۱۳۹۱ بهمن ۲۲, یکشنبه

متانقدی بر نقد جزوۀ «ضرورت مبارزۀ مسلحانه و رد تئوری بقاء» (1)

مسعود اخگر


متانقدی از یدالله سلطان پور



استراتژی شکست

نظری انتقادی به جزوۀ

«ضرورت مبارزۀ مسلحانه و رد تئوری بقاء»
 (دنيا، نشريۀ سياسی و تئوريک کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران، سال دوازدهم، دورۀ دوم، شمارۀ ۳، پائیز ۱۳۵۰)
هیچ‌گونه «همدردی» افراد تحصیل‌کرده با کارگران و هیچ‌گونه مبارزۀ دلیرانۀ تروریست‌های منفرد نمی‌تواند به ارکان حکومت مطلقۀ تزار و قدرت مطلق سرمایه‌داری لطمه وارد سازد. (لنین، «درس‌های انقلاب»)

حوادث سیاهکل و روزهای به دنبالش غریو خشم عنان گسیختۀ تک‌روان جانبازی است که توانایی نبرد طولانی و دشوار در میان مردم و همراه مردم را ندارند و تلاش رزمندگانی را که از کار کوچک، ولی مداوم، کم نمود، ولی پرعمق، بی‌صدا، ولی کارآ هراس‌شان نیست درک نمی‌کنند.

·        ما هم برای تحلیل آوانتوریسم در ایران و هم برای آشنائی با اسلوب فکری رهبری حزب توده، این نقد مسعود اخگر را مورد تأمل قرار می دهیم.

اخگر
هیچ‌گونه «همدردی» افراد تحصیل‌کرده با کارگران و هیچ‌گونه مبارزۀ دلیرانۀ تروریست‌های منفرد نمی‌تواند به ارکان حکومت مطلقۀ تزار و قدرت مطلق سرمایه‌داری لطمه وارد سازد. 
(لنین، «درس‌های انقلاب»)

·        ذکر این نقل قول از لنین به چه معنی است؟

1

·        ذکر این نقل قول بطور اوتوماتیک حاکی از آن است که اخگر چریک های فدائی خلق را افرادی تحصیلکرده و تروریست منفرد تلقی می کند.
2

·        توسل به نقل قول که خود بریده دلبخواهی از متنی است، همیشه همین مشکلات را به دنبال می آورد:

الف

·        اولا جریان سیاسی موسوم به چریک های فدائی خلق نه بر اساس خاستگاه و پایگاه طبقاتی اش، یعنی نه با توجه به وجود اجتماعی اش، بلکه با توجه به درجه سواد اعضای آن، یعنی با توجه به شعور اجتماعی اش مورد ارزیابی قرار می گیرد.
·        اگر اثر لنین در نقد نارودنیک ها مورد بررسی قرار گیرد، حتما به تحلیل طبقاتی آنها از سوی لنین برخورد خواهیم کرد.
ب

·        ثانیا جریان یاد شده نه بر اساس محتوای مبارزاتی، بلکه  بر اساس فرم مبارزاتی آن مورد  ارزیابی قرار می گیرد و لذا از تروریست های منفرد سخن رانده می شود.
·        لنین دیالک تیسین برجسته ای بوده و آثار هگل را با دقت خارق العاده ای مورد بررسی قرار داده است.
·        و به احتمال قوی پیشاپیش به محتوای مبارزاتی نارودنیک ها پرداخته است.
·        اگر احیانا تحلیل لنین در همین حد باشد، می توان به لنین نیز ایراد گرفت.

3

·        شیوه بررسی اخگر در هر صورت، ربط چندانی به تحلیل اوبژکتیف (عینی) آوانتوریسم (خط مشی چریکی) در ایران ندارد، چه برسد به تحلیل ماتریالیستی ـ دیالک تیکی آن.

·        چرا؟
4

·        برای اینکه اولا حقیقت در موضوع (اوبژکت) شناخت است و لذا باید  قبل از ذکر نقل قول از لنین به بررسی عینی خود  آوانتوریسم (خط مشی چریکی) پرداخته شود.
·        ذکر پیشاپیش نقل قول نه شیوه تحلیل مارکسیست ها، بلکه سوبژکتیویست ها ست.
·        فقط سوبژکتیویست ها بسان آخوندها  با طناب آیات و احادیث و روایات به چاه تحلیل اندر می شوند.
·        آنها اما نه قصد روشنگری و کشف حقیقت عینی، بلکه سودای عوامفریبی و یا حتی خودفریبی بر سر دارند.

·        اکنون این سؤال پیش می آید که چرا اخگر قبل از بررسی عینی خود آوانتوریسم (خط مشی چریکی) به نقل قول از لنین مبادرت می ورزد؟
5

·        ما باید در روند تحلیل نقد اخگر به این پرسش هم پاسخ بیابیم.
·        احتمال این می رود که حق به جانب تلقی کردن خویش در حزب توده رواج داشته و لذا هدف اخگر و همگنانش نه کشف حقیقت عینی در روند کلنجار مفهومی، بلکه اعلام نظر خود به عنوان حقیقت عینی و  اقناع طرف مقابل بهر قیمت، در دستور کار آنها قرار داشته است.

6

·        علت دیگر نقل قول بازی در چالش فکری احتمالا در ضعف تئوریکی و اسلوبی اخگر و همگنانش بوده است.
·        باید در روند تحلیل نقد او به این مسئله نیز پاسخ بیابیم.

اخگر
حوادث سیاهکل و روزهای به دنبالش غریو خشم عنان گسیختۀ تک‌روان جانبازی است که توانایی نبرد طولانی و دشوار در میان مردم و همراه مردم را ندارند و تلاش رزمندگانی را که از کار کوچک، ولی مداوم، کم نمود، ولی پرعمق، بی‌صدا، ولی کارآ هراس‌شان نیست درک نمی‌کنند.

·        اخگر به جای تحلیل شرایط عینی جامعه و ریشه یابی علل پیدایش آوانتوریسم (خط مشی چریکی) در فرم های مختلف، به مقایسه روندهای پسیکولوژیکی چریک ها و توده ای ها می پردازد:

1
حوادث سیاهکل و روزهای به دنبالش غریو خشم عنان گسیختۀ تک‌روان جانبازی است که توانایی نبرد طولانی و دشوار در میان مردم و همراه مردم را ندارند.

·        بدین طریق نتیجه گرفته می شود که علت حوادث سیاهکل و روزهای بعد، بی تابی و شتابزدگی جانبازان ناتوان از مبارزه طولانی در میان مردم و همراه با مردم بوده است.
·        این شیوه تحلیل، پسیکولوژیسم نام دارد، که از دیرباز یکی از مکاتب تحلیلی نیم بند بورژوازی واپسین و معاصر بوده است.

·        چرا این متد تحلیل نادرست است؟
2

·        دلیل اولش این است که روندهای پسیکولوژیکی نه اولین، بلکه ثانوی اند.
·        بی تابی و شتابزدگی و ناتوانی از مبارزه طولانی در میان مردم و همراه با مردم، علت طبقاتی دارد.
·        فقط در سایه درک خاستگاه و پایگاه طبقاتی افراد، یعنی وجود اجتماعی آنها ست که می توان به توضیح شعور اجتماعی آنها و خصوصیات پسیکولوژیکی آنها نایل آمد.

اخگر
 و تلاش رزمندگانی را که از کار کوچک، ولی مداوم، کم نمود، ولی پرعمق، بی‌صدا، ولی کارآ هراس‌شان نیست درک نمی‌کنند. .
·        این حکم اخگر را باید با دقتی دوچندان خواند:
·        بنظر اخگر علاوه بر پسیکولوژی جانبازان فدائی، عدم درک آنها از مبارزان توده ای علت «حوادث سیاهکل و روزهای به دنبالش» بوده است.

·        این شیوه تفکر اخگر حاکی از چیست؟

1
·        این شیوه تفکر اخگر ایدئالیستی است.

·        چرا و به چه دلیل؟
2

·        دلیلش این است که او دیالک تیک ماده و روح، وجود و شعور در عرصه ماتریالیسم دیالک تیکی و دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی در عرصه ماتریالیسم تاریخی را وارونه می کند.

·        چرا و به چه دلیل ما چنین ادعا می کنیم؟
3

·        به این دلیل روشن که در دیالک تیک ماده و روح، وجود و شعور در عرصه ماتریالیسم دیالک تیکی و دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی در عرصه ماتریالیسم تاریخی، نقش تعیین کننده همیشه و همه جا از آن ماده و وجود و وجود اجتماعی است و نه بر عکس.
·        اخگر اما علت «حوادث سیاهکل و روزهای به دنبالش» را نه در وجود اجتماعی چریک ها، نه در خاستگاه و پایگاه طبقاتی آنها، بلکه در پسیکولوژی و سطح شعور آنها، در «عدم درک آنها از مبارزان توده ای» می داند.
·        یعنی شعور اجتماعی را بر وجود اجتماعی مقدم می داند و این چیزی جز ایدئالیسم نیست.


اخگر
 و تلاش رزمندگانی را که از کار کوچک، ولی مداوم، کم نمود، ولی پرعمق، بی‌صدا، ولی کارآ هراس‌شان نیست درک نمی‌کنند.
.
·        اخگر در این حکم، ضمنا آلترنایو خود را در مقابل مشی چریک های فدائی خلق عرضه می کند:
·        اخگر به جای تشکیل خانه تیمی و عملیات آوانتوریستی (ماجراجوئی)  و انتحار نهائی شیوه های عمل زیر را به مثابه آلترناتیو (بدیل) برمی شمارد:


1

·        کار کوچک، ولی مداوم



2

·        کار کم نمود، ولی پرعمق



3

·        کار بی‌صدا، ولی کارآ


·        نمی توان پیشنهاد آلترناتیوی اخگر را تأیید و تحسین نکرد، ولی بر یکجانبه بینی او هم نمی توان چشم پوشید.
·        کسی که علل «حوادث سیاهکل و روزهای به دنبالش» را بر اساس شعور اجتماعی افراد توضیح داده بود، بلافاصله پشت پا به سوبژکتیویسم می زند و به اوبژکتیویسم روی می آورد.

·        این بار از «کار کوچک، ولی مداوم، کار کم نمود، ولی پرعمق، کار بی‌صدا، ولی کارآ» (پراتیک انتزاعی) دم می زند، بی آنکه کمترین اعتنائی به شعور انقلابی (تئوری) داشته باشد.

·        انگار همه این کارها بدون کمترین سرمایه نظری و اسلوبی انجام پذیرند:
·        انگار خواستن همان و توانستن همان!
1

·        اخگر اصلا از خود نمی پرسد که با کله خالی و بدون توان خوداندیشی، بدون تسلط به تئوری و متد مارکسیستی ـ لنینیستی،  چگونه می توان «کار کوچک، ولی مداوم، کار کم نمود، ولی پرعمق، کار بی‌صدا، ولی کارآ» انجام داد؟

·        اخگر حتی از خود نمی پرسد که اعضای حزب توده در این زمینه به چه میزانی موفق بوده اند؟

2

·        این سرگذشت مکرر متد فکری متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است که یکی از دو قطب دیالک تیک عینی را مطلق می کند و دیگری را تا حد هیچ و پوچ تنزل می دهد و بعد معلق می زند و قطب دیگر را می چسبد و قطب قبلی را فراموش می کند.

ادامه دارد

۱ نظر:

  1. پس از انشعاب خلیل ملکی وایجاد نیروی سوم گروهایی تخت نا م مارکسیست های متعدد بوجود آمدند که چریکهای فدایی معقولترینشان بود و بقیه را تربچه نقلی مینامیدن تا بخاطر دارم جریکها بانتر ناسوتا لیسم جهانی بها نمیدادند وبدین لحاظ بحزب میتازیدندو وابسته اش میخواندند بهرحال براه خود رفتند بعدها گروهی شناخت بهتری پیدا کردند وبحزب مادر پیوستند این جریانات سیرتکاملی خودشرا طی میکند واین مباحثات ثمر بخش خواهدبود واینهم قسمتی از راه رسیدن بحقیقت است ماهم علا قمند بدانستن نتیجه ایم

    پاسخحذف