۱۳۹۲ خرداد ۲۰, دوشنبه

سیری در جهان بینی مولوی (2)

 
تحلیلی از شین میم شین
بشنو این نی، چون شکایت می‌ کند
از جدائی ها حکایت می ‌کند

·       معنی تحت اللفظی:
·       به نی گوش بسپار، تا دریابی که چگونه شکوه و شکایت سر می دهد.
·       شکوه و شکایت نی از جدائی ها ست.

·       مولانا در این اولین بیت مثنوی معنوی اش، برای تبیین منظور خویش، نی را انسان واره تلقی می کند.
·       چون شکوه و شکایت نه خصیصه جمادات، بلکه خصیصه انسان ها ست.

·       این اما به چه معنی است؟

1

·       این عملا به معنی باور به پانته ئیسم (همه خدائی) است.
·       این به معنی گذاشتن علامت تساوی میان ماده و روح است.
·       این به معنی انکار تفاوت و تضاد موجود میان طبیعت اول، طبیعت دوم (انسان، جامعه بشری) و روح (خدا) ست.

2

·       این از سوی دیگر به معنی تخریب دیالک تیک عینی ماده و روح است.
·       چون گذاشتن علامت تساوی میان ماده و روح به معنی مطلق کردن وحدت ماده و روح و انکار تضاد ماده و روح است.

3

·       انکار دیالک تیک عینی اما به معنی ایراسیونالیسم (خردستیزی) است.

·       مراجعه کنید به پانته ئیسم و ایراسیونالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

4

·       انسان واره تلقی کردن اشیاء اما فقط رسم و آئین عرفا نیست.
·       شعرای فئودالی و بنده داری و بورژوائی از قبیل سعدی و حافظ و شهریار و غیره نیز به هنگام سرودن شعر، تخیل خود را آزادی تام و تمام می دهند و هر محالی را جامه امکان می پوشانند:

حافظ
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
کـه عـشـق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

·       حافظ نیز در این بیت، عشق را انسان واره می کند.
·       عشق بسان قلدری زورگو دست زلیخا را می گیرد و از پرده پاکی و پارسائی بدر و بی آبرو می کند.

حافظ
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافـظ
کـه بر نـظـم تو افـشاند فلک عـقد ثریا را

الف

·       حافظ در این بیت اولا غزل خویش را در واره،  مروارید واره تلقی می کند که به معنی گذاشتن علامت تساوی میان روح (شعر) و ماده (در و گوهر) است.

ب

·        حافظ علاوه بر این،  فلک را انسان واره می کند.
·       فلک بسان خان و سلطانی در واکنش به غزل حافظ، بزرگوارانه و دست و دلبازانه  درافشانی می کند.
·       درافشانی از گردن بند ثریا!

ت

·       حافظ ضمنا ثریا را زن واره می کند و گردن بندی بر گردنش می آویزد تا خان و سلطان قلدر فلک تحت تأثیر غزل خواجه از گردن «ضعیفه» بگسلد و میان اراذل و اوباش دربار آسمانی پخش کند.
ث
·        حافظ اما آخرین کسی است که به پانته ئیسم حتی تره خرد کند، باور، پیشکش.

5
بشنو این نی، چون شکایت می‌ کند
از جدائی ها حکایت می ‌کند

·       شکوه و شکایت نی اما از جدائی ها ست.
·       برای درک منظور مولانا بهتر است که جفت دیالک تیکی مفهوم «جدائی» را پیدا کنیم.
·       جفت دیالک تیکی جدائی (طلاق)، وصلت است.
·       نی به زور از نیزار جدا شده است و ناله و زاری و شکوه و شکایتش از همین جدائی ها ست.

6

·       نی اما در قاموس مولانا به عنوان  سمبل بکار می رود.
·       منظور او از نی، بنی بشر است.
·       بنی بشر جدا شده از اصل خویش.

 کز نیستان تا مرا ببریده‌ اند
در نفیرم مرد و زن نالیده‌ اند

·       معنی تحت اللفظی:
·       از زمانی که مرا از نیزار جدا کرده اند، در ناله و زاری ام، زن و مرد نالیده اند.

·       مولانا منظور خویش را اکنون از صراحت می گذراند:

1

·       مولانا دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک نی و نیزار بسط و تعمیم می دهد و ضمنا میان اقطاب دیالک تیکی جزء و کل، نی و نیزار، دیوار دوئالیستی می کشد.
·       آن سان که جزء پس از جدائی از کل، نی پس از جدائی از نیزار، به مثابه جزء ادامه حیات می دهد و سودای رجعت به داربست کلی پیشین را در سر می پروراند.

2

·       جزء اما فقط تا زمانی که در پیوند با کل است، جزء است.
·       جزء به محض جدا شدن از کل، خود به کل خودمختاری تبدیل می شود و حاوی اجزاء خاص خویش می گردد:
·       اتم اکسیژن و یا هیدروژن تا زمانی که در داربست مولکول آب است، جزء است.
·       اتم اکسیژن و یا هیدروژن به محض جدا دشن از مولکول آب، جزئیت (جزء وارگی) خود را از دست می دهد و به کل مستقلی بدل می گردد، کلی که حای اجزائی به نام پروتون، الکترون و نوترون و غیره است

3

·       وقتی می گوییم، که شعر بهترین وسیله برای فلج کردن قوه تفکر بشری است، منظورمان همین است.
·       دست عوامفریبان در عالم شعر بازتر از دست آنها در عالم نثر است.
·       به همین دلیل است که همه خردستیزان در همه جای جهان برای تخریب خانه خرد توده ها به شعر و یا نثر شعر گونه توسل می جویند.

4

·       ناله نی در نیزار و در بیرون از نیزار نه ناله خود نی، بلکه «ناله» ی باد است، باد در طبیعت اول و باد در طبیعت دوم (انسان)  که از حنجره نی نواز می وزد.

·       ناله کذائی نی در واقع ناله روح نی نواز است.
·       ناله نی در واقع مادیت یابی روح نی نواز است، مادیت یابی احساسات و علایق و عواطف نی نواز است.

5

·       میان نی نواز و نی و ناله، رابطه سوبژکت ـ وسیله ـ اوبژکت برقرار است.
·        نی در این میان فقط وسیله کار است.
·       به همان سان که تبر در رابطه دهقان و تبر و تنه، وسیله کار است.
·       به همان سان که تبر واسطه ای میان دهقان و تنه درخت است.
·       نی و تبر پل پیوند سوبژکت با اوبژکت، نی نواز و ناله، دهقان و تنه اند.

6

·       یکی از خدعه ها و نیرنگ های عرفان حذف عمدی سوبژکت است.
·       مولوی هم سوبژکت را یعنی نی نواز را حذف می کند و به نی خصلت سوبژکتیف قائل می شود.
·       آن سان که انگار نی می تواند بدون دمیدن نی نواز به ناله در آید و تبر می تواند بدون دهقان بر تنه درخت فرود آید.

7

·       می توان گفت که مولوی رابطه سه عضوی نی نواز ـ نی ـ ناله را تخریب می کند و از آن رابطه مخدوش و ایرئال (غیرعقلائی) نی و ناله سرهم بندی می کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر