سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
·
حیات من
علفزاری است
·
که من
چون اسب کولی ـ مست و بی سامان ـ
·
به باد
افکنده یال و سم به سنگ و صخره ها کوبان
·
چرا یک
سو نهاده، می دوم بر آن
·
شتابان
می گریزم، می گریزم، روز و شب از آن.
·
مرا پاسخ
·
بگویید،
ای کمند اندازهای چابک گستاخ:
·
دگر این
گردن سرکش، کسی را بر سر شوقی نمی آرد؟
·
و یا آن
ریسمان مهر پوسیده است و تابی بر نمی دارد؟
پایان
همین شعر کوتاه کافیست تا نشان دهد که سیاوش، شاعر و سردار زحمتکشان، خود آرش کمانگیری است که تن به حماسه می ساید.
پاسخحذفاین نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذف