سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
خر در چمن
·
دریای دشت را
·
شاداب کرده شبنم و عطر گیاه خام
·
بر دیدگاه دامنه ی او، لمیده است
·
چون زورقی سپید بر امواج سبزفام.
·
قوس ز سر رمیده ی گوش دراز او
·
چونان دو بادبان
·
پهلو به باد داده و در راه هر نوا ست
·
اما درون دشت
·
هر چیز بی صدا ست.
·
از یاد برده محنت دشنام و رنج بار
·
ـ آزاد از گزند ـ
·
دل داده بر نوازش گرمای آفتاب
·
خمیازه می کشد
·
با چشم نیمخواب.
·
دم را چو بادبیزن ابریشمین کلاف
·
بر ساق و بر سرین و دل و دست می کشد
·
و آنگاه عرعری
·
با هرچه اش که قوت و جان هست، میکشد.
·
نیشی به آسمان
·
وامی کند به خنده و یکباره از شعف
·
گسترده بستر علفی زرد می کند
·
هی غلت می زند
·
واغلت می زند
·
تا خستگی خواب ز تن، طرد می کند.
·
شاداب از برآمدن آفتاب و روز
·
می ایستد به پا
·
آنگه به سوی بیشه ی بالای تپه ها
·
رومی نهد به راه
·
آهسته گام می زند و می کند چرا.
·
مشتاق و نازکانه لب چشمه می مکد
·
سیراب می شود
·
می بیند عکس خویش در آیینه های آب
·
محو نگه در آینه ی آب میشود:
·
«بهبه
چه قامتی!
·
چه زلف و کاکلی!
·
چه سینه ای، سری، نگه پرصلابتی!»
·
رم می کند ز جا
·
ورمی جهد به پا
·
از خش خشی که باد در آن بیشه می کند
·
تصویرهای آینه آشفته می شوند.
·
بعد از کمی درنگ
·
اندیشه می کند:
·
«ترسم
چه نابجا ست
·
کس نیست در کمین
·
این پچ پچ نسیم به انبوه برگ ها ست.
·
گرگان بی حیا
·
دیری است کز قلمرو بی انتهای ما
·
یا کوچ کردهاند
·
یا با تفنگ سر پُر ارباب، یک به یک
·
در خون تپیده اند.
·
در بیشه گرگ نیست.
·
یک گرگ در تمامی دشت بزرگ نیست.»
·
رو می کند به دشت
·
ـ در بادبان گوش درازش، همه غرور ـ
·
دل می زند به سینه ی امواج عطربیز
·
سنگین و پرنمود
·
ـ بالا گرفته پوزه و دُم را شکوهمند ـ
·
سر می دهد سرود.
·
«در
دشت گرگ پرور بی انتها روا ست
·
کاو را رها کنیم به آوازهای خویش
·
و اندر درازنای شب سرد دیرپا
·
پُر گل کنیم، آتش پژمرده ی اجاق.»
·
این گفت و برگرفت لب از قصه، پیر ما.
پایان
سرچشمه: نوید نو
حریفی بر آن بود که این شعر کسرائی یکی از مهمترین، اندیشیده ترین و مدرن ترین اشعار او ست، بمراتب ژرفتر از بقیه اشعار او و دیگران.
این شعر بی همتا باید تحلیل شود.
حریفی بر آن بود که این شعر کسرائی یکی از مهمترین، اندیشیده ترین و مدرن ترین اشعار او ست، بمراتب ژرفتر از بقیه اشعار او و دیگران.
این شعر بی همتا باید تحلیل شود.
شما تحلیل کنید با ازشما بیامزیم که تحلیلگر کبیر ما شما هستید وشاگردان کمتر اموحته این شغر از نظرمعنای ومضمون برای ادمی معمولی ساده خری وسبزه زاری و دغره شدن ازتمثال مبارک خویش وتفکر خرانه اش مکانرا امن وامان خطر تصور میکرد وگرگان دست اربابان بدیارعدم رفتند ومن چه خوش اسوده ام اجاق سردم را گرم خواهم کرد از گمایش لذت خواهم برد غافل که این سرزمین سبز مکان گرگان ست منتظر تحلیل دیالکتیکی شما میمانیم
پاسخحذف