سیری در کاریکاتوری از مانا نیستانی (3)
سرچشمه:
صفحه فیس
بوک گروه موسوم به
«تمرین تفکر مفهومی»
مهر
مطلبی را که در باره کاریکاتور نوشته
اید، خواندم. عکس خانم فیروز بعد دیگری به این قضیه می دهد. در تفسیر شما در یک
طرف طبقه حاکم قرار دارد.
این طبقه برای ادامه حیات خود (یا
بهتر بگوئیم برای حفظ این فرم از مناسبات تولیدی) سعی در مسخ طبقه دیگر دارد.
بعدی که عکس خانم فیروز به آن اضافه
می کند، این است که در طبقه حاکم چه خبر است؟
این فرم از مناسبات تولیدی که
زیربنای وجودی برای هر دو طبقه است، در طبقه حاکم چه تأثیری میگذارد؟
شاید بتوان گفت که افراد طبقه حاکم
هم در جهت بازتولید این فرم از مناسبات تولیدی مسخ شده اند.
به زبان ساده تر دروغگو خود دروغ
خودش را بالاجبار و بالضروره باور کرده است.
اینهمه تئوریسین سرمایه داری که
قرار است، به ما بقبولا نند که سرمایه داری آخر خط است و ما چاره دیگری جز قبول آن نداریم، خود نیز به این
باور رسیده اند.
مانند کسی که دچار بیماری دروغ گفتن
شده، آنها از بست دروغ گفته اند که دیگر آن را باور کرده اند. مشکل اینجا ست که بر
خلاف طبقه دیگر، آگاهی به تنهایی درد آنها را دوا نمی کند.
گسست از طبقه ای که به آن تعلق
داری، کنار گذاشتن مزایای مادی بودن در آن طبقه، کار اسانی نیست.
از این دریچه است که میتوان به عظمت
کار مریم فیروز (رسیدن به آگاهی و گسست از تعلق طبقاتی و تحمل سختیها و رنج های
ناشی از آن) پی برد. پیروز باشید.
مهر
مطلبی را که در باره کاریکاتور نوشته
اید، خواندم.
عکس خانم فیروز بعد دیگری به این
قضیه می دهد.
در تفسیر شما در یک طرف طبقه حاکم
قرار دارد. این طبقه برای ادامه حیات خود (یا
بهتر بگوئیم برای حفظ این فرم از مناسبات تولیدی) سعی در مسخ طبقه دیگر دارد.
·
حریفی از «هواداران مانا
نیستانی» درو اکنش به ابراز نظر ما نوشته اند:
حریف هوادار
(صفحه فیس بوک هواداران مانا نیستانی)
یک نقد
هر قدر هم ادعا کند بر پایه داده های اثر است یکجور سنجاق کردن ذهنیت خود منتقد و
فضای فکری اش است به اثر.
مشکلی با
این مساله ندارم اگر ادعا نکنیم که یک تفسیر یا خوانش خاص، حقیقت مطلق است.
·
این نظر حریف هوادار به چه
معنی است؟
·
برای کشف منظور ایشان بهتر
است که روی نظر ایشان خم شویم:
حریف هوادار
یک نقد
هر قدر هم ادعا کند بر پایه داده های اثر است یکجور سنجاق کردن ذهنیت خود منتقد و
فضای فکری اش است به اثر.
·
تحلیل و بزعم حریف هوادار،
نقد هر اثر هنری و احتمالا هر اندیشه و ادعائی عبارت است از «یکجور سنجاق کردن ذهنیت خود منتقد و فضای فکری اش
به اثر.»
·
مفاهیمی که حریف هوادار در
این حکم خویش بکار می برند، عبارتند از «داده های اثر»، «ذهنیت منتقد» و «فضای فکری منتقد»
الف
مفهوم «داده های اثر»
یک نقد
هر قدر هم ادعا کند بر پایه داده های اثر است یکجور سنجاق کردن ذهنیت خود منتقد و
فضای فکری اش است به اثر.
·
منظور از مفهوم «داده های
اثر»، ـ به احتمال قوی ـ فاکت های اوبژکتیف (عینی) موجود در هر اثر هنری است.
·
مثلا طرز نشستن انسان واره
کله مربعی، تقطیر قطراتی بر کاسه سرش و یا تصعید تراوشات فکری اش، تغییر مربع به
دایره، دایره سازی از مربع، حمل مربع بر روی چرخ دوایر و غیره.
·
حریف هوادار با این مفهوم ظاهرا
به جنبه اوبژکتیف تحلیل هر کسی تره هم خرد نمی کنند.
·
طرف هر چقدر هم ادعا کند که
برداشتش از اثر هنری بر «داده های» عینی مبتنی است، ول معطل است و در بهترین حالت دچار
خودفریبی شده است.
·
اکنون این سؤال پیش می آید
که حریف هوادار با صدور این حکم، بلحاظ اسلوبی چه می کنند؟
1
·
از واژه های «داده های اثر»
و «ذهنیت و فضای ذهنی» می توان دریافت که ایشان دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف (دیالک
تیک عینی و ذهنی) را در نظر داشته اند و نقش تعیین کننده را در آن دیالک تیک، از
آن سوبژکتیف (ذهنی) دانسته اند.
·
این موضعگیری معرفتی ـ نظری
حریف هوادار ـ در تحلیل نهائی ـ به چه معنی است؟
2
·
این به معنی نمایندگی طرز
تفکر سوبژکتیویستی است.
·
سوبژکتیویسم در جلوه های
متنوعش یکی از شایع ترین طرز تفکرها و ضمنا یکی ازباطل ترین آنها ست.
·
چرا و به چه دلیل ما چنین
ادعا می کنیم؟
3
·
در عرصه تئوری شناخت، در دیالک
تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف، نقش تعیین کننده همیشه و همه جا از آن اوبژکتیف است.
·
سوبژکتیویسم اما دیالک تیک اوبژکت
ـ سوبژکت را تخریب می کند، اوبژکت شناخت را (داده های عینی) را بی مهابا دور می اندازد
و سوبژکت شناخت (ذهنیت و فضای ذهنی منتقد) را بر تخت می نشاند و در بهترین حالت دیالک
تیک اوبژکت ـ سوبژکت را وارونه می کند و نقش
تعیین کننده را از آن سوبژکت شناخت می داند:
·
«یکجور سنجاق کردن ذهنیت خود منتقد و فضای فکری اش
به اثر.»
·
ظاهرا همه چیز بر حقانیت و
صحت نظر حریف هوادار دلالت می کند.
·
چون هر کس اثر هنری را به
سلیقه خود تفسیر می کند.
·
فریب ظاهر قضایا را اما
نباید خورد.
·
برشت از قول گالیله خطاب به
شاگرد جسورش که منکر حرکت سیاره زمین است، خواهد گفت:
·
«تو فقط زل می
زنی، ولی نمی بینی.
·
زل زدن با دیدن از زمین تا
کهکشان فرق دارد.»
·
خوب چرا حریف هوادار نباید حق
داشته باشد؟
4
·
ما برای پاسخ به این پرسش
بجا، بهتر است به جای اثر هنری، سیبی را (و یا خری را) در نظر بگیریم و بخواهیم
راجع به سیب و خر ابراز نظر کنیم.
·
خوب، سیبیت سیب (و خریت خر)
در خود سیب و خر است و یا در خورنده و
بوینده و چیننده سیب؟
·
اینکه هرکس بنا بر توان
معرفتی و دیگر خصوصیات ملی، طبقاتی، جنسیتی، عاطفی، سنی، مزاجی و غیره خود سیب را و
یا خر را به شیوه خاص خود تعریف خواهد کرد، تا حدودی درست است، ولی تعیین کننده
خود سیب و خود خر خواهد بود، حتی بی اعتنا به بود و نبود صاجب نظر.
5
·
به زبان فلسفی، محتوای شناخت
در اوبژکت شناخت است، در خود سیب و خر است و نه در «ذهنیت خود منتقد و فضای فکری اش.»
·
ذهنیت منتقد ـ در تحلیل
نهائی ـ انعکاس اوبژکت عینی شناخت است.
·
شکی نیست که «ذهنیت خود منتقد و فضای فکری اش» نقش معینی در شناخت سیب و
خر به عهده دارد، ولی نقش تعیین کننده همیشه و همه جا از آن سیب و خر است، از ان اوبژکت
شناخت است که حاوی محتوای شناخت است.
6
·
وقتی گفته می شود که شناخت چیزها،
پدیده ها و سیستم ها در چارچوب دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت صورت می گیرد، منظور
همین است.
·
بدین طریق، هم جنبه های اوبژکتیف
شناخت در نظر گرفته می شود و هم جنبه های سوبژکتیف آن و ضمنا به نقش تعیین کننده جنبه
های اوبژکتیف شناخت توجه اکید به عمل می آید.
7
·
به همین دلیل می توان گفت
که سوبژکتیویسم طرز نگرشی متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است و قادر به کشف حقیقت
چیزها نیست.
·
اگرچه از دیرباز رواج وسیع
دارد.
8
·
فرم دیگری از انحراف معرفتی
ـ نظری افراط دیگری به نام اوبژکتیویسم
است.
·
اوبژکتیویسم ـ بر خلاف سوبژکتیویسم
ـ جنبه های سوبژکتیف شناخت را حاشا می کند و فقط به جنبه های اوبژکتیف آن ارزش
قائل می شود.
· اوبژکتیویسم نیز یکی دیگر
از فرم های نگرش متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است و به اندازه سوبژکتیویسم، باطل و نادرست است.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر