خزندگان تنزل می یابد.
·
و لذا همان رفتاری که «خردمند تاجدار» با آتش و افعی باید
بکند، در حق موجودات انسانی روا می دارد.
6
·
تشبیه افراد وابسته به توده مردم به اشیاء و جانوران، علت
اجتماعی ـ اقتصادی دارد.
·
در جامعه فئودالی، فقط طبقه اشراف فئودال، بدلیل اصل و نسب
و خون و تبار و ملک و مال و مستغلات (مالکیت خصوصی) خویش، بمثابه انسان قلمداد می
شوند و بندگان و رعایا فرقی با گاو و گاوآهن ندارند، حتی کسبه و اصناف و پیشه وران
و صنعتگران و تجار شهرنشین آدم حساب نمی شوند.
·
طرز تفکر عقب مانده حاکم که نه از قانونمندی های جهان
انسانی خبر دارد و نه از قوانین عینی جاری در جهان جانوران و گیاهان، بطور
سوبژکتیف ئ دلبخواهی، بنا بر میل و مصلحت طبقه حاکمه، حتی جانوران و گیاهان را به
نیک بنیاد و بد بنیاد طبقه بندی می کند.
·
ثمرات زهرآگین این تحقیر خردستیز وقتی آشکار می گردد که پس
از انقلاب سفید از بالا مبارزه با آفات نباتی آغاز می شود و به فاجعه محیط زیستی
می انجامد.
7
·
ماری که این چنین بی پروا حکم قتل عامش صادر می شود، از ده
میلیون سال پیش ساکن سیاره زمین بوده است.
·
یعنی میلیون ها سال قبل از پیدایش انسان.
·
پادشاه تهی مغز نه از زندگی و نقش مثبت ماران خبر دارد و نه
از پیوند عینی و ضرور میان موجودات و پدیده های طبیعی و اجتماعی.
· سعدی نمی داند که با اشاعه این نظرات خرافی برای مشروعیت
بخشیدن به فئودالیسم چه تأثیر تئوریکی و تربیتی منفی و مخرب در سکنه این آب و خاک
به جا می گذارد.
· برای اینکه صاحب نظران در هیئت سعدی ها و حافظ ها می آیند و
می روند، ولی نظرهای مثبت و منفی، رهگشا و مخرب و شیوه تحلیل آنها برای ابد می
مانند و تأثیر می گذارند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر