شعری از هما وثوقی
سرچشمه:
نوید نو
با ویرایشی از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
وقتی روی
تخت عروسی نشستیم، در حالی که هنوز گمان می کردیم، فقط باید غذا های خوشمزه بپزیم،
·
و خانه
تمیز کنیم و از کودکانی که خدا در شکم مان بار می زند، نگهداری کنیم،
·
وقتی
ازشوهرمان وحشت کردیم و خجالت کشیدیم از تمام آنچه به زن بودن مان معنا می داد،
·
وقتی
برای خوابیدن کنار شوهرمان هم از خدا طلب مغفرت کردیم و گمان کردیم، به هویت مان
توهین می کند،
·
وقتی تمام
آن ترس ها ، نباید ها و ناهنجاری ها را با خود به رختخواب زناشویی مان بردیم،
·
صاعقه
خشک مان کرد.
·
ما زن
هایی بودیم که مرد و مرد هایی بودیم که زن.
·
به ما
فقط آموختند، چگونه شکم مردان مان را سیر کنیم
·
کسی نگفت:
· «چشمان شان هم گرسنه است
·
و شهوت شان
تشنه»
·
ما
باختیم،
·
روزهای
عشقبازی مان را باختیم
·
طراوت جوانی
مان را باختیم
·
ما نسل
زنان خسته ایم
·
خسته از
تکلیف هایی که روی دوش مان سنگینی می کند
·
خسته از
محارمی که هرگز محرم رازهای دل مان نشدند
·
خسته از
نامحرمانی که بارها به خاطرشان از پدرها و برادرها و شوهرها کتک خوردیم
·
خسته از
ترس هایی که با ما زاده شدند،
·
در ما ریشه
دواندند
·
در
باورهای مان جوانه زدند
·
و آنقدر
شاخ و برگ گرفتند که سایه شان تمام زنانگی مان را پوشاند
·
ما خسته
ایم
·
و با
تمام خستگی مان
·
حالا
·
در
آستانه ی سی سالگی
·
به دنبال
شعله ی خاموش زنانگی هایی می گردیم که کم آوردیم شان.
·
·
دماغ عمل
میکنیم
·
ایمپلنت
می کاریم
·
پروتز می
کنیم
·
کلاس رقص
می رویم
·
تا با
داف های توی خیابان و خواننده های ماهواره رقابت کنیم
·
تا
شوهرمان را نگیرند از ما، با سلاح زنانگی هایی که کم آوردیم شان
·
و هنوز
گیجیم که
·
چطور هم
آشپز خوبی باشیم
·
هم خانه
دار خوبی
·
هم مادر
نمونه
·
هم کمک
خرج زندگی برای چرخ زندگی ئی که مرد مان به تنهایی نمی تواند بچرخاند.
·
·
هم به
جامعه خدمت کنیم
·
هم فرزند
تربیت کنیم
·
هم زیبا
و خوش اندام و شاداب باشیم و مرد مان را سیراب کنیم از زنانگی مان
·
و
ما
·
هنوز
لبخند می زنیم
·
نجیب می
مانیم
·
به مرد مان
وفا می کنیم
·
مادرمی
شویم
·
برای فرزندمان
مادری می کنیم
·
خانه مان
را گرم و پر مهر می کنیم
·
و برای
زناشویی مان سنگ تمام می گذاریم
·
درس می
خوانیم
·
کار می
کنیم
·
به جامعه
خدمت می کنیم
·
خرجی می
آوریم
·
صبوری می
کنیم
·
برای
سختی ها سینه سپر می کنیم
·
ظلم ها و
تبعیض ها را طاقت می آوریم
·
در راهرو
های دادگاه دنبال حقوق نداشته مان می دویم
·
و با
اینهمه فقط
·
گاهی در
تنهایی مان اشک می ریزیم
·
گاهی پای
سجاده مان به خدا شکایت می کنیم
·
گاهی
گوشه ی امامزاده ای، مسجدی می خزیم و بغض های مان را
·
لای چادر
های رنگی می تکانیم
·
·
گاهی می
خندیم به عکس شش سالگی مان با مقنعه ی چانه دار توی مهد کودک.
·
گاهی
افسوس می خوریم
·
برای
زنانگی هایی که سنگسار شدند
·
و هنوز
زن می مانیم
·
و به زن
بودنمان می بالیم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر