سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 128 )
چه خوش گفت، شاگرد منسوج باف
چو عنقا بر آورد و پیل و زراف:
«مرا صورتی بر نیاید ز دست
که نقشش معلم ز بالا نبست»
چه خوش گفت، شاگرد منسوج باف
چو عنقا بر آورد و پیل و زراف:
«مرا صورتی بر نیاید ز دست
که نقشش معلم ز بالا نبست»
·
معنی تحت اللفظی این دو بیت:
·
شاگرد پارچه باف که عنقا و فیل و زرافه نقاشی می کرد، چه
خوش گفت:
·
«من
نقش چیزی را که خدا از اوج آسمان ها برنبسته، نمی توانم، بر پارچه نقاشی کنم.»
·
خوب، منظور سعدی از این حکم چیست؟
1
چه خوش گفت،
شاگرد منسوج باف
·
سعدی برای استدلال و اثبات نظر خویش، نقل قول می کند، آنهم نه
از فقیهی و نه از حکیمی، بلکه از مولدی، از منسوج بافی.
·
چرا و به چه دلیل سعدی اندیشه مورد نظر خود را نه با اتکاء
به آیه و حدیث و نقل قول از فقها و حکما و غیره، بلکه با توسل به منسوج بافی استدلال
و اثبات می کند؟
2
·
شاید به این دلیل که سعدی دست به ریشه می برد و مولد تصاویر
را به ابراز نظر برمی انگیزد تا جای تردید و سوبژکتیویسم باقی نماند.
·
اگر فقیهی می گفت که نقاش قادر به تصور و تصویر چیزی که خدا
خلق نکرده، نیست، جای شک و تردید باقی می ماند و کسی می توانست بپرسد که او از کجا
می داند.
·
این شیوه تفکر سعدی به کدام عرصه تعلق دارد؟
·
به طبیعت و یا تئوری شناخت و یا به هر دو؟
3
·
هدف اصلی سعدی پاسخ به این پرسش است که آیا نقاش عنقا و فیل
و زرافه را از کله می کشد و یا از عالم واقع؟
·
آیا تصاویر او اختراع ذهن خودمختار و مستقل او ست و یا
انعکاس هنرمندانه موجودات واقعی است؟
·
بدین طریق معلوم می شود که مسئله به عرصه تئوری شناخت مربوط
می شود.
·
چون منظور سعدی این است که تصورات انسانی انعکاس چیزها،
پدیده ها و سیستم های عینی و واقعی است که بدون استثناء مخلوق خدا هستند.
·
این اما به چه معنی است؟
4
·
تصورات، تخیلات، افکار و غیره انسانی در کدام مقوله فلسفی
تقطیر می یابند و یا تجرید (انتزاع) می شوند؟
·
تصورات، تخیلات، افکار و غیره در مقوله روح و یا شعور تجرید می شوند:
·
روح و یا شعور در برگیرنده کلیه عناصر غیر مادی و یا فکری است.
·
بنابرین ما با دیالک تیک مادی و روحی و یا اوبژکتیف ـ سوبژکتیف سر و کار داریم.
·
بنظر سعدی اولا روح (تصورات نقاش، تصاویر عنقا و فیل و
زرافه) انعکاس ماده (عنقا و فیل و زرافه واقعی و عینی) است.
·
این موضعگیری سعدی نسبت به کدام مسئله مهم فلسفی است؟
5
·
ماده و روح عالی ترین مقولات فلسفی اند و رابطه آندو را
مسئله اساسی فلسفه می نامند.
·
سعدی به مسئله اساسی فلسفه در عرصه تئوری شناخت پاسخ ماتریالیستی
می دهد.
·
بنظر او تصورات نقاش ناشی از چیزهای واقعی و عینی است!
·
یعنی روح انعکاس ماده است!
·
یعنی شعور انعکاس وجود است!
6
·
این موضع فکری سعدی به معنی تقدم ماده بر روح (تقدم وجود بر
شعور) است و سعدی را می توان به عنوان ماتریالیست تلقی کرد.
·
خدا در هر صورت در مقوله روح جا می گیرد و نه در مقوله
ماده.
·
چون ماده نمی تواند لامکان و لازمان و همیشه همان باشد.
·
از این رو ست که سعدی بلافاصله معلق می زند و اعلام می دارد:
7
«مرا صورتی بر
نیاید ز دست
که نقشش معلم ز بالا نبست»
که نقشش معلم ز بالا نبست»
·
این به معنی تقدم خدا (روح، شعور) بر ماده (وجود) است.
·
سعدی در عرصه طبیعت به مسئله اساسی فلسفه پاسخ ایدئالیستی می
دهد و موضع عوض می کند:
·
بنابرین می توان گفت که سعدی بر اساس این دو بیت، در عرصه تئوری
شناخت موضع ماتریالیستی دارد و در عرصه طبیعت موضع ایدئالیستی.
این بحث اما باید ادامه داده شود تا مسئله بطرز همه جانبه
ای باز شود
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر