پیشکش به مهری
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
آتش به تار و پود پلاس سیاه شب
·
افکنده پیچ و تاب
·
مشتاق در شنیدن دنباله سخن
·
سهراب
·
دارد بسی شتاب
·
«آن دم که خود پذیره شدی مهره پدر
·
ـ یاقوت دانه شهره گیتی را ـ
·
بستی به بازوان،
·
در از بلا به خویش گشودی و در نخست
·
باید که راز فاجعه در سنگ سرخ جست
·
سهراب، آنچه زیور بازوی و دست تو ست
· ـ
آن مهره ـ
·
مهر جهان پهلوانی است
·
مهری بدان برآمده ره، ناچار
·
حتی
·
در مرز و بوم خویش
·
نقشی جهانی است
·
ناپیشبین و غافل و سهل آزما کسان
·
که به نوخاسته ی جوان
·
یا هر ز راه، تازه رسی ناگشوده چشم
·
بیگاه بسپرند چنین مهره گران
·
آری
·
آن مهره، آن نگین
·
آن لعل درنشسته به بازو بند
·
چون دانه های دلکش جادویان
·
کان را درون شعله آتش می افکنند
·
نا گه تو را ز خانه و کاشانه می کند
·
آواره می کند
·
آری تو را به گردش چشمی
·
با شهر و با دیار و چه بسیار مردمان
·
با مهر و کینه های بسا ناشناخته
·
پیوند می زند
·
اما به گشت روز و شب و ماه و سالیان
·
دندانه ی زمان
·
زر بفت عمر و وقت خوشت را
·
خاموش وار می جود و پاره می کند
·
آن مهره هر پلیدی و هر پستی
·
ناداری و ندانی و بیداد و بیم را
·
پیش تو
·
همچو نقش پدیدارمی کند
·
و این گونه
·
چشم های تو
·
بر درد روزگار
·
بیدار می کند.
·
آن می کند به کار که برخیزی
·
با اردوی ستم
·
تا پای جان بمانی و بستیزی
·
هر چند دل به خدمت کاشانه می نهی
·
اما جهان به پیش تو لشگر کند به صف
·
بر تیر هر بلا
·
آنک تویی هدف
·
شمشیر می خوری
·
شمشیر می زنی
·
دردی تو را دهد
·
زخمی تو را زند
·
جانکاه تر ز مرگ
·
خواهد زمانه، گوهر یکتات بشکند
·
یا در ستوه آوردت
·
تا نهی ز کف.
·
و آنگاه کار سترگ را
·
باور به خویش و پاکی پندار نیست، بس
·
شادان کسی که در دل ظلمتسرای جهل
·
در سوز خود به نور خرد یافت دسترس
·
باری
·
این مهره نقش داشت
·
در نام رشک و بیم برانگیز تهمتن
·
این مهره رنگ زد
·
برعشق تند وسرکش تهمینه
·
ز این مهره پر گرفت
·
بال بلند آرزویت تا بلند جای
·
خاموش باش و بیهده بهتان به کس مزن
·
این مهره رخ نهفت به هنگامه، تا تو را
·
خونینه تن کشاند بر امواج شعر من»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر