۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

سیری در جهان بینی عمر خیام (50)


تندیس خیام در بخارست
عمر خیام
(427 ـ 510) (1048 ـ 1131)
تحلیلی از شین میم شین  
تحلیل  رباعی شمارهٔ ۶۲
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
وز دست اجل، بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران دنیا چون شد؟

·       معنی تحت اللفظی بیت:
·       دریغ، که سرمایه عمر از دست رفت و از دست اجل جگرهای بیشماری به خون نشست.
·       از جهان دیگر، کسی نیامد تا حال و روز مسافران دنیا را بپرسم.

افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد

1

·       خیام در این بیت، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک کف و سرمایه عمر بسط و تعمیم می دهد و از خرج سرمایه عمر و خالی ماندن کف از آن، تأسف می خورد.

2

·       این به معنی اشاره به سیکل بی پایان حیات است:
·       زایش و یا پیدایش هر چیز، همیشه رشد و رونق و شکوفائی در پی دارد تا به زوال منتهی شود،  زوالی که آبستن زایشی و یا پیدایشی دیگر است:

3

·       دیالک تیک بی پایان تجزیه و ترکیب (آنالیز و سنتز):
·       تجزیه هر چیز به اجزای متشکله آن و ترکیب دیگرگونه ای از اجزاء، برای تشکیل چیزی دیگر و چه بسا توسعه یافته تر، کاملتر و بهتر.

4

  
·       مولوی به این حقیقت امر وقوف رشک انگیزی دارد:

از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان برزدم

مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

·       معنی تحت اللفظی:
·       از جمادیت (جماد وارگی) مردم و نبات روینده گشتم.
·       از نباتیت مردم و گذشتم و حیوان گشتم.
·       از حیوانیت مردم و   آدم شدم.
·       باکم از چیست؟
·       مرگ که موجب نقصان من نبوده است.

5
از جمادی مردم و نامی شدم

·       مولوی قرن ها قبل از تولد فلاسفه ماتریالیست و علمای علوم طبیعی، تشکیل نبات از جماد را تئوریزه می کند.
·       حیرت انگیز است، ولی به چه ترفندی می توان انکار و یا  احیانا تحقیر کرد.
·       امروزه مارکسیسم و علم شیمی و بیولوژی هزاران دلیل تجربی و نظری بر صحت این نظر مولانا عرضه می کنند:

6

·       اصل مهم فلسفی موسوم به «وحدت مادی جهان» همین است:
·       جماد و نبات و جانور (به انضمام بنی بشر)، جامد و مایع و گاز همه از دم از عناصر شیمیائی مطروحه در جدول مندلیف تشکیل می شوند.
·       مونیسم (یکتاگرائی) مادی همین است.
·       میان در و دیوار و گل و درخت و گاو و گربه و زن و مرد بلحاظ محتوای مادی کمترین تفاوتی وجود ندارد.
·       همه از عناصر شیمیائی تشکیل یافته اند.

7

·       تنها تفاوتی که هست در کمیت و کیفیت و ساختار عناصر یاد شده است.
·       ساختار هر چیز یعنی نحوه و نوع پیوند عناصر متشکله آن.

مثال

·       نحوه و نوع متفاوت پیوند اتم های آهن سبب می شود که از عنصر و یا بنیاد واحدی به نام اتم آهن، آفتابه و سطل و داس و چکش و شمشیر و تیر و تبر و غیره تشکیل شود.
·       اگر همه اینها دوباره ذوب شوند به اصل خود برمی گردند.

8
وز نما مردم به حیوان برزدم

·       مولانا در این مصراع، گذار از نبات به جانور را قرن ها قبل از تولد بیولوگ های شهیر از قبیل لامارک و داروین و  غیره بدرستی تئوریزه می کند.
·       معلوم نیست که حکیم اندیشنده در قرون وسطی، یعنی در عصر الشیمی (کیمیاگری) چگونه به این حقایق امور علمی پی برده است.
·       اکثریت رهبران سیاسی در کشور مولانا همچنان و هنوز به اسطوره آفرینش حوا و آدم و غیره چسبیده اند.

9
مردم از حیوانی و آدم شدم

 چارلز داروین

·       مولانا در این مصراع، تئوری تکامل (توسعه) داروین و توضیح فلسفی داهیانه انگلس و مارکس را مو به مو پیشگوئی می کند:

 لامارک

·       منشاء حیوانی بنی بشر را (لامارک و داروین و غیره)

انگلس

·       توسعه حیوان در روند کار و ببرکت کار به انسان را (انگلس و مارکس)

10
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

·       این استنتاج تجربی ـ نظری نهائی و ستایش انگیز مولانا ست:
·       چه باک از «مرگ»، وقتی که زایش بهتر و برتری را در پی دارد؟

11
وز دست اجل، بسی جگرها خون شد

·       خیام در این مصراع، خرافه تئولوژیکی (فقهی) مبتنی بر باور به تعیین پیشاپیش عمر هر کس بوسیله قوای ماورای طبیعی   را در نظر دارد:
·       اجل مقرره را.
·       بنظر خیام جگر خیلی ها از دست اجل و مرگ خون است.
·       اجلی که گویا  در عالم الست به قلم قضا با جوهری نامرئی بر پیشانی هر کس و هر چیز نوشته شده است.

·       سعدی بعدها این خرافه را وسیعا بسط می دهد:
·       او حتی تعیین محل زیست و مدت زیست در هر محل و رزق و روزی مقرره در هر محل را «تئولوژیزه» می کند، جامه فقهی می پوشاند.

12
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران دنیا چون شد.

·       خیام احتمالا خرافه موسوم به کاروانسرا بودن دنیا (رباط دو در. حافظ) و مسافر بودن بنی بشر در این دنیا را مورد تمسخر قرار می دهد.
·       طنز انتقادی خیام این است که از کجا معلوم که جهان دیگری وجود دارد.
·       چون کسی پس از مرگ و کفن و دفن برنمی گردد تا بگوید که جهان دیگری هست و چنین و چنان است.

·       ریشه پسیکولوژیکی (روانشناسی) باور به جهان پس از مرگ و ارواح احتمالا دیدن مرده ها در عالم خواب بوده است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر