سرچشمه:
(دنيا، نشريۀ سياسی و تئوريک کميتۀ مرکزی حزب تودۀ
ايران، سال دوازدهم، دورۀ دوم، شمارۀ ۳، پائیز ۱۳۵۰)
تارنگاشت عدالت
تحلیلی از یدالله سلطان
پور
مسعود اخگر
مشخصۀ مرحلۀ کنونی مبارزه در ایران این نیست که
تودهها تسلیم «دو مطلق» شده اند و به مبارزه روی نمیآورند، بلکه در آن است که
نیروهایی که باید مبارزات خودبهخوی و پراکندۀ تودهها را متشکل و هماهنگ سازند و
آن را در جهت یک مبارزۀ آگاهانه و هدفمند هدایت نمایند، یا خود پراکنده و در
مبارزه با هم هستنند، یا فاقد استراتژی سنجیده و تاکتیک مشخص میباشند، یا دچار
انحرافات «چپ» و راست
شدهاند و یا شیوهها و اشکال متناسب با شرایط کنونی مبارزه را با درنظر گرفتن
شیوهها و حیلههای دشمن نیاموختهاند و چهبسا با ندانمکاری و ارتکاب اشتباهات
کاملاً اجتنابپذیر و زیرپا گذاردن اصول اولیۀ مبارزۀ غیرعلنی و از دست دادن
هشیاری انقلابی، کار چندین ساله را بر باد دادهاند .
·
این حکم عریض و طویل اخگر تأمل انگیز است:
اخگر
مشخصۀ مرحلۀ کنونی مبارزه در ایران
·
برای کشف مشخصه هر مرحله از مبارزه باید به دو مسئله اساسی
وقوف کامل داشت:
الف
مسئله اسلوبی (متدی)
·
بسته به اینکه کسی متد و یا اسلوب متافیزیکی و یا دیالک
تیکی را به خدمت می گیرد، مشخصه مرحله مبارزه را به شیوه خاص خود تعیین می کند.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک، متافیزیک در تارنمای دایرة
المعارف روشنگری
ب
مسئله جهان بینانه
·
بسته به اینکه کسی کدامین جهان بینی را نمایندگی می کند،
مشخصه مرحله مبارزه را به شیوه متناسب با آن تعیین خواهد کرد.
اخگر
مشخصۀ مرحلۀ کنونی مبارزه در ایران
·
اگر کسی متد و یا اسلوب متافیزیکی را برای تعیین مشخصه
مرحله مبارزه به خدمت گیرد، دیالک تیک عینی هستی بالاعم و دیالک تیک عینی هستی
اجتماعی بالاخص را پاره خواهد کرد و به یکی از طرق زیر عمل خواهد کرد:
1
·
یکی از دو قطب متضاد و ضمنا وحدتمند دیالک تیک عینی را دور
خواهد انداخت و دیگری را مطلق خواهد کرد.
·
مثلا دیالک تیک شرایط اوبژکتیف (عینی) و شرایط سوبژکتیف را
تخریب خواهد کرد، شرایط اوبژکتیف را به عنوان مثال، دور خواهد انداخت و شرایط
سوبژکتیف را مطلق خواهد کرد.
·
این کاری است که پویان و اخگر هر دو کرده اند.
·
از این رو، متد و اسلوب بررسی پویان و اخگر، متافیزیکی (ضد
دیالک تیکی) است.
2
·
اما همان کس می تواند هر دو قطب دیالک تیکی را در نظر گیرد،
مثلا هم شرایط اوبژکتیف (عینی) را و هم شرایط سوبژکتیف را.
·
اما وحدت (و یا تضاد) آن دو قطب را مطلق کند و تضاد (و یا وحدت)
آندو را عمدا و یا سهوا نادیده گیرد.
·
یعنی دیالک تیکییت دیالک تیک یاد شده را فراموش کند و دو
قطب یاد شده را یا بسان دو برادر در کنار هم قرار دهد و یا بسان دو خصم در برابر
هم.
·
این هم یکی از کارهائی است که اخگر کرده است و حزب اخگر با
دگماتیسم آهنینی کمافی السابق می کند.
اخگر
مشخصۀ مرحلۀ کنونی مبارزه در ایران
·
ضمنا برای تعیین مشخصه هر مرحله از مبارزه باید دیالک تیک
اوبژکتیف ـ سوبژکتیف را در جامعه مربوطه بسط و تعمیم داد.
·
بسط و تعمیم هر دیالک تیکی کار آسانی است و ما هم در تمرین
تفکر مفهومی و هم در تحلیل اشعار و آثار شعرا و نویسندگان این کردوکار فکری را
تمرین کرده ایم.
·
مسئله اما تعیین قطب تعیین کننده در هر دیالک تیک است.
·
اینجا ست که سر و کله جهان بینی پیدا می شود و به راه حل
درست و یا باطل سوق می دهد.
1
·
دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف بسط و تعمیم دیالک تیک وجود
اجتماعی ـ شعور اجتماعی (در ماتریالیسم تاریخی) است که خود بسط و تعمیم دیالک تیک
وجود و شعور (دیالک تیک ماده و روح) در
ماتریالیسم دیالک تیکی است.
2
·
دیالک تیک ماده و روح عام ترین، عالی ترین و تعیین کننده
ترین دیالک تیک هستی است.
·
تعیین نقش تعیین کننده در این دیالک تیک، مسئله اساسی فلسفه
نامیده می شود:
·
جهان بینی هرکس، بسته به اینکه نقش تعیین کننده را از آن
ماده بداند و یا روح، تعیین می شود:
·
کسانی که جهان بینی
ماتریالیستی دارند، در دیالک تیک ماده و روح، نقش تعیین کننده را از آن
ماده می دانند و کسانی که جهان بینی ایدئالیستی دارند، برعکس، نقش تعیین کننده را
از آن روح می دانند.
3
·
بر اساس این دیالک تیک است که دیالک تیک وجود اجتماعی ـ
شعور اجتماعی، در عرصه جامعه کشف و فرمولبندی می شود.
·
کسانی که به درک ماتریالیستی تاریخ مسلح اند، نقش تعیین
کننده را در دیالک تیک وجود اجتماعی ـ شعور اجتماعی از آن وجود اجتماعی می دانند و
کسانی که به درک ایدئالیستی تاریخ متکی اند، نقش تعیین کننده را از آن شعور
اجتماعی می دانند.
·
اما پویان و اخگر کدام جهان بینی را عملا نمایندگی می کنند؟
·
باید ببینیم.
اخگر
مشخصۀ مرحلۀ کنونی مبارزه در ایران این نیست که
توده ها تسلیم «دو مطلق» شده اند و به مبارزه روی نمیآورند.
·
اخگر در این حکم، دیالک تیک شخصیت و توده را به شکل دیالک
تیک نیروها و توده بسط و تعمیم می دهد.
·
در این دیالک تیک هم بنا بر میلیون ها دلیل تجربی و هم بنا
بر قوانین صریح ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، نقش تعیین کننده از آن توده است.
·
پاسخ پویان و همگنان به این مسئله روشن است:
·
آنها به تئوری نخبگان پای بندند و نقش تعیین کننده را در
دیالک تیک شخصیت و توده از آن شخصیت (نخبه، چریک، روشنفکر، رهبر، امیر، فقیه) می
دانند و توده را رمه ای بی شعور تلقی می کنند که باید بوسیله چوپانی هدایت شود و
چه بسا چوپانان باید بر گرده شان نشینند و «نجات» شان دهند (محمود دولت ابادی.
کلیدر)
اخگر
مشخصۀ مرحلۀ کنونی مبارزه در ایران این نیست که
توده ها تسلیم «دو مطلق» شده اند و به مبارزه روی نمیآورند.
·
اخگر تنها سودائی که در سر دارد، رد مکانیکی دعاوی پویان
است.
·
بدون آنکه نادرستی تجربی و نظری آنها را استدلال و اثبات
کند.
اخگر
مشخصۀ مرحلۀ کنونی مبارزه در ایران در آن است که
نیروهایی که باید مبارزات خودبهخوی و پراکندۀ تودهها را متشکل و هماهنگ سازند و
آن را در جهت یک مبارزۀ آگاهانه و هدفمند هدایت نمایند...
·
اخگر در این ادعای خود، دیالک تیک اوبژکتیف و سوبژکتیف را
تخریب می کند.
·
به شرایط اوبژکتیف اصلا اعتنا و اشاره ای حتی نمی کند، بلکه
تمام هم و غم خود را به شرایط سوبژکتیف مصروف می دارد.
·
اگر ایشان راجع به شرایط مبارزه در کره مریخ هم استدلال می کردند،
حرفی از شرایط اوبژکتیف (عینی) پیش نمی آمد.
1
·
این وجه مشترک اسلوبی پویان و اخگر است.
·
این اسلوب (متد) متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است که مارکس و
انگلس و لنین با صرف زحمات فراوان بطلانش را استدلال، اثبات و در بلندترین مناره
های جهان اعلام کرده اند.
·
با این اسلوب بررسی نمی توان به حقیقت عینی حتی وجبی
نزدیکتر شد.
·
ولی می توان به خودفریبی و عوامفریبی دست زد.
اخگر
نیروهایی که باید مبارزات خودبهخوی و پراکندۀ
تودهها را متشکل و هماهنگ
سازند و
آن را در جهت یک مبارزۀ آگاهانه و هدفمند هدایت نمایند...
·
اخگر در این حکم از سوئی دیالک تیک خودپوئی و آگاهی را به
شکل دیالک تیک مبارزات خودپو و پراکنده ی توده ها و متشکل و هماهنگ سازی و هدایت
آنها در جهت مبارزه ای آگاهانه و هدفمند بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر دیالک
تیک شخصیت و توده را به شکل دیالک تیک نیروها و توده.
1
·
ایراد کماکان بینش اخگر این است که به عین اعتنائی ندارند:
·
اخگر عین خیالش نیست که این نیروها چیستند، کیستند، چه
تعلقات طبقاتی دارند، چه پایگاه و خاستگاه طبقاتی دارند، از چه سطح شعور اجتماعی و
آگاهی عملی و نظری برخوردارند.
·
وقتی از تخریب دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف و نادیده
گرفتن اوبژکتیف (عینی) سخن گفتیم، منظور همین هم بود.
·
عینیت نیروهای مورد نظر برای اخگر نه معلوم است و نه حاوی
اهمیتی است.
2
·
اخگر برای توده هم نقش تعیین کننده قائل نیست.
·
توده هیچکاره و هیچ واره ای جلوه می کند که باید بوسیله
نیروهای کذائی متشکل و هماهنگ گردد.
·
انگار دیوار نفوذ ناپذیر قطوری میان توده و شخصیت (نیروهای
کذائی) برپا ست.
·
انگار شخصیت نباید از درون همان توده برخیزد و به خدمت همان
توده کمر بندد.
·
نیروهای کذائی در قاموس اخگر نیز عناصری خارجی می مانند.
·
این وجه بینشی مشترک پویان و اخگر است.
اخگر
نیروهایی که باید مبارزات خودبهخوی و پراکندۀ
تودهها را متشکل و هماهنگ سازند و آن را در جهت یک مبارزۀ آگاهانه و هدفمند
هدایت نمایند...
·
اخگر ضمنا در این حکم از بی خبری خود نسبت به دیالک تیک
وسیله و هدف پرده برمی دارد.
·
ایشان فکر می کنند که مبارزات خودپو و پراکنده توده ها بی
هدف است.
·
اما نمی دانند که هر کار بنی بشر هدفمند است.
·
آب در هاون کوبیدن کار نامیده نمی شود.
اخگر
نیروهایی که باید مبارزات خودبهخوی و پراکندۀ
تودهها را متشکل و هماهنگ سازند و آن را در جهت یک مبارزۀ آگاهانه و هدفمند هدایت
نمایند، یا خود پراکنده و در مبارزه با هم هستنند...
·
ماهیت عرفانی، متافیزیکی و ضد دیالک تیکی بینش اخگر در همین
مفهوم «یا خود پراکنده و در مبارزه با هم هستنند» عربده می کشد:
·
بنظر اخگر نیروهای کذائی دو عیب دارند:
·
پراکندگی و مبارزه
1
·
وقتی از نادیده گرفتن جنبه های اوبژکتیف (عینی) در شیوه
استدلال اخگر سخن می رود، منظور همین است:
·
اخگر مثل هر ساده لوحی هر چه را که در سطح جامعه به چشم می
خورد، می بیند، ولی هرگز به دنبال علت و دلیل ماهوی برای اینچنینی آن نمی گردد.
·
اما حداقل باید از خود پرسید که چرا نیروهای کذائی پراکنده
اند و چرا بر ضد یکدیگر مبارزه می کنند؟
2
·
این ظاهرا در طبیعت رهبران کشور عه هورا ست که ناتوان از حل
ساده ترین مسائل اند، ولی سنگ های بزرگ برمی دارند که اغلب روی پای خود و همراهان
شان می افتد.
·
اگر پویان و اخگر قبل از بر زبان راندن حرف های گنده و انجام
کارهای گنده، چند بیت از سعدی و حافظ تحلیل می کردند، به بی بضاعتی معرفتی ـ نظری
خود پی می بردند و به ضرورت آموزش تفکر مفهومی نیز.
·
چرا؟
3
·
برای اینکه در جامعه طبقاتی اقشار و طبقات اجتماعی هر کدام
خودویژگی ها و منافع قشری و طبقاتی خاص خود را دارند.
·
از پس مانده های فئودالی هرگز نمی توان انتظار تشکل در حزبی
با انضباط آهنین داشت.
·
از این رو پراکندگی این نیروها بطور جبری پیش برنامه ریزی
شده است.
4
·
علاوه بر این، در جامعه طبقاتی به دلیل اختلافات
طبقاتی، مبارزه میان اقشار و طبقات
اجتماعی مختلف امری جبری و اجتناب ناپذیر است.
·
نیروهای کذائی مورد نظر اخگر نیروهای ماورای اجتماعی و
ماورای طبقاتی نیستند تا در صلح و صفا با هم بسر برند.
·
چنین انتظاراتی آرزوهائی دلکش اند، ولی همیشه و همه جا از
آرزو تا واقعیت راه بسیار درازی است.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر