۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۰, جمعه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (64)


سیاوش کسرائی (1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
شین میم شین
بر سرزمین سوختگی
  
تلاش در جهت تحلیل شعر «بر سرزمین سوختگی»
ادامه
   
در زیر سقف ننگ
در پشت میز نو
سرخوردگی سلاحش را
تسلیم می کند

3
مفهوم «تسلیم سلاح»

·       سیاوش در این بند شعر، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک سرخوردگی و تسلیم بسط و تعمیم می دهد.

1

·       شعور به قول آموزگار سرخ اکتبر نه فقط به شناخت جهان و مافیها، بلکه علاوه بر آن و بکمک آن و بدلیل آن، به تحول جهان و مافیها کمک می کند:
·       شعور برخاسته از روندهای عینی هستی به تغییر هستی ره می گشاید.

2

·       تغییر به قول هگل، مادیت یافتن روح (شعور) است و پراتیک انسانی در این میان واسطه ای است، صرفنظرناپذیر.
·       پراتیک انسانی پل پیوند میان ماده و روح است.
·       پراتیک اجتماعی انسان ـ به عبارت دقیقتر ـ پل پیوند میان اوبژکت و سوبژکت است.
·       شعور و یا روح از منافذ وسایل کار در اندام وجود و ماده جاری می شود و آن را زیر و رو می کند، به قول هگل، تغییر فرم می دهد.

·       مراجعه کنید به دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

3

·       سرخوردگی به تغییر شعور اجتماعی سوبژکت منجر می شود و تغییر شعور به تغییر سمتگیری عملی سوبژکت.
·       سرخوردگی یعنی تعویض جهان بینی.
·       سرخوردگی یعنی تعویض جبهه در نبرد ایدئولوژیکی اجتماعی که به تعویض جبهه ایدئولوژیکی محدود و منحصر نمی ماند.
·       تعویض جبهه ایدئولوژیکی دیر یا زود به تعویض جبهه نبرد منجر می شود، به تسلیم سلاح از سوی مبارز سابق راه پرولتاریا.

4
سرخوردگی نجابت قلبش را
که تیر می کشد و می تراشدش
تخدیر می کند.
مفهوم «تخدیر نجابت قلب»

·       سیاوش روانشناسی بی همتا ست.
·       سرخوردگی و تعویض جبهه ایدئولوژیکی اما از مسیری سنگلاخ و دشوار می گذرد.
·       ایده ها و ایدئال های فرونشسته در اعماق دل (ضمیر) به هر بهانه ای، نابهنگام و نامنتظر سربرمی دارند و سرباز جبهه ایدئولوژیکی عوض کرده را به شلاق مزمت و ملامت و توهین می بندند و آرام و قرارش را به آتش می کشند.
·       مبارزه اجتماعی نه روندی ساده و قابل پیش بینی دقیق، بلکه سیر و سرگذشتی بغرنج و پیچیده و غیر قابل تخمین مطلق است.
·       از این رو ست که به  تخدیر پیگیر «نجابت قلب» نیاز می افتد.
·       تخدیر نجابت قلب سرکش و ملامتگر به تریاک لذات مادی، به تریاک «سقف ننگ و میز نو» و اسباب رنگارنگ لذات مادی دیگر از قبیل زن و یا شوهر نو، ماشین نو، ویلای نو، سفرهای نو، یاران نو، دیارهای نو صورت می گیرد.

سرخوردگی به فلسفه ای تازه می رسد.
  
·       منظور سیاوش از رسیدن سرخوردگی به فلسفه ای تازه چیست؟

1

·       برای درک منظور سیاوش باید قبل از همه منظور سیاوش از فلسفه را کشف کرد.
·       سیاوش درک شگفت انگیز راستین و خلاقی از مارکسیسم ـ لنینیسم دارد.
·       ما برخی از تحلیل های سیاوش را برای اثبات این ادعای خود منتشر کرده ایم.

2

·       سیاوش ازبر کننده طوطی وار احکام این و آن نیست.
·       سیاوش متفکری اندیشنده، سرزنده و خلاق است و همه لیاقت های مادی، معنوی، معرفتی ـ نظری و شخصیتی لازم را برای رهبری توده های کار و زحمت داشته است و غیابش را با تمام وجود می توان احساس کرد.

3
·       فلسفه به چه معنی است؟

·        فلسفه فرمی از شعور اجتماعی است.
·       فلسفه ـ بطورکلی ـ در مغایرت با مذهب و اسطوره، به هر نگرش تئوریکی مستدل در باره کل جهان و مقام انسان در جهان اطلاق می شود.

·       فلسفه در هیئت علمی مستدل مارکسیستی ـ لنینیستی خود، بمثابه ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی عبارت است از علم عام ترین قوانین حرکت و ساختار طبیعت، جامعه و تفکر (شناخت) و علم مقام انسان در جهان.
·       مارکسیسم ـ لنینیسم فلسفه را بمثابه فرمی از شعور اجتماعی در نظر می گیرد.

4

·       این بدان معنی است که هر فلسفه (جهان بینی) ـ در آخرین تحلیل ـ بوسیله مناسبات اجتماعی ـ اقتصادی فرماسیون های اجتماعی مختلف که انسان ها تحت سلطه شان کار و زندگی می کنند، تعیین می شود.
·       هر فلسفه ای با منافع و نیازهای طبقات و اقشار اجتماعی معینی پیوند نا گسستنی دارد، یعنی حاوی خصلت طبقاتی است و آگاهانه و یا نا آگاهانه جانبدار است.

5

·       ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ـ به این معنا ـ خود را آگاهانه بمثابه فلسفه طبقه کارگر می داند و این طبقه را به منافع و رسالت تاریخی اش آگاه می سازد و به طبقه کارگر راه رهایش همزمان خود و بشریت را نشان می دهد.

6

·       دلیل ماهیت اوپتیمیستی (خوش بینی) و عمیقا هومانیستی ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی همین است.
·       و لذا می توان گفت که در کانون فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی انسان قرار دارد
·       این البته بدان معنی نیست که مارکسیسم ـ لنینیسم فلسفه انسان است، بلکه بدام معنی است که مارکسیسم ـ لنینیسم فلسفه ای برای انسان است.

7

·       مشخصه دیگر ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی عبارت است از تعلق آن به پراتیک.
·       تئوری و پراتیک در این فلسفه، وحدتی نا گسستنی با هم تشکیل می دهند.

·       مراجعه کنید به دیالک تیک تئوری و پراتیک در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

8

·       تعلق ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به پراتیک، آن را به وسیله تغییر جهان و به وسیله راهنمای عمل (قطب نمای عمل) مبدل می سازد.
·       و لذا می توان گفت که فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی عمیقا فلسفه انقلاب است، فلسفه ای است که هدفش تغییر مناسبات اجتماعی کهنه و برقراری مناسبات اجتماعی نوین و شایسته انسانی، یعنی مناسبات سوسیالیستی است.

·       مراجعه کنید به «فلسفه» در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

9

·       سیاوش با حکم «سرخوردگی به فلسفه ای تازه می رسد»، به تغییر جهان بینی فرد سرخورده اشاره می کند.
·       فلسفه همانطور که اشاره شد، هسته صرفنظرناپذیر هر جهان بینی است.
·       مبارز دیروز جهان بینی پرولتاریا را کنار می نهد و به جهان بینی بورژوازی روی می آورد.
·       آنگاه او جهان و مافیها را از منظری دیگر، از منظر طبقه ای دیگر به تماشا می نشیند، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی و اخلاقی دیگری را پیروی می کند.

آنگاه من به صورت من چنگ می زند.

·       تعویض جهان بینی پرولتاریا با جهان بینی بورژوازی فقط به تعویض فلسفه و جهان بینی محدود نمی ماند، بلکه در عمل روزمره فرد مورد نظر جاری می شود و مادیت مدام می یابد:
·       همبستگی با ستمکشان، جای خود را به ستم پیشگی می دهد.
·       انسان بمثابه گرگ انسان به تحمیق و تخریب و تعذیب انسان های دیگر کمر می بندد.

·       آنگاه از جامعه جنگلی از ددان درنده باقی می ماند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر