آرش
ادبیات از منظر لوکاچ
·
لوكاچ
عقیده دارد در عصر فعلی، حماسه سرایی غیرممكن و به جای آن، ژانر رمان وارد ادبیات
گردیده است.
·
فرم رمان
بیان نوعی سرگشتگی و بی وطنی احساسی و فكری انسان مدرن است.
·
ژانر
رمان امروزه قهرمان خاص خود را دارد، یعنی فردی كه همیشه در حال جستجوی راه و هدف
است.
·
قهرمان حماسه هم جویای هدف و راه بود، ولی او
یقین داشت كه به هدفش می رسد و یا در راه هدف مشخص خود، شكست میخورد و نفله میشود
و به عنوان پهلوان در اسطورهها به زندگی فرهنگی
ادامه میدهد.
·
ولی در ژانر رمان حاضر، نه راه و نه هدف قهرمان و
انسان به طور مستقیم معین و واضح نیست.
·
علاقه ی لوكاچ به مسایل اجتماعی و تاریخی زندگی
انسان رنجبر باعث شد كه اهمیت خاصی به رمان تاریخی بدهد.
·
او میگوید، فقط رمان تاریخی است كه می تواند
توتالیتر بودن تاریخ را نشان دهد.
·
لوكاچ اخلاقگرا به انتقاد از زیبایی گرایی در
هنر پرداخت و گفت كه تبلیغ استه تیک مطلق باعث می شود كه مرز و مقیاس شناخت نیک و
بد مخدوش شود.
·
به نظر او اساس ادبیات واقعی باید رئالیسم باشد.
·
هنر واقعی برای لوكاچ همیشه اعتراض به بیعدالتی
و حضور در این جهان و نه پرداختن به مسایل عالم هپروت است.
·
او میگفت، اصلی ترین وظیفهی رئالیسم
سوسیالیستی پرداختن انتقادی به دوره استالین مخوف است، دوره ای که به نظر او یک
ناتورالیسم دولتی، رئالیسم واقعی را به كنار زده بود.
·
لوکاچ مخالف تعریف هنر به معنی تبلیغ مستقیم بود.
·
او میگوید، تمام آثار جاودانی ادبیات نشان میدهند
كه تاریخ و استه تیک در رابطهی تنگاتنگ با هم هستند.
به گفتهی خود او، جامعه شناسی ادبی او غیر از ماركس، زیر تأثیر دو كتاب «فلسفه پول»، نوشته «زمیل» و، «یادداشتهای پروتستانی»، ماركس وبر بود.
به گفتهی خود او، جامعه شناسی ادبی او غیر از ماركس، زیر تأثیر دو كتاب «فلسفه پول»، نوشته «زمیل» و، «یادداشتهای پروتستانی»، ماركس وبر بود.
·
ازجمله آثار لوكاچ:
·
«تئوری رمان»،
·
«تاریخ و آگاهی طبقاتی»، «رئالیسم روس در ادبیات
جهانی»، «گوته و زماناش»، «مقالاتی درباره رئالیسم»، «بالزاک و رئالیسم فرانسوی»،
«هگل جوان»، «نوع خاص زیبایی شناسی»، «اثر هنری و رفتار زیباشناسانه»، «هنر به
عنوان پدیدهای اجتماعی تاریخی» و «نیچه، پیشگام استاتیک فاشیسم»، هستند.
میم
1
·
فکر نمی کنم که نظر لوکاچ درست باشد.
·
حماسه یکی از فرم های سگانه تبیین هنری درام،
حماسه و غزل در جهان باستان کلاسیک (آنتیک) بوده است.
·
فرم بنا بر قوانین دیالک تیک همیشه می تواند با
محتواهای مختلف پر شود:
·
در بطری واحدی به مثابه فرم می توان آب، آبجو،
شراب و شیره و ترشی و زهر و پادزهر به مثابه محتوا نگه داشت.
·
دیالک تیک فرم و محتوا، ظرف و مظروف.
2
·
آرش کمانگیر اگر حماسه نیست، پس چیست؟
·
حتی کلیدر خطوط نیرومندی از حماسه دارد.
3
·
علاوه بر این، اگر لوکاچ واقعا گفته، که «قهرمان
حماسه هم جویای هدف و راه بود، ولی او یقین داشت كه به هدفش میرسد و یا در راه
هدف مشخص خود، شكست میخورد و نفله میشود» مگر افسران و سرداران حزب توده جز این بوده اند؟
·
مگر قهرمانان کلیدر جز این بوده اند؟
4
·
نظر لوکاچ در رابطه با رمان نیز دقیق نیست.
آرش
·
دوست عزیز به نظر من شما اشتباه می کنید و یا
دچار قضاوت احساسی شدین.
·
آرش کمانگیر حماسه است و مربوط به شاهنامه با نثر
کلاسیک و زمانی که دیالکتیک در اوج خودش بصورت هراکلیتی تعریف می شد.
·
ولی رمان دستاورد دوره ی سرمایه داری و تولید
صنعتی است که فکر و احساس هم در قلمروی کنترل مصرف و تولید درآمده و در بهترین
حالت انسان امروز که همیشه سیاهی افسردگی و یاس و گرسنگی در انتظار اوست و
ناکجاآبادهای بسیاری در انتظار دارد، دیگر تصور قهرمان افسانه ای که یکدفعه با خرق
عادت تمام مشکلات را از بین بردن تصوری خام و بدور از منطق است.
میم
·
این
نظرات شما هم قابل بحث اند، ولی یادآوری چند نکته ضرر ندارد:
1
·
استاتیک باید استه تیک (زیبائی شناسی) باشد.
·
استاتیک مقوله ای مکانیکی ـ فیزیکی است و ضد
دینامیک است.
2
·
«تاریخ و آگاهی طبقاتی» باید «تاریخ و شعور
طبقاتی» باشد.
·
آگاهی مقوله دیگری است و با شعور تفاوت ماهوی
دارد:
·
دیالک تیک ماده و روح (دیالک تیک وجود و شعور)
·
دیالک تیک خودپوئی و آگاهی
3
·
ماركس وبر به احتمال قوی، اشتباه تایپی است و
باید ماکس وبر (Max
Weber) باشد که یکی از جامعه
شناسان امپریالیسم بوده است.
4
·
ما آثار لوکاچ را متأسفانه هنوز فرصت نکرده ایم
که بخوانیم، ولی اگر اصل مطلب لوکاچ را داشته باشید و نه این توضیح را، ما می
توانیم آن را مورد تامل قرار دهیم.
·
در این توضیح در هر صورت معایب نظری جدی به چشم
می خورد.
5
·
استالینیسم ربطی به توتالیتاریسم ندارد.
·
تمیز نظام قدرت از نظام حاکمیت، ما را به این نتیجه می رساند، که جامعه شناسی استالینیسم پای
بند به معنای تفاوت تاریخی، هرگز نمی تواند استالینیسم
را بمثابه آموزش
توتالیتاریسم قلمداد کند، توتالیتاریسمی که مشخصه نظام
حاکمیتی از نوع ناسیونال
ـ سوسیالیسم (فاشیسم آلمان هیتلری) است.
·
کسی که ادعا می کند که
«سیستم های فاشیستی و کمونیستی، سیستم های توتالیتر
هستند، که اساسا یکسان اند و فرقی با هم ندارند» و
برای اثبات ادعای خود، از وجود «یک ایدئولوژی واحد، یک
حزب واحد زیر رهبری یک شخص واحد، پلیس تروریستی واحد، در انحصار داشتن
کومونیکاسیون و تسلیحات و اقتصاد واحدی، که بطور سانترالیستی اداره می شود» (س. ج. فریدریش، «ماهیت حاکمیت توتالیتر»، 1966، ص 20، 46،
47) سخن می گوید، چنین کسی با مطلق کردن تشابهات صوری (فرمال)،
جوانب محتوائی، پایگاه
اجتماعی خاص،
تفاوت میان مالکیت خصوصی و مالکیت اشتراکی بروسایل اقتصادی و هدف اجتماعی قدرتمداری
هر کدام از آندو را نادیده می گیرد.
·
فقط با
توسل به این ترفند است، که می توان نوعی از دیکتاتوری
پرورشی تاریخی را با فرمی از دیکتاتوری استقامت تاریخی یکسان قلمداد کرد و
افراطی را در «دیکتاتوری پرولتاریا» قابل مقایسه با مظهر «دیکتاتوری بورژوازی»
تلقی نمود.
·
منحرف کردن موذیانه و فاشیسم گرایانه سیل تنفر موجود نسبت به فرم های نمودین حاکمیت فاشیستی در گذشته ای نه
چندان دور ـ در لفافه انتقاد از «توتالیتاریسم» ـ به سوی نظام بلحاظ محتوا، ماهیتا دیگر، کوچکترین ربطی به علم ندارد.
·
استالینیسم موضوع جامعه شناسی «توتالیتاریسم» نیست، بلکه برعکس، موضوع جامعه شناسی «دیکتاتوری پرولتاریا» است.
آرش
·
ببینید دوست عزیز استفاده ی لوکاچ از مفاهیمی که
بیانگر ایدئولوژی او ست برای تفهیم بیشتر مطلب است و نه تنها لوکاچ بلکه آنارشیستی
مانند نوام چامسکی و برجسته تر از آن سارتر در نوشته های خود واضح و برخی مواقع غیر
مستقیم به آن اشاره داشته اند و فقط مربوط به اندیشه ی مارکسیستی نیست.
·
گس
هال و راسل هم تاکید مشخص بر سطح نوین ادبیات در مرحله ی ادبیات مصرفی و بازاری
دارند و توتالیتر بودن استالین در غالب دیکتاتوری پرولتاریا بررسی نشده بلکه با
توجه به ماهیت و عملکرد خروجی ملموس بیان شده است.
·
این
توتالیتر می تواند استالین، هیتلر، پوتین و مهمتر از همه برای ایران، جمهوری
اسلامی باشد.
·
من
هم از شما ممنونم که وقت با ارزشتون رو گذاشتین و نسبت به نوشته هایی که می بینید
بیتفاوت نیستید، درود و مهر فراوان بر شما، اگر لینک کارهاتون رو برای من بفرستین
ممنون میشم و خرسندم از اینکه بتونم تا جایی که وقت هست اونا رو بخونم و استفاده
کنم
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر