۱۳۹۲ فروردین ۲۵, یکشنبه

فلسفه (3) (بخش آخر)

اثری از مجله ارجمند هفته
پروفسور دکتر مانفرد بور
پروفسور دکتر ماتهویس کلاین 
برگردان شین میم شین
      
·        ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به سبب رابطه اش با علوم منفرد با کلیه فلسفه های سابق تفاوت اساسی دارد.

1

·        ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی همه نظرات زیر را رد می کند:

الف

·        هم این نظر را رد می کند که «فلسفه علم علوم دیگر است، یعنی نوعی علم العلوم است.»

ب

·        هم این نظر را رد می کند که «فلسفه باید به آموزش اصول علوم، محدود شود و به مسائل جهان بینانه ی بنیادی کاری نداشته باشد.»

ت

·        هم این نظر را رد می کند که فلسفه را بطور کلی بی ثمر و بیهوده می داند و مانعی در راه پژوهش علوم منفرد قلمداد می کند.
·        و هم این نظر را رد می کند که فلسفه را بمثابه یک کردوکار معنوی در کنار علوم خاص دیگر تلقی می کند که کمترین وجه مشترکی با آنها ندارد.

2

·        ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ـ بر خلاف نظرات فوق الذکر ـ فلسفه را علم خاصی در جوار علوم منفرد دیگر می داند، ولی برای هر دو آماج واحدی قائل می شود و آن عبارت است از شناخت جهان مادی در تنوع مشخصش.

3

·        فلسفه در این میان  ـ قبل از همه ـ  با علوم منفرد  رابطه ای دوگانه دارد:

الف
·        فلسفه ـ بلحاظی ـ دهنده است:

1

·        فلسفه شالوده جهان بینانه (فلسفی) عام در اختیار علوم منفرد می گذارد.

2

·        فلسفه شالوده معرفتی ـ نظری (شالوده مربوط به تئوری شناخت) عام در اختیار علوم منفرد می گذارد.

3

·        فلسفه شالوده متدئولوژیکی عام در اختیار علوم منفرد می گذارد.

4

·        فلسفه به توجیه و تضمین پیش شرط های اساسی و مفاهیم علوم منفرد می پردازد، کاری که هیچکدام از علوم منفرد به تنهائی از عهده انجامش بر نمی آیند.

ب

·        فلسفه ـ بلحاظ دیگری ـ  گیرنده (دریافت کننده) است:
·        فلسفه کلیه معارف علوم منفرد را بی کم و کاست برسمیت می شناسد و آنها را تعمیم می دهد و برای تکوین جهان بینی واحد و یکپارچه ای مورد استفاده قرار می دهد.

4

·        موضوع فلسفه را می توان بر مبنای این رابطه متقابل با علوم منفرد تعیین کرد:

الف

·        بررسی قانونمندی های منفرد زیرعرصه های خاص واقعیت عینی، نه وظیفه فلسفه، بلکه وظیفه علوم منفرد است.

ب

·        پژوهش قوانین عام، که در کلیه عرصه ها حاکمند، اما وظیفه فلسفه است  و لذا می توان گفت:
·        موضوع فلسفه عبارت است از قوانین حرکت و قوانین ساختار عام  طبیعت، جامعه و تفکر (شناخت)

5

·        فلسفه بر این شالوده، جهان بینی علمی مستدلی را بنا می کند، که موضوعش به شرح زیر است:

الف
·        انسان در کلیه مناسباتش با انسان های دیگر

ب
·        انسان در کلیه مناسباتش با طبیعت

ت
·        انسان در کلیه مناسباتش با جامعه

پ
·        انسان در کلیه مناسباتش با خویشتن خویش.

6

·        فلسفه ـ تحت این شرایط ـ عبارت است از علم کل جهان، علمی که بطور علمی استدلال شده و  بطور سیستماتیک تکوین یافته است.

7

·        فلسفه عبارت است از علم نفوذ عملی و تغییر بوسیله انسان، علمی که بر پایه مجموعه دانش و تجارب عملی بشریت تشکیل یافته است.

8

·        فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی، بمثابه حافظ میراث کلیه فلسفه های مترقی پیشین ـ قبل از همه ـ فلسفه تحول انقلابی جهان است، تحول انقلابی جهان در راستای منافع طبقه کارگر و سوسیالیسم.

9

·        فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی ابزار نظری، ایدئولوژیکی، جهان بینانه و متدئولوژیکی طبقه کارگر است.

10

·        هدف اصلی سوسیالیسم عبارت است از توسعه انسان سوسیالیستی و جامعه سوسیالیستی.

11

·        از این رو موضوع فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی در وهله اول انسان است، انسان در رابطه اش با طبیعت و جامعه و انسان، بمثابه فرد.

·        مراجعه کنید به ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، مارکسیسم ـ لنینیسم، جهان بینی در  مجله هفته و تارنمای دایرة المعارف روشنگری

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر