پیشکش به مهری
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
در انتهای دشت
·
بحر سپیده دم
·
موجی ز نور بر افق تیره می کشد
·
نجوا کنان
·
حکیم می اندیشد:
·
«بر دفتری چنان
·
جنگیده ام بسی
·
نه به شمشیر
·
با قلم
·
هر واژه ای براده ی جان بود
·
جان سوده ام به کار
·
گفتم، هر آنچه بود، با خرد روز سازگار
·
بدرود تلخ من!
·
با تهمتن به چاه
·
پایان یکه خواهی و پیروز پروری
·
بدرود با هزاره افسانه وار بود.
·
پایان ناگزیر
·
سرآغاز
·
بر دفتر گشوده ی این روزگار بود.»
·
با اندکی درنگ،
·
رو می کند حکیم به سهراب
·
سر می دهد صدا:
·
«اینک دمی ز
پنجره صبحدم ببین
·
بر بحر
·
آنچه را که روان است
·
آن جاودان سفینه که سرگردان
·
با بار مهره های امانت
·
بگشاده بادبان
·
بر روی آب های جهان است
·
گر نیک، اگر که بد
·
گر دلشکن، اگر که دل آرا ست،
·
گهواره شما، پیشینه شما
·
غمنامه و سرود و ستمنامه شما
·
زرنامه خرد، عطش داد، عطر عشق
·
شهنامه شما و نسبنامه شما ست!
·
خوش سیر می کند
·
بر شهرهای دیده و دل های بی شمار
·
باشد که عاقبت
·
در ساحل سلامت
·
صاحبدلان بر او بگشایند بندری
·
تا بار خود فرو نهد، آنجا کند قرار!»
·
سهراب
·
در چشم و لب تراوش شادی
·
در چنگ می فشارد بازوبند
·
آرام می نشیند، می لغزد، می خسبد
·
بر پهنه کتاب
·
چون سایه ای سبک
·
قویی، به روی آب
·
اما حکیم
·
ـ اشک، نگین کرده در نگاه ـ
·
آهسته
·
آنچنان که یکی طفل خفته را
·
بردارد از زمین و در آغوش بفشرد،
·
بندد دو بال دفتر از هم گشوده را
·
افشان ز چشم، شبنم سرخی به برگ ها
·
در چشم نیمروز
·
بر دشت می رود
·
اسبی خمیده گردن
·
لخت، بی لگام.
·
چون مهره ای نشسته به بازوی آسمان
·
خورشید سرخ فام
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر