سرچشمه:
صفحه فیس بوک
محسن سیاری
·
افلاطون چیزها را وارونه می بیند:
·
ایدئالیسم عینی همین است.
·
مذهب هم همین است.
·
«اخلاق
و روحیات و خصائص درونی ساکنان کشورها» مادر زادی نیستند، اولین نیستند، بلکه ثانوی
اند.
·
خود نتیجه و انعکاس مناسبات اقتصادی حاکم اند.
·
·
به عبارت دیگر، «اخلاق و روحیات و خصائص درونی» طبقه حاکمه
اند.
·
با تغییر مناسبات تولیدی جامعه، با سلب قدرت و مالکیت از
طبقه حاکمه، جامعه نیز زیر و رو می شود و حکومت ها فرم عوض می کنند.
·
آنگاه حتی «اخلاق و روحیات و خصائص درونی ساکنان کشورها» نیز تغییر می یابد.
·
تعیین کننده شالوده جامعه است.
·
تعیین کننده ساختار و مناسبات تولیدی هر جامعه است که خود
تحت تأثثیر نیروهای مولده است.
·
که در رابطه دیالک تیکی با نیروهای مولده قرار دارد.
محسن
ولي
ارتباط دوسويه دارند
شايد در مرحله اول جاي علت و معلول عوض شده باشد اما بعد از آن يك فيدبك شكل ميگيرد
شايد در مرحله اول جاي علت و معلول عوض شده باشد اما بعد از آن يك فيدبك شكل ميگيرد
·
آری.
·
تا حدودی حق با شما ست.
·
این مسئله البته با دیالک تیک علت و معلول قابل
توضیح نیست.
·
چرا؟
محسن
اگر كسي در يك سراشيبي سقوط قرار
بگيرد هرچه سرعتش بيشتر شود پايين تر مي رود و هر چه پايين تر رود سرعتش بيشتر مي شود
ولي هيچ يك از اين دو علت سقوط نيستند
·
راستش را بخواهید، ما اطلاعات فیزیکی لازم برای قضاوت در
این زمینه نداریم.
·
ولی سؤال ما این بود که چرا برای توضیح دیالک تیک وجود و
شعور (دیالک تیک شرایط مادی زیست و «اخلاق
و روحیات و خصائص درونی ساکنان کشورها») نمی توان از دیالک تیک علت و معلول
استفاده کرد؟
·
این بدان معنی است که دیالک تیک علت و معلول به تنهائی برای
توضیح روندها کافی نیست.
·
سؤال این بود که چه عیبی این دیالک تیک دارد؟
محسن
خب اگر
فقط همين ديالك تيك تاثير گذار بود آن وقت در يك دور تسلسل مي افتيم.
مثلا
جامعه اي كه در سراشيبي سقوط قرار گرفت با سرعت هرچه بيشتر به فنا مي رود يا جامعه
اي كه در يك مسير متعالي قدم گذاشت خيلي زود به آرمانشهر تبديل مي شود و چاره اي
جز اين ندارند!
·
پدر و مادر ـ به عنوان علت ـ پدر و مادری
داشته اند، یعنی معلول علتی بوده اند.
·
پدر و مادر خود آنها نیز به همین سان.
·
این به چه معنی است؟
1
·
این بدان معنی است که هرعلتی بنوبه خود
در سیستم مختصات دیگر، معلولی است و هر معلولی، علتی است.
·
به همین دلیل، گفته می شود که زنجیر
علی (زنجیر علت و معلولی) زنجیری بی آغاز و بی انجام است.
·
یعنی حلقه اول و آخر ندارد.
2
·
تئولوژی قرون وسطی هم با این مشکل در
استدلال روبرو بوده:
·
تئولوژی خدا را علت و هستی را معلول
قلمداد کرده بود.
·
ولی مسئله این است که علتی وجود ندارد
که خود معلول نباشد.
·
یعنی خدا هم باید علتی داشته باشد.
·
از این رو دست به خدعه نظری زد و از
قول ارسطو خدا را علت اولیه، علت العلل جا زد.
·
ارسطو فرم (روح) را علت آغازین نامیده
بود.
·
هرگز نمی توان با دیالک تیک علت و
معلول به توضیح کامل و بی عیب چیز ها نایل آمد، بلکه باید قوانین دیگر را نیز بکمک
گرفت.
3
·
شرایط مادی تعیین کننده شرایط روحی و
رواین و فکری اند:
·
وجود اجتماعی تعیین کننده شعور اجتماعی
است.
·
وجود اجتماعی یعنی شرایط مادی زیست،
یعنی دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی.
·
حق با شما بود که از فیدبک (تأثیر
متقابل) سخن گفتید.
4
·
مسئله اساسی فلسفه اما تعیین نقش تعیین
کننده در این دیالک تیک است:
·
افلاطون نقش تعیین کننده را از آن شعور اجتماعی می داند، یعنی ایدئالیستی می
اندیشد، به مسئله اساسی فلسفه پاسخ وارونه می دهد.
·
این پاسخ، عوامفریبانه است به گمراهی
مردم منجر می شود.
·
آخوندها هم همین پاسخ را می دهند:
·
اگر اخلاق و روحیات و ایمان و تقوا
رعایت شود، جامعه بهشت می شود.
·
ولی چگونه می توان در جهنم متقی و
پارسا ماند؟
·
برای تغییر روحیات و خصایص و اخلاق
مردم باید شرایط مناسب زیست فراهم آید:
·
وجود اجتماعی باید انسانی شود تا میدان
و زمینه مادی برای تشکیل خصایص بد وجود نداشته باشد و اگر هم اینجا و آنجا تخطی ئی
صورت گرفت، با واکنش جامعه کنترل و تصحیح شود.
·
این نکته خیلی مهم و تعیین کننده است.
محسن
منظورم
از جامعه جهاني شرايطي بيرون از شرايط جامعه بود كه مي تواند روي جامعه و خصايص
مردم آن ها تاثير بگذارد
حق
باشماست علتي به عنوان علت العلل وجود ندارد اما پس علت اوليه مثلا براي وضع جامعه
ما چيست؟
آيا
ميتوان آنرا در عوامل خارجي مثلا استعمار جستجو كرد؟
·
همانطور که چند و چون درخت را ریشه های آن تعیین
می کنند، چند و چون جامعه بشری را نیز زیربنای آن، شالوده و ساختار ان تعیین می
کند که در دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی تبیین می یابد.
·
ضمنا حق با شما ست:
·
دیالک تیک های متعددی در چند و چون درخت و جامعه
مؤثرند:
·
دیالک تیک داخلی و خارجی یکی از آنها ست.
·
در این بحث، مسئله وارونه تلقی کردن راطه زیربنا
و روبنا توسط افلاطون بود.
·
ایدئالیسم عینی هگل هم وارونه تلقی می کند.
محسن
با هگل
آشنايي ندارم زياد.
·
هگل هم مثل افلاطون ایدئالیست عینی است.
·
هگل آموزگار مارکس و انگلس و پدر دیالک تیک
ایدئالیستی بوده است.
·
فیلسوف بسیار بزرگی است.
·
اوج فلسفه کلاسیک آلمان را نمایندگی می کند.
·
غول آسا ست.
محسن
راستش
شنيده ام كه فلسفه هگل بسيار سخت و سنگين است.
به همين
خاطر تا بحال جرأت نكرده ام با آن طرف شوم.
·
چیز سختی وجود ندارد، اگر مفاهیم و قوانین مربوطه
را قبلا بیاموزیم.
·
یک سطر از هگل خواندن بهتر از ده صفحه از کس دیگر
خواندن است.
·
ولی قبلا باید مفاهیم فلسفی را یاد گرفت.
·
ما کار اصلی مان ترجمه همین مفاهیم فلسفی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر