محمدبن بهاءالدین محمد مولوی بلخی (604 ـ 672 ه.ق)
متخلص به «خاموش» و «خَموش» و «خامُش»
از بزرگان عالم ادب و از متفکران بزرگ
قرن هفتم
مقتدای متصوفه و اهل تحقیق و
مجاهدت و ریاضت
آثار:
مثنوی معنوی (بیست و شش
هزار بیت)
دیوان غزلیات معروف به دیوان شمس
مکتوبات
مجالس
سبعه
فیه مافیه
تحلیلی از شین میم شین
دفتر اول
سرآغاز
·
بشنو این
نی، چون شکایت می کند
·
از جدائی
ها حکایت می کند،
·
کز
نیستان تا مرا ببریده اند
·
در نفیرم
مرد و زن نالیده اند
·
سینه
خواهم شرحه شرحه از فراق
·
تا بگویم
شرح درد اشتیاق:
·
«هر کسی کاو
دور ماند از اصل خویش
·
باز جوید
روزگار وصل خویش
·
من به هر
جمعیتی نالان شدم
·
جفت بد حالان
و خوش حالان شدم
·
هر کسی
از ظن خود شد یار من
·
از درون
من نجست اسرار من
·
سر من از
نالهٔ من دور نیست
·
لیک چشم
و گوش را آن نور نیست
·
تن ز جان
و جان ز تن مستور نیست
·
لیک کس
را دید جان، دستور نیست»
·
آتش است
این بانگ نای و نیست باد
·
هر که
این آتش ندارد، نیست باد!
·
آتش عشق
است کاندر نی فتاد
·
جوشش عشق
است کاندر می فتاد
·
نی حریف
هر که از یاری برید
·
پرده هایش
پرده های ما درید
·
همچو نی
زهری و تریاقی که دید؟
·
همچو نی
دمساز و مشتاقی که دید؟
·
نی حدیث
راه پر خون می کند
·
قصه های
عشق مجنون می کند
·
محرم این
هوش جز بیهوش نیست
·
مر زبان
را مشتری جز گوش نیست
·
در غم ما
روزها بیگاه شد
·
روزها با
سوزها همراه شد
·
روزها گر
رفت، گو:
· «رو باک نیست»
·
تو بمان
ای آنک چون تو پاک نیست
·
هر که جز
ماهی ز آبش سیر شد
·
هر که بی
روزی است روزش دیر شد
·
در نیابد
حال پخته، هیچ خام
·
پس سخن
کوتاه باید والسلام
·
بند بگسل،
باش آزاد ای پسر
·
چند باشی
بند سیم و بند زر
·
گر بریزی
بحر را در کوزه ای
·
چند گنجد
قسمت یک روزه ای
·
کوزهٔ
چشم حریصان پر نشد
·
تا صدف
قانع نشد، پر در نشد
·
هر که را
جامه ز عشقی چاک شد
·
او ز حرص
و عیب کلی پاک شد
·
شاد باش،
ای عشق خوش سودای ما
·
ای طبیب
جمله علت های ما
·
ای دوای
نخوت و ناموس ما
·
ای تو
افلاطون و جالینوس ما
·
جسم خاک
از عشق بر افلاک شد
·
کوه در
رقص آمد و چالاک شد
·
عشق جان طور
آمد عاشقا
·
طور مست
و خر موسی صاعقا
·
با لب
دمساز خود گر جفتمی
·
همچو نی
من گفتنی ها گفتمی
·
هر که او
از همزبانی شد جدا
·
بی زبان
شد گرچه دارد صد نوا
·
چونک گل
رفت و گلستان در گذشت
·
نشنوی ز آن
پس ز بلبل سر گذشت
·
جمله
معشوق است و عاشق پرده ای
·
زنده
معشوق است و عاشق مرده ای
·
چون
نباشد عشق را پروای او
·
او چو
مرغی ماند بی پر وای او
·
من چگونه
هوش دارم پیش و پس
·
چون
نباشد نور یارم پیش و پس
·
عشق
خواهد کاین سخن بیرون بود
·
آینه
غماز نبود، چون بود
·
آینه ات
دانی چرا غماز نیست
·
زانک
زنگار از رخش ممتاز نیست
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر