خواجه
نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(701
ـ 772 هجری قمری)
رساله
دلگشا
قسم دروغ
شيطان را پرسيدند كه كدام طايفه را دوست داري؟
گفت:
«دلالان را.»
گفتند:
«چرا؟»
گفت:
«از بهر آن كه من به سخن دروغ از ايشان خرسند بودم، ايشان سوگند
دروغ نيز بدان افزودند.»
پایان
تحلیل از
یدالله سلطان پور
حریف
تو می نویسی:
«اما در مرزبندی عینی ایشان میان
دلال ملی و بین المللی شکی نمی توان داشت. »
من کی گفتم ؟
می دونی چیه .
به نظر می رسه که تو سعی می کنی در این
جا نظر منو تحریف کنی که بچسبونیش به بحث کلی تا بتونی تحلیل کنی.
·
حق با حریف هماندیش است.
·
ایشان مرزبندی سوبژکتیف نکرده اند.
·
ایشان صریحا نگفته اند که فقط دلالان ایرانی بدکاره اند.
·
ما هم درست به همین دلیل از مفهوم «مرزبندی عینی (اوبژکتیف)»
حریف استفاده کردیم.
·
چون وقتی کسی می گوید که «اما دلال ها در ایران روند واکنش را در هر زمینه ای کند می کنند»، عملا بر آن است که در
جاهای دیگر چنین نیست و یا او اطلاعی از جوامع دیگر ندارد.
حریف
تو می نویسی:
« به چه دلیل رسیدن میوه به بازار
بوسیله خود باغداران باید سریعتر صورت گیرد؟»
نه به وسیله باغداران، بلکه به وسیله واسطه های خدماتی مثل اتحادیه ها و تعاونی ها که با سود معقول محصول را برسانند.
نه به وسیله باغداران، بلکه به وسیله واسطه های خدماتی مثل اتحادیه ها و تعاونی ها که با سود معقول محصول را برسانند.
·
بحث ما با حکایت عبید شروع شده و سؤال ما این بود که چرا
لایه اجتماعی ئی به نام دلال در جامعه ایران بدنام بوده است؟
·
اعضای این لایه در عرصه های مختلف جامعه فعال اند:
·
در بازار خرید و فروش حیوانات اهلی و یا اجناس و کالاها
میان خریدار و فروشنده وساطت می کنند و اجرتی ناچیز به نصیب می برند تا شکم خود و
خانواده خود را سیر کنند.
·
در خرید و فروش املاک و مستغلات شرکت می ورزند.
·
چه بسا حتی دکه ود کانی اجازه کرده اند و از این طریق امرار
معاش می کنند.
·
دلالها چه بسا برای ازدواج انسان ها وساطت می کنند.
·
چرا به عنوان مثال تاجر و بنا و دباغ و صراف بدنام نیست، ولی
دلال بدنام است؟
·
حریف دلیل بدنامی دلالان را در کند کردن روند داد و ستد می
دانند.
·
حریف وقتی کسی بر اجتناب ناپذیری واسطه میان مولد و خریدار
پافشاری می کند، برای دلال آلترناتیو عرضه می کنند:
·
واسطه های خدماتی
·
اتحادیه ها
·
تعاونی ها
1
·
خوب هر نامی به واسطه ها داده شود، ماهیت دلال عوض نخواهد
شد، البته اگر دلال باشد.
2
·
حدس ما این است که حریف دلال را با تاجر و بازرگان عوضی می
گیرند.
3
·
دلال که کالای مورد نظر را تصاحب نمی کند.
·
دلال معامله را، داد و ستد را وساطت می کند.
·
تنها چیزی که دلال در اختیار دارد، آدرس و مشخصات خانه ای
است، مشتری را می برد و خانه را نشانش می دهد و قیمت مورد نظر فروشنده را به اطلاع
او می رساند.
·
داماد را به خانواده عروس معرفی می کند، شخصیت و شعور و
حرفه و عادات و غیره او را به اطلاع آنها می رساند.
·
خوب اگر تعاونی و یا اتحادیه ای امر وساطت را به عهده گیرد،
دلال فقط اسمش عوض می شود.
·
مسئله اجرت دلال اما به جای خود می ماند.
·
از این رو نمی توان از سود معقول و نامعقول سخن گفت.
·
میزان اجرت دلال در چالش میان خریدار و فروشنده تعیین می
شود و نه یکطرفه از سوی دلال.
·
دلال احتمالا درصدی از مبلغ مورد نظر را به جیب می زند.
·
این درصد می تواند کم و یا زیاد باشد.
·
ولی نمی تواند دلیل بدنامی دلال باشد.
حریف
تو می نویسی:
« انگار نه انگار که دیالک تیک عرضه
و تقاضا نقش بی بدیل خود را همیشه و همه جا بازی می کند. »
دقیقا همین عرضه و تقاضا ست که در
اقتصاد ما به دلال اجازه می دهد که بر سر مشتری هر بلایی می خواهد بیاورد مثلا
عرضه شکر را با احتکار آن کم می کند تا تقاضا افزون بر عرضه شود و او سود غیر
معقول ببرد و متقاضی هم مطمئن باشد کالای مورد نیاز را با قیمت بیشتر می خرد .
ریسک نگهداری این کالاهای بادوام هم
کمتر است
·
حریف اکنون دلال را تاجرواره می کند تا به نتیجه مطلوب خود
برسد.
·
دلال واسطه است و نه صاحب کالا تا احتکار کند.
·
محتکر، تاجر نام دارد و نه دلال.
·
بدنامی صنف دلال باید علت دیگری غیر از احتکار و سود نامعقول و غیره داشته باشد.
·
اتفاقا تجار و حتی بقال ها در نگهداری کالاها و مانی
پولاسیون دیالک تیک عرضه و تقاضا نقش منفی مهمی بازی کرده اند و می کنند، البته بی
آنکه بدنام شوند و عبید آنها را بدتر از ابلیس محسوب دارد.
·
شاید علت بدنامی دلال در قرون وسطی بی همه چیزی کذائی او
ست.
·
دلال حتی بدتر از عمله، نیروی کار مادی برای امرار معاش
عرضه نمی کند.
·
دلال وساطت می کند و برای وساطت باید به کسب اعتماد دو طرف
معامله نایل آید.
·
شاید به همین دلیل است که کاراکتر و شخصیت خود را به بازی
می گذارد.
·
دلال به دلیل ماهیت کردوکار خود مرتب رنگ عوض می کند و بدین
طریق، شخصیت حقیقی خود را بر باد می دهد و به موجودی متلون بسته به جو حاکم بدل می
شود، لومپن واره می شود.
·
این تهی شدن از شخصیت مندی ثابت شاید یکی از دلایل سوبژکتیف
بدانامی و بی اعتباری دلال باشد.
·
دلال به مثابه لومین، اما باید بطرز قانونمندی و در تحلیل
نهائی طرفدار طبقات دارا باشد و خصم پرولتاریا.
·
البته برای اثبات این تصورات باید محک تجربه را به خدمت
گرفت.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر