۱۳۹۲ فروردین ۱۹, دوشنبه

سیری در گلستان سعدی (25)

سعدی شیرازی   
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)  
شین میم شین    
درسیرت پادشاهان 
حکایت اول
(گلستان با ب اول، ص 17. 


 پادشاهی راشنیدم، که بکشتن اسیری اشارت کرد.
بیچاره در آن حالت نومیدی، ملک را دشنام دادن گرفت وسقط گفتن، که گفته اند:
«هرکه دست از جان بشوید، هرچه در دل دارد، بگوید.»

وقت ضرورت چو نماند گریز
دست بگیرد سر شمشیر تیز

چون آدمی نومید شود، زبانش دراز گردد، چنانکه گربه مغلوب، بر سگ هجوم آرد.
ملک پرسید:
«چه می گوید؟»

یکی از وزرای نیک محضر گفت: 
«خورندگان خشم و بخشندگان مردم، که خدا نیکوکاران را دوست دارد.»

ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت.
وزیر دیگر گفت:
«ما را نشاید در حضرت پادشاهان، سخن جز به راستی گفتن.
این مرد ملک را دشنام داد.»

ملک روی از این سخن درهم کشید و گفت:
«آن دروغ وی پسندیده تر آمد، تا این راست که گفتی.
خردمندان گفته اند:
دروغ مصلحت آمیز به، که راستی فتنه انگیز. »


*****



هر که، شاه آن کند، که او گوید، 
حیف باشد که جز نکو گوید!
 

*****



جهان ای برادر نماند به کس
دل اندر جهان آفرین بند و بس

مکن تکیه بر عمر دنیا و پشت
که بسیار کس، چون تو پرورد و کشت

چو آهنگ رفتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن، چه بر روی خاک!
پایان

·        برای درک منظور سعدی از این حکایات، بهتر است که آنها از معبر دیالک تیک انالیز و سنتز (دیالک تیک تجزیه و تحلیل و ترکیب) گذرانده شوند.
·        یعنی نخست تجزیه و تحلیل شوند و بعد از نو ترکیب گردند.
·        این همان کاری است که حلاجان (ندافان، پنبه زن ها) ها انجام می دهند:
·        آنها پنبه لحاف و  تشک و بالش و متکا و غیره را نخست با کمان می زنند تا زواید را بیرون کنند و پنبه را برای انباشتن در لحاف و تشک آماده سازند (تجزیه) و سرانجام دو باره در تشک و بالش و لحاف پر می کنند (ترکیب.)

·        بدین طریق، لحاف و تشک و بالش و متکا و غیره با محتوای سابق، ولی با کیفیت جدید تشکیل می گردد.
·        البته ما در این زمینه نه متبحر و ماهر، بلکه مبتدی هستیم و قصد تمرین و خود آموزی داریم تا تدریس و آموزش.

حکم اول 
پادشاهی راشنیدم، که به کشتن اسیری اشارت کرد.

·        سعدی با این حکم از روبنای جامعه فئودالی ـ بنده داری در جامعه خویش پرده برمی دارد:

1

·        این بدان معنی است که هیئت حاکمه هم قانونگزار است، هم قاضی و هم زندانبان و جلاد.
·        این بدان معنی است که قوای سگانه مقتته،  قضائیه و مجریه در هیئت حاکمه (شخص شخیص شاه) تبلور یافته است.
·        بدین طریق است که سلاطین و خوانین هر طور میل شان می کشد، می برند و می دوزند.
·        حکومت مطلقه، خودکامه و خودسر (دسپوتیسم، توتالیتاریسم، استبداد) همین است.

2
·        اما منظور سعدی از اسیر چیست؟
·        اسیر معمولا در جنگ گرفته می شود.
·        جنگ در جامعه فئودالی اما جاری همیشه است، قاعده است و نه استثناء.

حکم دوم
بیچاره در آن حالت نومیدی، ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن

·        اسیر پادشاه را به رگبار بد و بیراه و دشنام می بندد.

·        دشنام اما چیست؟

·        علت و آماج فحش و دشنام و فحاش از چه قرار است؟

1
·        دشنام فرمی از مخالفت و مبارزه است.
·        دشنام فرم نبرد با شمشیر کلام است و می تواند روح دشمن را جریحه دار سازد و حتی به زانو در آورد.
·        دشنام نبرد روحی، فکری، ایدئولوژیکی، اخلاقی توسعه نیافته میان ارواح متخاصم است.

2

·        دشنام تجسم و تظاهر نفرت و کین است، نفرت و کینی بی ساز و برگ مادی نبرد است.

3
·        دشنام فرم مقاومت و پیکار در حرف است.


4
بیچاره در آن حالت نومیدی، ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن

·        می توان گفت که اسیر دیالک تیک عمل و اندیشه را که یکی از فرم های بسط و تعمیم دیالک تیک پراتیک و تئوری است، به شکل دیالک تیک دشنه و دشنام بسط و تعمیم داده و به سبب عدم دسترسی به دشنه، دشنام را مطلق کرده و به خدمت گرفته است.
·        دشنام نه نشانه تسلیم، بلکه بیانگر تداوم مبارزه است.
·        دشنام دشنه پوشیده در شولای کلام است و نتیجتا دشنه ای از جنس روح است، از جنس اندیشه است.


5
بیچاره در آن حالت نومیدی، ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن

·        سعدی سعی بر آن دارد که دشنام اسیر به عالی ترین نماینده طبقه حاکمه را در نومیدی او خلاصه کند.
·        این مسئله پسیکولوژیکی باید مورد بررسی امپیریکی (تجربی) و تئوریکی (نظری) قرار گیرد.

·        نومید حتما نباید جلاد خود را به دشنه دشنام ببندد.
·        قهرمان اثر البر کامو موسوم به «بیگانه»، نومید و نیهلیست است و برایش ماندن و مردن یکسان است.
·        نتیجتا کسی را به دشنه دشنام نمی بندد، بلکه داوطلبانه به استقبال مرگ می رود.
·        سعدی اما به این تئوری خود ایمان راسخ دارد و در این حکایت سودای اثبات صحت آن را بر سر دارد.

·        حق هم تا حدودی با سعدی است:


6
بیچاره در آن حالت نومیدی، ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن

·        کسی که کارد به استخوانش رسیده و عفریت مرگ چشم در چشمش دوخته، می تواند به سیم آخر زند و واکنش غریزی (و نه عقلی) از خود نشان دهد.
·        دشنام به شخص شاه هم یکی از این واکنش های غریزی است.
·        در نقاط بحرانی از این قبیل، غریزه واقعا یکه تاز میدان می شود و عقل شاید داوطلبانه و مصلحت طلبانه بکلی کنار می کشد و سکوت اختیار می کند.

7

·        دشنام اما قبل از اینکه ناشی از نومیدی باشد، ناشی از خشم است.
·        دشنام یکی از فرم های بروز خشم است.
·        رنگ رخسار، فرم صدا و چهره و اعضا و اندام نیز فرم های دیگر خشم اند.

8

·        دشنام اما می تواند از موضع عجز و ناتوانی و چه بسا در ته دل داده شود و یا در غیاب دشمن برای تسکین روح و غرور منکوب و مجروح خویش.
·        حریفی نقل می کرد که اسیران ساواک پس از برگشت از شکنجه گاه زیر لب دشنام می دادند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر