سعدی شیرازی
( ۵۶۸ -
۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت سوم
(گلستان با ب اول، ص 18 ـ 21)
شین میم شین
·
ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادرانش
بلند و خوبروی.
·
باری پدر به کراهت و استحقار در او نظر همی کرد.
·
پسر به فراست و استبصار، به جای آورد و گفت:
·
«ای پدر، کوتاه خردمند، به، که نادان بلند.
·
نه هرچه به قامت مهتر، به قیمت بهتر.
·
گوسفند نظیف است و فیل کثیف.
·
کوه طور کوچکترین کوه ها ست، ولی در نظر خدا ارزشمندترین
کوه ها ست.
·
آن شنیدی که لاغری دانا
·
گفت باری به ابلهی فربه:
·
«اسب تازی وگر ضعیف بود
·
همچنان از طویله ای خر، به.»
·
پدر بخندید و ارکان دولت بپسندیدند و برادران برنجیدند.
·
تا مرد سخن نگفته باشد
·
عیب و هنرش نهفته باشد
·
هرپیسه گمان مبر نهالی
·
باشد که پلنگ خفته، باشد.
·
شنیدم که ملک را در آن قرب، دشمنی صعب روی نمود.
·
همین که دو لشکر روی در هم آوردند، اول کسی که به میدان
اندر آمد، این پسر بود.
·
گفت :
·
«آن، نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من
·
آن، منم، گر در میان خاک و خون، بینی سری
·
کانک جنگ آرد، به
خون خویش بازی می کند
·
روز هیجا، هرکه بگریزد، به خون لشکری»
·
این بگفت و بر سپاه دشمن زد.
·
تنی چند مردان کاری را بیانداخت.
·
چون پیش پدر آمد، زمین خدمت ببوسید و گفت:
·
«ای که شخص منت ضعیف بود
·
تا درشتی هنر نپنداری
·
اسب لاغرمیان، بکار آید
·
روز میدان، نه گاو پرواری»
*****
·
پدر پس از دیدن شجاعت او در جنگ، او را «ولیعهد خویش کرد،
برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند.
·
خواهر از غرفه بدید، دریچه بر هم زد، پسر در یافت، دست از
طعام باز کشید و گفت:
·
«محال است، اگر هنرمندان بمیرند که بی هنران جای ایشان بگیرند.
·
کس نیاید به زیر سایه بوم
·
ورهمای از جهان شود معدوم.»
*****
·
ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.
·
نیم نانی گر خورد مرد خدای
·
بذل درویشان کند نیم دگر
·
ملک اقلیمی بگیرد پادشاه،
·
همچنان در بند اقلیمی دگر.
پایان
تلاش در جهت تحلیل حکایت
سوم
ملک زاده ای را شنیدم که
کوتاه بود و حقیر و دیگر برادرانش بلند و خوبروی.
باری پدر به کراهت و
استحقار در او نظر همی کرد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
پادشاه پسر قد کوتاه و بدریخت خود را ناخوشایند تلقی می کند
و تحقیر می نماید.
·
سعدی بطور غیر مستقیم از فرمالیسم معرفتی پادشاه پرده می
دارد.
·
می توان گفت که پادشاه دیالک تیک نمود و بود (ظاهر و باطن) را
وارونه می سازد.
·
چرا و به چه دلیل؟
1
·
به این دلیل که او فرزندان قد بلند خود را صرفا به دلیل
بلندی قد و مشخصات فرمال و صوری و ظاهری بر پسر قد کوتاهش برتر می شمارد.
·
این بدان معنی است که او در دیالک تیک نمود و بود (پدیده و
ماهیت)، نقش تعیین کننده را نه از آن بود (ماهیت، باطن)، بلکه از آن نمود (پدیده،
ظاهر) می داند.
·
این به معنی وارونه کردن دیالک تیک نمود و بود است.
·
چون همیشه و همه جا نقش تعیین کننده از آن بود (ماهیت، باطن)
است.
·
ما این طرز نگرش را فرمالیسم معرفتی می نامیم که امرزوه در
مقیاس جهانی رواج مسلط دارد.
·
بی دلیل نیست که بخش اعظم درامد مردم صرف ترمیم و تعمیر ظواهر
می شود.
·
از آرایش روی و موی
بگیر تا جراحی های مختلف اعضای بدن.
·
از خرید لباس و خانه و ماشین بگیر تا پیدا کردن همسر و
همسایه و همکار و دوست و آشنا.
2
پسر به فراست و استبصار، به
جای آورد
·
معنی تحت اللفظی:
·
پسر با فراست و تیزبینی متوجه تحقیر پدر می شود.
·
سعدی با مفاهیم «فراست» و «استبصار» دیالک تیک وارونه گشته
بوسیله پادشاه را برمی گرداند و روی پایش قرار می دهد.
·
به عبارت دیگر دیالک تیک وارونه را دوباره وارونه می کند.
·
چرا و به چه دلیل؟
3
·
برای اینکه در فرهنگ واژگان فارسی، فراست به معنی «دریافتن و ادراک باطن چیزی از طریق نظر کردن
بر ظاهر آن» آمده است.
·
در قاموس سعدی، پسر قد کوتاه پادشاه با شعورتر از پدر خویش
است.
·
به این دلیل ساده که پدر در خطه نمود چیزها، یعنی در ظاهر چیزها
درجا می زند و بر اساس ظاهر آنها دست به ارزیابی آنها می زند.
·
پسر اما از خطه نمود چیزها، یعنی از ظاهر آنها شروع به حرکت
می کند و به خطه بود (ماهیت، باطن) می رسد و به درک ماهوی و نتیجتا راستین آنها
دست می یابد.
4
·
این بدان معنی است که پسر شاه در دیالک تیک نمود و بود (ظاهر
و باطن، پدیده و ماهیت) ـ بر خلاف پادشاه ـ نقش تعیین کننده را از آن بود (ماهیت،
باطن) می داند.
·
یعنی دیالک تیک وارونه گشته بوسیله پدر را دوباره وارونه می
کند و عملا روی پای آن قرار می دهد.
·
همین کار را مارکس و انگلس با دیالک تیک ایدئالیستی وارونه هگل
کرده اند.
·
یعنی دوباره وارونه اش کرده اند تا روی پای خود قرار گیرد و
وارونگی آن از بین برود.
5
·
افکار سعدی را فقط به شرط تسلط بر اسلوب دیالک تیکی می توان
درک کرد.
·
سعدی در این حکایت، عملا طرز تفکر نادرست پادشاه را مورد
انتقاد رادیکال (ریشه ای) قرار می دهد و فوت و فن درست اندیشی را به طبقه حاکمه و
هر خواننده تیزهوش آثار خود می آموزد.
و گفت:
«ای پدر، کوتاه خردمند، به،
که نادان بلند.
·
معنی تحت اللفظی:
·
پسر قدکوتاه پادشاه می گوید:
·
کوتاه خردمند از بلند نادن بهتر است.
·
سعدی در این حکم مختصر و موجز از قول پسر پادشاه، چندین
دیالک تیک را برای اثبات نظر خویش به خدمت می گیرد:
1
·
او اولا دیالک تیک کوتاه و بلند را توسعه می دهد و تفاوت
کمی چیزها و انسان ها را به زبان فلسفی تبیین می دارد.
2
·
سعدی از سوی دیگر دیالک تیک خردمندی و نادانی را توسعه می
دهد و از تفاوت کیفی انسان ها پرده برمی دارد.
·
تفاوت کیفی ـ بر خلاف تفاوت کمی ـ قابل اندازه گیری و رؤیت
نیست.
·
کمیت مرئی و ملموس و محسوس و نمودین است.
·
کیفیت اما نامرئی، ناملموس، نامحسوس و ماهوی است.
3
·
سعدی صدها سال قبل از مارکس، ولی با تبحری ستایش انگیز، از
ترکیب دو دیالک تیک فوق الذکر، دیالک تیک جدیدی را بوجود می آورد و برای اثبات بطلان
و نادرستی نظر پادشاه به خدمت می گیرد:
·
دیالک تیک کوتاه خردمند و بلند نادان را.
4
·
شیخ خردمند شیراز، پس از سوهان زدن همه شناخت افزارهای لازم
و در اختیار خواننده و شنونده قرار دادن
آنها، نقش تعیین کننده را در دیالک تیک مرکب خویش بر زبان می راند:
·
کوتاه خردمند بهتر از بلند نادان است.
·
اما چرا و به چه دلیل چنین است؟
5
·
سعدی برای اثبات همین نظر به تجارب زنده زندگی توسل خواهد
جست و در میدان عمل صحت نظر خود را نشان خواننده و شنونده خواهد داد.
·
این اما به چه معنی است؟
6
·
این بدان معنی است که در قاموس شیخ شیراز محک حقیقت احکام
پراتیک است.
·
محک صحت اندیشه ها عمل است.
·
خواجه شیراز نیز به احتمال قوی همین حقیقت امر را از سعدی آموخته
است:
حافظ
خوش بود، گر محک تجربه آید
به میان
تا سیه روی شود، هر که در
او غش باشد
·
این اما به چه معنی است؟
7
·
این بدان معنی است که در دیالک تیک حرف و عمل نقش تعیین
کننده از آن عمل است.
·
سعدی بعد در جای دیگر با صراحتی بی چون و چرا خواهد گفت:
·
«به عمل کار برآید، به سخندانی نیست.»
·
دیالک تیک حرف و عمل اما بسط و تعمیم دیالک تیک بسیار مهم
موسوم به دیالک تیک تئوری و پراتیک است که در کارگاه فکری غول آسای مارکس و انگلس
تشکیل یافته است.
8
·
دیالک تیک کوتاه خردمند و بلند نادان سعدی اما حاوی آموزه
های ارزشمند دیگری نیز است.
·
ما همین دیالک تیک مرکب سعدی را مورد تجزیه و تحلیل قرار می
دهیم:
الف
·
در دیالک تیک بلند و کوتاه، نقش تعیین کننده از آن بلند
است.
ب
·
در دیالک تیک خردمند و نادان اما نقش تعیین کننده از آن خردمند
است.
11
·
حالا این سؤال پیش می آید که سعدی به چه دلیل نقش تعیین کننده
را از ان کوتاه خردمند می داند؟
·
چگونه می توان با توجه به نتایج حاصله از بند الف و بند ب،
کفه ترازو به نفع کوتاه خردمند سنگین تر کرد؟
12
·
دلیلش این است که در دیالک تیک کمیت و کیفیت همیشه و همه جا
نقش تعیین کننده از آن کیفیت است و لذا علیرغم اینکه قد بلند بهتر از قد کوتاه
است، یعنی بلحاظ تفاوت کمی به نفع پسران دیگر پادشاه است، ولی ضمنا خردمندی بهتر
از نادانی است و این بدان معنی است که بلحاظ تفاوت کیفی کفه ترازو به نفع پسر
قدکوتاه ولی خردمند سنگین تر می شود.
·
تفکر دیالک تیکی سعدی واقعا ستایش انگیز و در عین حال اعجاب
انگیز است.
·
ما فکر نمی کنیم که هم اکنون در گله روشنفکران کشور بتوان
کسی پیدا کرد که یک هزارم تسلط سعدی را به دیالک تیک داشته باشد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر