اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
سرچشمه: راه
توده
تحلیلی از شین میم شین
تأملاتی در تئوری و متد (نظر و اسلوب) جوانشیر
·
پس از مطالعه این بخش از تحلیل جوانشیر چند نکته
نظری و اسلوبی به نظر می رسد که ذکر پیشاپیش آنها شاید ضرری نداشته باشد.
·
چون آشنائی ژرفتر با نظر و اسلوب جوانشیر از چند
نظر اهمیت چشمگیر دارد:
1
·
این امر اولا بررسی ژرفتر و دقیقتر میراث
پیشینیان را امکان پذیر می سازد.
2
·
ثانیا علل نظری و اسلوبی اشتباهات حزب طبقه کارگر
را برملا می سازد و ساز و برگ نظری و اسلوبی لازم را برای جلوگیری از تکرار آنها فراهم
می آورد.
جوانشیر
چنين بود نخستين شيوه دربار پهلوی برای سوء استفاده از نام شاهنامه به
قصد توجيه نظريات فاشيستی و نئوفاشيستی.
·
آنچه که در این بخش از تحلیل جوانشیر معیوب بنظر
می رسد، استنباط ایشان از دربار پهلوی است.
1
·
زیر قلم جوانشیر دربار پهلوی به عنوان نهادی در
رأس هیئت حاکمه، نه نماینده طبقه حاکمه، بلکه پدیده ای بی بته، بی ریشه، بی پایگاه
طبقاتی و مطلقا خارجی جلوه می کند.
2
·
درست به همان سان که طبقه حاکمه، حزب توده را
جمعی بی بته، بی ریشه، بی وابستگی ملی ـ طبقاتی و گمارده از سوی کمینترن تلقی می کند، جوانشیر نیز نیزه
فرونشسته بر سینه حزب طبقه کارگر را برمی گرداند و به همان سان بر سینه دربار می نشاند.
3
·
حریفی خاطره ای از ایام کودکی خود نقل می کرد.
·
او هم ترهات طبقه حاکمه را در باره حزب توده به
سکه نقد گرفته بود و روزی در نشستی با کارگر نانوائی ئی کودکانه بر زبان آورده بود.
·
ولی با واکنش کارگر یاد شده به پیوند ارگانیک حزب
توده و طبقه کارگر پی برده بود و در طرفة العینی همه ترهات طبقه حاکمه را رهسپار
سطل زباله کرده بود.
·
تا زمانی که در جامعه بشری طبقات اجتماعی وجود
دارند، احزاب و سازمان ها و نهادهای خاص آنها نیز وجود خواهند داشت.
·
از هیچ، هرگز چیزی ساخته نمی شود.
·
همیشه و همه جا، به قول حکیم طوس «از ناچیز، چیز
ساخته می شود»، حتی اگر سازنده خدا باشد.
4
چنين بود نخستين شيوه دربار پهلوی برای سوء استفاده از نام شاهنامه به
قصد توجيه نظريات فاشيستی و نئوفاشيستی.
·
نظریات فاشیستی و نئوفاشیستی، نه نظریات مختص خاندان
پهلوی، بلکه نظریات طبقه حاکمه بوده اند و کماکان هستند و خواهند بود.
·
اعضای خاندان پهلوی نیز جزئی از طبقه حاکمه بوده
اند و نه باند بی بته و بی ریشه طبقاتی.
·
اعضای خاندان پهلوی به احتمال قوی قادر به فهم
همین «نظریات» کج و کوله فاشیستی هم نبوده اند و نیستند.
·
سطح شعور فرح پهلوی و شازده ها از سطح شعور مادر
بزرگ های عهد عتیق ما بالاتر نیست.
·
رضاشاه به احتمال قوی حتی سواد خواندن و نوشتن
نداشته تا ایدئولوژی فاشیسم را از آن خود کند، تئوریزه کردن و فرمولبندی کردن و
نمایندگی کردن آن، پیشکش!
5
·
این طبقه حاکمه است که در زندگی عملی خود به نظریات
فاشیستی و نئوفاشیستی می رسد، با ایدئولوژی فاشیستی می زید و بعد روشنفکریت
ارگانیک آن طبقه اجتماعی، به تئوریزه کردن، فرمولبندی کردن و نمایندگی کردن آن می
پردازد و به صور مختلف اشاعه می دهد.
·
رضاشاه عملا فاشیست بوده است.
·
فقط فاشیست می تواند شاطر زحمتکشی را به بهانه ای
و احتمالا برای نام در کردن میان اعضای طبقه حاکمه، زنده زنده به تنور افکند و
خاکستر کند.
·
جوانشیر و احتمالا حزب توده از میراث فکری و
فرهنگی ایران اطلاع دقیق نداشته اند.
·
اندیشه های فاشیستی و شبه فاشیستی که سهل است،
حتی تئوری های منسجم فاشیستی و شبه فاشیستی در آثار سعدی و حافظ و غیره بوفور وجود
دارند.
6
·
طبقه حاکمه از این حقیقت امر بی خبر نبوده و نمی
توانست هم بی خبر باشد.
·
بیهوده نیست که آثار سعدی و بویژه دیوان حافظ با
هزینه مجلس و غیره بارها تجدید چاپ می شود و حتی احمد شاملو نسخه خاص خود را سرهم
بندی می کند و به چاپ می رساند و به کسان دیگر که دهها هزار تومان اجرت دریافت
کرده اند، رشک می برد.
·
(مراجعه کنید به «بامداد در
آینه»، دکتر نورالدین سالمی)
·
طبقه حاکمه نه فقط از میراث فردوسی، بلکه از هر
امکان بالقوه ای بهره برمی گیرد.
7
·
فضل الله رضا، شاهرخ مسکوب، عبدالحسین زرین کوب
و غیره نه علمای ادبی بیطرف و ماورای طبقاتی، بلکه به
احتمال قوی، ایدئولوگ های طبقه حاکمه بوده اند، حتی اگر برخی از آنها سابقه تمایل
به حزب طبقه کارگر را داشته باشند.
·
جوانشیر خود به این حقیقت امر اشاره می کنند، ولی
چون به دربار پهلوی اولویت قائل می شوند، نسبیتی را وارد تحلیل خود می سازند:
·
«عبدالحسين زرين کوب نيز با وجودی که تحت تأثير انديشه
های نژاد گرايانه و شووینيسم بورژوايی قرار دارد، در نوشته ها و سخنرانی هايش تحت
عناوین «نفوذی درشاهنامه» و «نه غربی و نه شرقی، انسانی» نکات جالبی بيان کرده است.»
·
به آنچه که جوانشیر براحتی کم بها می دهد و می
گذرد، نژادپرستی و شووینیسم بورژوائی خود زرین کوب ها ست.
·
اینها همه از دم ایدئولوگ های سرسپرده طبقه حاکمه
اند و هموارسازان راه برای فاشیسم در صور مختلف.
·
اینکه علمای وابسته به طبقه حاکمه در آثار و
سخنرانی های خود «نکات
جالبی بيان می کنند»، دلیل دیگری بر فاشیست بودن
حضرات است.
·
یکی از مشخصات اصلی فاشسیسم عوامفریبی است.
·
دروغ محض را هرگز کسی نمی پذیرد.
·
از این رو عوامفریبان همیشه و همه جا ذراتی از
حقیقت را نیز قاطی دروغ بزرگ خویش می سازند تا دروغ بدین ترفند فریبا جلوه کند و
مقبول خاص و عام افتد.
8
·
دلیل این شیوه برخورد جوانشیر شاید این باشد که سودای
منزوی کردن مطلق دربار پهلوی را بر سر داشته است.
·
او احتمالا می خواسته که حمایت بخش اعظم طبقه
حاکمه از دربار پهلوی را تضعیف کند.
·
ولی این نیت سنجیده و پسندیده چه بسا به لت و پار
کردن حقیقت عینی منجر می شود.
·
« حماسه داد» در این صورت،
ارزش «در خود» خود را از دست می دهد و خادم
اشاعه حقیقت نیمه کاره و دست و پاشکسته می شود.
·
حقیقت اما همیشه به مثابه حقیقت تام و تمام حقیقت
است و نه در فرم مثله و مخدوش و نیم بند.
9
·
بدون اشاعه حقیقت عینی در هیئت تام و تمام آن نمی
توان توده ها را آگاه ساخت.
·
در غیاب حقیقت عینی توده در جنگل جامعه سردرگم می
ماند و دنبال هر شیاد عوامفریبی می افتد و آلت دست طبقه حاکمه می گردد.
·
بدون معرفی حقیقت با تمامت آن، طبقه حاکمه مانور
می دهد، هیئت حاکمه را تعویض می کند و جامعه را به جهنمی بدل می سازد که برگشت به
فرم حکومتی پیشین به آرزوئی مبدل شود.
·
از تاریخ باید با درایت پرولتری آموخت.
·
همین بلا که بر سر ملت ایران آمده، چند دهه قبل
بر سر ملت آلمان و ایتالیا و اسپانیا و غیره آمده بود.
10
·
طبقه حاکمه را باید شناخت و
شناساند و به تعویض هیئت حاکمه و یا نهاد و ارگانی از هیئت حاکمه دل خوش نکرد.
·
برای روشنگری انقلابی، رادیکال و ریشه ای،
آلترناتیو و بدیلی وجود ندارد.
·
توده های مولد و زحمتکش باید از تمامت حقیقت حتی
المقدور باخبر شوند.
·
اتحاد حقیقی نیروها در عرصه مبارزه طبقاتی تشکیل
می شود و نه با بند و بست های حزبی و سازمانی.
·
کشف حقیقت و مدافعه سرسختانه از آن نه فقط تکلیف
مسلم حزب طبقه کارگر، بلکه نوشداروی حیاتی آن است.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر