معبد صلح
گوتفرید هرولد
برگردان میم حجری
من
طرفدار شیفته وار زندگی ام و مخالف سر سخت مرگ.
من جانبدار باورمند صلحم و مخالف آشتی ناپذیر جنگ.
تمام
زندگی من ـ به عنوا ن یک هنرمند ـ از مبارزهً بی امان بر ضد واپسگرایی و هنرستیزی تشکیل
یافته است.
پابلو پیکاسو
·
منشی
شهردار والری نامه ای از مقامات دولتی فرانسه را
روی میزش گذاشته بود و بی سخنی اتاق را ترک گفته بود.
·
پل دریگون اما نمی
توانست، این نامهً مسخرهً وزیری مسخره را باواسطه به دست پیکاسو
برساند.
·
او می
بایستی خود به معبد برود.
·
پیکاسو مدتی
بود، که در معبد کار می کرد و در آنجا به خلق دو تا از بزرگترین پرده های خویش
مشغول بود.
·
معبد
کوچکی، که بعد از مدت کوتاهی نام معبد صلح به خود
گرفته بود، در قرن چهاردهم میلادی ساخته شده بود و از اواخر قرن هیجدهم، دیگر برای
مراسم مذهبی مورد استفاده قرار نمی گرفت و از آن مدتی به عنوان کارگاه روغنکشی
استفاده شده بود.
هانری ماتیس
(1869 ـ 1954)
نقاش و مجسمه ساز فرانسوی
از مهمترین هنرمندان قرن
بیستم
·
معابد
قدیمی دیگری نیز در نقاط دیگر فرانسه وجود داشتند، که بوسیلهً هنرمندان دیگری از
جمله هانری ماتیس، فرناند
لگر، جرج براک و مارک
شاگال تعمیر و مورد استفاده قرار گرفته بودند.
مارک شاگال
(1887 ـ 1985) و دخترش
نقاش فرانسوی ـ روسی
از نمایندگان اکسپرسیونیسم
انتزاعی
·
از این
رو شورای شهر والری این معبد را در اختیار پیکاسو گذاشته بود، تا آن را به دلخواه خود مورد
استفاده قرار دهد.
·
پیکاسو تصمیم
گرفته بود، که با کشیدن دو پردهً عظیم جنگ و صلح،
معبد را بیاراید.
·
او نخست
جزئیات این دو پرده را که شامل دویست و پنجاه تصویرمی شدند، طرح ریخته بود.
·
بعد
مشغول کشیدن دو پردهً بزرگ، با رنگ های دلانگیز روشن شده بود.
·
طرح کلی
پرده ها فقط در ذهن او وجود داشت.
·
پیکاسو
درسالن بزرگی، در کارگاه قدیمی عطرکشی، شروع به کار کرده بود.
·
شوق کار
روی این دو پرده تار و پود وجودش را فراگرفته بود.
·
گاهی حتی
شب ها نیز آتلیهً عجیب و غریب را ترک نمی کرد.
·
او
همانطور کار می کرد، که نویسنده ای می نویسد، بی تاب و بیقرار، بسان اندیشندهً
شتابنده ای که همگامی خیال را می طلبد.
·
پل دریگون از خود
پرسیده بود:
·
«چه مدتی
از آن گذشته؟
·
سه سال؟
·
چهارسال؟
·
دو پردهً
عظیم جنگ و صلح، اکنون در نمایشگاه بزرگی در
ایتالیا به نمایش گذاشته می شوند.»
·
سال 1955
بود.
·
معبد را
تعمیر می کردند.
·
او هر
روز سرمی زد، تا پیشرفت کار را ببیند و گپ مختصری با پیکاسو
بزند.
·
شهر کوزه
گری والری بدون پیکاسو چه
سرنوشتی می توانست داشته باشد؟
·
پیکاسو که این
شهر را بطور تصادفی، برای گسترش آثار سرامیک خود، کشف کرده و بدان دل باخته بود،
به کوزه گران شهر آموخته بود، که شیوهً رنگزنی خود را بهبود بخشند و به ماندگاری
گلاسورهای خود بیافزایند.
·
سرسختی
در سرشت پیکاسو بود.
·
او دست
بردار نبود، تا اینکه بالاخره تکنیک عقب ماندهً کوره ها را نوسازی و مدرنیزه کرده
بودند.
·
بعد کوزه
گران را تشویق کرده بود، که شیوه های دیگری را مورد آزمایش قرار دهند و نحوهً سنتی
کار خود را بهبود بخشند.
·
«پیکاسو چه خواهد گفت، وقتی به او بگویم، که مقامات
دولتی ...؟
·
نه،
امکان ندارد.
·
باید راه
حلی پیدا کرد.
·
این
حداقل کاری است، که دولت می تواند، در حق هنرمند بزرگوار انجام دهد.
·
شهر والری نمی تواند، هیچیک از پرده ها را بخرد.
·
حتی نمی
تواند، پول رنگ آنها را پرداخت کند.
·
شاید پیکاسو پرده ها را به شهر هدیه کند.
·
او به
شهرهای دیگر هم هدیه هائی از این قبیل داده است.
·
ولی اگر
هدیه کرد، کجا می توانیم نگهشان بداریم؟
·
پرده ای
به مساحت یکصد متر مربع را که نمی توان از دیوار آویزان کرد.
·
باید از
دستور دولت سرپیچی کرد، ولی برای این کار، شهامت لازم است.
·
نه،
سرپیچی کار عاقلانه ای نیست»، پل دریگون، شهردار والری با خود گفته بود.
·
پل دریگون کلافه
بود.
·
از سوئی،
نمی توانست، راه حلی پیدا کند و از سوی دیگر می دانست، که رساندن خبر مربوطه به پیکاسو، نباید به تأخیر افتد و هر چه زودتر باشد، به
همان اندازه بهتر است.
·
بالاخره
به راه افتاده بود.
·
تابستان
بود و طبق معمول در جلوی معبد، گروهی از تماشاچی ها جمع شده بودند، تا آثار عجیب و
غریب پیکاسو را تماشا کنند.
·
در داخل
معبد چارچوب متحرکی برپا بود.
·
نورافکن
های پر نور تمام صحنه را روشن می کردند و به گرمای هوای معبد، که پنجره نداشت، می
افزودند.
·
پیکاسو دیوار
مقابل را سفید رنگ زده بود، تا ملت های مختلف را به کمک رنگ های سیاه، سفید، زرد و
سرخ نشان دهد.
·
در تهی
میان زمین سبز و آسمان آبی، کبوتران صلح، دست در دست یکدیگر، به سوی خورشید خجسته
در پرواز بودند.
·
پرده از هیجده
بخش قابل حمل تشکیل شده بود و گر نه امکان حمل و نصب در جای دیگر وجود نداشت.
·
پردهً جنگ در سمت چپ
و پردهً صلح
در سمت راست قرار داشت.
·
پیکاسو پیراهن
راه راه آبی و سفید بر تن داشت، روی چارچوب ایستا ده بود و به کمک شاگردانش، آخرین
قسمت مربوط به پردهً جنگ را نصب می کرد.
·
دریگون وارد
آتلیه شده بود و با صدای بلند اعلام کرده بود، که «زنگ سیاحت» است و از خدا خواسته
بود، که واکنش مثبتی نصیبش شود.
·
بعد همه
باهم در بیرون آتلیه زیر سایهً درختی، روی تخته سنگ ها و هیزم ها گرد هم نشسته
بودند.
·
پیکاسو مشغول
روشن کردن پیپ خود شده بود.
·
دریگون پرسیده
بود:
·
«محبوس کردن پرده نقاشی
های به این ارزشمندی، در گوشهً تاریک معبدی متروک، کار درستی است؟»
·
پیکاسو که هنوز
نمی دانست، منظور شهردار از این پرسش چیست، گفته بود:
·
«این
پرده به نظر من خورشیدی است، که بر صلح می تابد، نه آن بالا بالاها، بلکه در مغز
تماشاچی.
·
درست
است، که معبد کم نور و تاریک است، ولی ـ شا ید مایهً تعجب تو باشد ـ من اصلا دلم
نمی خواهد، که معبد روشن و پرنور باشد.
·
دلم می
خواهد، که تماشاچی، شمع به دست، در طول دیوارها پیش برود و فیگورها را در پرتو
شعلهً باریک شمع کشف کند، به همان سان، که
درغارهای ما قبل تاریخ کشف می کنند.»
·
دریگون به
تاًیید سر جنبانده بود و با خود اندیشیده بود:
·
«ولی
بهتر است، نور الکتریکی از پایین، پرده ها را روشن کند.»
·
خشم نسبت
به تصمیم مقامات دولتی، او را از درون می آشفت.
·
سرافکنده
و شرمگین، خطا ب به پیکاسو و همکارانش گفته بود:
·
«مقامات
دولتی در پاریس، افتتاح معبد را ممنوع اعلام کرده اند.
·
می گویند،
که معبد احتیاج به تعمیر دارد.»
·
یکی از
همکاران پیکاسو گفته بود:
·
«بهانهً
مسخره ای است.
·
معبد
ششصد سال است، که پا برجا ست.
·
اگرچه در
این مدت فرانسه دوران پر آشوبی را از سر گذرانده است.»
·
پیکاسو بدون
کوچکترین تعجبی از شنیدن این خبر گفته بود:
·
«به عبارت
دیگر، حضرات ترس دارند.»
·
«ترس
از چی؟
·
ترس از
دو تا پردهً نقاشی؟»، یکی از آنها پرسیده بود.
·
دریگون گفته
بود:
·
«ترس از
طرفداری مردم از صلح، که افتتاح معبد به دنبال خواهد آورد.
·
بسیاری
از شخصیت های جهانی دعوت ما را پذیرفته اند.
·
دعوت نامه
های بیشماری نیز در راه اند.
·
حضرات می
خواهند، جلوی آن را بگیرند و زحمات ما را نقش بر آب کنند.»
·
پیکاسو گفته
بود:
·
«ممنوع
کردن آسان است.
·
وینستون چرچیل ـ نخست
وزیر سابق انگلستان ـ روزی مرا تهدید کرد و گفت، که ا گر مرا در خیابان ببیند،
توهین خواهد کرد.
·
ولی
موزهً لندن حالا می خواهد، نمایشگاهی از بسیاری از آثارمن برگزار کند.
·
ترومن ـ رییس
جمهور سابق آمریکا ـ هم مرا بارها مورد حمله قرار داد، ولی علیرغم آن، نمایشگاه
آثار من در نیویورک برگزار شد.
·
فرانکو ـ
دیکتاتور اسپانیا ـ بسیاری از هم میهنان
مرا که اسم مرا بر زبان آورده بودند، به زندان انداخت، ولی روزی مجبور شد، شاهد
برگزاری نمایشگاهی از آثار من در بارسلون باشد.
·
ما نباید
اقدامات حضرات سیاسی را جدی بگیریم.»
·
دریگون گفته
بود:
·
«اگر
حداقل می توانستیم، پرده ها را در معرض نمایش بگذاریم!»
·
«پرده
ها را؟
·
می خواهی
بدانی، با پرده ها چه کار خواهم کرد؟
·
آنها را
مونتاژ خواهم کرد.
·
نیروهای
صلح دوست جهان و فرانسه افتتاح معبد را تحمیل خواهند کرد.
·
من مطمئن
ام و حالا می خواهم، رنگین کمانی بکشم.
·
همهً
شرایط روحی لازم را برای کشیدن آن در خود احساس می کنم.»
·
پیر 74
ساله، با عزمی خلل ناپذیر سر کار خود برگشته بود.
·
چهارسال
بعد، روز نوزدهم سپتامبر 1959 دولت فرانسه اجازهً افتتاح معبد
صلح را صادر کرده بود.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر