عمر خیام
(427 ـ
510) (1048 ـ 1131)
تحلیلی
از شین میم شین
تحلیل رباعی شماره ۵۴
آنان که
محیط فضل و آداب شدند
در جمع
کمال شمع اصحاب شدند
ره ز این
شب تاریک نبردند برون
گفتند
فسانه ای و در خواب شدند
· معنی تحت اللفظی بیت:
· کسانی که احاطه وسیع به دانش و عادات و اخلاق
داشتند و در نهایت کمال، روشنگر
محفل یاران بودند، از این شب تیره راه خروجی بدر نیافتند و فقط افسانه ای گفتند و رفتند.
· خیام در این رباعی از
موضع معرفتی ـ نظری خویش پرده برمی دارد.
· منظور از «موضع معرفتی ـ نظری» چیست؟
1
· هر سیستم فلسفی حاوی سه
موضوع اساسی زیر است:
الف
· کل هستی (طبیعت)
ب
· جامعه
ت
· تفکر
· از این رو، ، فلسفه طبقه
کارگر ـ به عنوان مثال ـ از سه جزء اصلی زیر تشکیل می یابد:
الف
· از ماتریالیسم دیالک
تیکی که عام ترین قوانین کل هستی (طبیعت، جامعه و تفکر) را مورد بررسی قرار می
دهد.
ب
· از ماتریالیسم تاریخی که
عام ترین قوانین جامعه بشری را مورد بررسی قرار می دهد.
ت
· از تئوری شناخت که عام
ترین قوانین تفکر بشری را مورد بررسی قرار می دهد.
· خیام در این رباعی از
تئوری شناخت خویش پرده برمی دارد.
· موضع مربوط به تئوری
شناخت را، موضع معرفتی ـ نظری می نامند.
· معرفتی صفت معرفت (شناخت)
است و نظری صفت نظر (تئوری) است.
· البته سازنده اصلی صفت «معرفتی
ـ نظری» ما نیستیم.
· ما معادل خیلی از مفاهیم
و قوانین فلسفی را مدیون تئوریسین های زحمتکش و زنده یاد حزب توده ایم.
· شرم مان باد، اگر قدردان
شیفته ی این گمنامان بی نیاز از نام نباشیم!
آنان که
محیط فضل و آداب شدند
در جمع
کمال شمع اصحاب شدند
ره ز این
شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
· خیام در این رباعی ادعا
می کند که حتی عالم ترین علمای جامعه بشری قادر به برونرفت از ظلمات هستی نبوده
اند و تنها کاری که انجام داده اند، گفتن یاوه ای بوده و خفتنی.
1
· این موضع صریح خیام با
مهمترین اصل تئوری شناخت در رابطه است:
· اصل موسوم به «قابل شناخت
بودن واقعیت عینی»
· مراجعه کنید به تئوری
شناخت و مکاتب مربوط به تئوری شناخت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
2
· از دانشمند بزرگ زمانه
خود، هر انتظاری می شود داشت، به غیر از این موضعگیری ضدعلمی، خرافی و ارتجاعی.
· وابستگی طبقاتی به طبقات
ارتجاعی واپسین، آدمی را به چنین روزی می نشاند.
· کسی که دور افتاده ترین
اجرام سماوی را شناسائی و نامگذاری می کند و یکی از نام آوران ریاضی در زمانه خویش
است، بنی بشر که سهل است، عالم ترین علما را گمراه، گیج و ناتوان از شناخت
قانونمندی های هستی می داند.
3
· این موضع خیام با موضع معرفتی
ـ نظری سعدی و حافظ انطباق مطلق دارد.
· جهان مادی، در فلسفه سعدی و بعدها حافظ نیز فاقد
قانونمندی است و لذا غیرقابل شناخت است.
· انسان به نظر سعدی تنها قادر به شناخت ظاهر
(نمود) چیزها، پدیده ها و سیستم ها ست.
· ماهیت (بود) آنها فقط برای خالق آنها قابل شناخت
خواهد بود:
(دکتر حسین رزمجو: بوستان
سعدی، ص 131)
چه دانند مردم،
که در جامه کیست
نویسنده
داند، که در نامه چیست.
4
· حافظ حتی شناخت ظاهر چیزها، پدیده ها و سیستم ها
را انکار می کند.
·
در جهانتصویر سعدی و حافظ همه چیز درهم، برهم، آشفته و بی قانونمند است.
·
هستی ظلمتکده ای است و سنگ و گوهر در سنگلاخ آن آمیخته به
هم اند و تمیز آندو از یکدیگر محال.
·
سعدی کلیه مشخصات و خواص عینی و واقعی موضوع شناخت و انسان
شناسنده و محیط پیرامون آنها را انکار می کند:
·
هستی به اشاره قلمی در ظلمات شبی قیرگون و بی پایان فرو می
رود، بی خورشید و بی ستاره و ماه، بی طلوع سحر و بی درخشش روز.
·
موضوع شناخت وزن و رنگ و بو و طعم و شکل و فرم و محتوای خود
را از دست می دهد، به چیزی غیرواقعی و نا شناختنی بدل می شود، به چیزی که در
چیزهای دیگر انعکاس نمی یابد، با چیزهای دیگر رابطه و پیوند برقرار نمی کند،
ایزوله و منفرد مطلق است و به عبارت روشنتر غیرواقعی است.
5
·
انسان شناسنده بدین طریق، عملا همه خصوصیات حسی، تجربی، عقلی
و نظری خود را از دست می دهد، حواس او دیگر قادر به انعکاس وزن و رنگ و بو و طعم و
شکل چیزها نیستند و مغز او در محرومیت از سیگنال های حسی قادر به ساختن مفاهیم،
احکام و تئوری ها نیست.
·
بدین طریق انسان شناسنده عملا از کلیه وسایل آزمون و آزمایش
و کار و پژوهش محروم می شود و به عبارت روشنتر سوبژکتیویته (فاعلیت) خود را از دست
داده است.
·
انسان در قاموس حضرات، دیگر انسان به معنی واقعی کلمه نیست.
·
چه جاهل و چه عاقل هر دو سر در گم اند و هیچکدام قادر به برونرفت از ظلمات هستی نیستند.
6
·
ولی چرا نمی توان در پراتیک زنده زندگی به شناخت چیزها نایل
آمد و از ظلمات شب کذائی راه برونرفت را پیدا کرد؟
·
چرا کسی که تبر بر تنه درخت می کوبد، نباید در روند این کردوکار
به پوکی و سفتی و نرمی تنه درخت و به تیزی و کندی تبر و به درازی و کوتاهی دسته
تبر و به صحت و سقم تصورات پیشین خویش از تنه و تبر پی ببرد؟
·
چرا خیام و سعدی و حافظ مشخصه اصلی انسان، یعنی توان تفکر و
تمیز را از او سلب می کنند؟
·
چرا به انکار توان شناخت بنی بشر اندیشنده برمی خیزند؟
·
·
دلیل این سقوط معنوی حضرات چیست؟
·
این موضع اگنوستیسیستی (ندانمگرائی) به چه دلیل و به چه
نیتی است؟
پایان
استاد ارجمند آ یا دلیل عمده اش مربوط بدورانقبل هز دانشمندان ومتفکرانی وفلاسفه هایی چون هگلومارکسوانگلس و کسانی که در دوران بعدا تعکرات مترقیتری ارایه کردند بوده باشد؟
پاسخحذفممنون. مبارزه میان ماتریالیسم و ایدئالیسم و مبارزه طرفداران امکان شناخت چیزهای هستی و منکران امکان شناخت در تمام طول تاریخ فلسفه وجود داشته است. اگر فلسفه فردوسی را با خیام مقایسه کنیم می بینیم که فردوسی طرفدار خرد و دانش است در حالیکه خیام و بعد حافظ میانه ای با خرد و دانش ندارند.خیام و حافظ جزو طرفداران فئودالیسم واپسین اند فردوسی شاید نماینده فئودالیسم آغازین و مترقی باشد و یا حتی طرفدار کمونیسم اولیه باشد. باید شاهنامه را تحلیل کنیم و یقین حاصل کنیم زنده باشید
پاسخحذف