سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 123 ـ 125)
من آنم که چون
حمله آوردمی
به رمح از کف
انگشتری بردمی
ولی چون نکرد اخترم
یاوری
گرفتند گردم چو
انگشتری
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
من همان کسی ام که وقتی حمله می کردم، بوسیله نیزه می
توانستم انگشتری را از دست دشمن بردارم.
·
اما چون بخت یار نبود، بسان انگشتری در محاصره دشمن افتادم.
·
مفاهیم ارتجاعی، خرافی و ایراسیونالیستی از قبیل اختر در
جهان بینی ایراسیونالیستی (خردستیز) حافظ تکمیل،
بازسازی و تحکیم می شوند و با تردستی خارق العاده ای به ضمیر کرخت توده عقب مانده
جامعه نفوذ داده می شوند و آن چنان تأثیر فکری ویرانگری اعمال می کنند که هنوز هم
که هنوز است، به سدی در راه توسعه تفکر
علمی مبدل شده اند.
·
حافظ وارونه سازی زبردست و
کارآزموده است.
حافظ
از چنگ منش اختر
بدمهر بدر برد
آری، چه کنم،
فتنه دور قمری بود
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
اختر نامهربان او را از چنگ من بیرون برد.
·
چه می توانستم بکنم.
·
فتنه (جنون، آشوب، آزمون) ناشی از گردش ماه بود.
1
از چنگ منش اختر
بدمهر بدر برد
·
حافظ در این مصراع، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک
تیک اختر و دلبر از سوئی و به شکل دیالک تیک اختر و خود از سوی دیگر بسط و تعمیم
می دهد و بعد کج و کوله اش می کند و به شکل دیالک تیک واره همه کاره و هیچکاره در
می آورد.
·
این اما به چه معنی است؟
2
از چنگ منش اختر
بدمهر بدر برد
·
این بدان معنی است که حافظ هم برای خود و هم برای دلبر کمترین
نقش و فونکسیون و عرضه و لیاقتی قائل نمی شود.
·
همه کاره قدر قدرت اختر است و بس.
·
انسان بطور کلی در فلسفه اجتماعی فئودالی ـ بنده داری حافظ
تفاله بدرد نخوری بیش نیست.
·
نه دلبر عرضه انجام مقاومتی را دارد و نه خود خواجه.
·
اختر بسان خان خونریزی می برد و می دوزد.
3
از چنگ منش اختر
بدمهر بدر برد
·
این کردوکار حافظ به معنی سلب سوبژکتیویته (فاعلیت) از بنی
بشر است.
·
انسان در فلسفه اجتماعی حافظ، بازیچه دست قوای موهومی از
قبیل اختر است و موجود منفعلی بیش نیست.
·
اگر کسی رو داری کند و به اختر کذائی بد و بیراه بگوید،
خواجه تودهنی محکمی بر پوزه اش می کوبد و می گوید که اختر هم خود کاره ای نیست.
·
اختر هم موظف به انجام همین کار بوده و خود مأمور است و
معذور.
4
از چنگ منش اختر
بدمهر بدر برد
·
حافظ بدین طریق دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و اختیار) را
به شکل دیالک تیک اختر و دلبر و دیالک تیک اختر و خواجه و کلا به شکل دیالک تیک
اختر و آدم بسط و تعمیم می دهد و بعد به شکل دیالک تیک واره همه کاره و هیچ واره
در می آورد.
·
از این رو بوده که برخی از فضلای قوم، حافظ را جبرگرا و
منکر آزادی و مختاریت انسان ها تلقی کرده اند.
5
از چنگ منش اختر
بدمهر بدر برد
·
بنظر ما این نظر نادرست، نسنجیده و ساده لوحانه است.
·
جبرگرا (دترمینیست) ـ چه جبرگرای ایدئالیستی و چه جبرگرای ماتریالیستی
ـ به قوانین و قانونمندی های عینی هستی باور دارد.
·
در حالی که سعدی و حافظ به جزم «مشیت الهی» باور دارند و نه
به قوانین و قانونمندی های عینی هستی.
·
بنظر جبرگرا آتش بطور قانونمندی می سوزاند و استثناء نمی
شناسد.
·
در فلسفه سعدی و حافظ اما آتش می تواند به امر الهی گلستان
شود.
·
جبرگرا نامیدن حافظ و سعدی ساده لوحانه است.
6
از چنگ منش اختر
بدمهر بدر برد
·
حافظ و سعدی و امثالهم را باید فاتالیست (سرنوشتگرا) محسوب داشت.
·
جبرگرا صدها بار بهتر از فاتالیست است.
·
فاتالیست بنی بشر را بطور کلی خلع سلاح مطلق می کند و به
تسلیم مطلق در برابر قوای مبهم و موهوم و ناشناخته وامی دارد.
·
نهایت ارتجاعیت فلسفه اجتماعی سعدی و بویژه حافظ از این رو
ست.
ادامه دارد
ابنظر میرسد انتظار ی از سعدی وحافظ نباید داشت آنها متعلق بدوره وزمانه خودشان بودند در دوره ایکه دانشنخبه گان راچرخ بدویا خوش اختر رقم میزده دیا لکتیک مبارزه را نمیشناختند مبارزه باسلطان واوامرش بمعنای حذف فیزیکشان میشده دردوره اصولا فکر باز وآگاهی نداشتندکه غیراز آنچه میفهمیدند بگویند وبسرایند سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
پاسخحذفچرا.
پاسخحذففردوسی سیصد سال قبل از آنها پرچم سرخ پیکار برمی افرازد و حرف هائی می زند که هزار سال بعد زده خواهد شد.
ما تعدادی از اشعار فردوسی را تحلیل کرده ایم.
باید ادامه دهیم.
حتی در زمان سعدی و حافظ، مولوی با عرفان به جنگ فئودالیسم و مذهب می رفت. اگر بخت یار باشد باید اشعار مولوی و غیره تحلیل شوند.
درتحلیل اشعار سایه به یکی از انها اشاره کرده ایم: ....آرزو ست!
نه.
مبارزه طبقاتی هرگز تعطیل نبوده است
سعدی و حافظ ایدئولوگ های طبقه حاکمه بوده اند و گرنه می توانستند.
زنده باشید