سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 116 )
چه خوش گفت،
بهلول فرخنده خوی
چو بگذشت بر
عارفی جنگجوی:
« گر این مدعی دوست
بشناختی
به پیکار دشمن
نپرداختی»
شین میم شین
·
معرفت و عرفان نامیدن بی هوشی و بی شعوری مطلق، یا نشانه
نادانی و وارونه بینی مطلق است و یا وسیله ای برای عوامفریبی است.
·
این تئوری عشق عارف به معبود (دوست) همان تئوری ارتجاعی عشق
است که از سوی حافظ خردستیزانه توسعه وسیع داده می شود و در فرم های مختلف تبلیغ
می شود:
حافظ
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داد
اول بر نقد جان توان زد
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
اهل دل که
پیوسته نظر به خوبان دارند، به نظری قید دنیا و عقبی را می زنند .
·
چرا؟
·
برای اینکه مسئله عشق در میان است و باید جان فدای آن شود.
·
این موضع همه طبقات اجتماعی واپسین است، از حافظ به عنوان
نماینده فئودالیسم واپسین تا نمایندگان ایدئولوژیکی بورژوازی واپسین و معاصر.
1
·
عشق بهانه ای است، برای تجلیل از مرگ.
·
عشق وسیله ای است برای توجیه ایراسیونالیسم (خردستیزی) بی
بند و بار.
·
حافظ در این بیت، بلحاظ فلسفی چه می کند؟
2
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
·
حافظ اولا بسان نمایندگان ایدئولوژیکی بورژوازی واپسین از
نیچه تا هایدگر، بشریت را به دو طبقه تقسیم می کند:
·
اهل نظر و عوام
·
بعد به شیوه فاشیست ها به تجلیل از اهل نظر و تحقیر عوام (توده
های مولد و زحمتکش) می پردازد.
3
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
·
حافظ در پرتو تئوری مبتنی بر نابرابری انسان ها، به برشمردن
خصوصیات رفتاری ابربشرها (اهل نظر) می پردازد:
·
خصوصیت انسان متعالی حافظ، صرفنظر از دنیا و عقبی است.
·
اما صرفنظر از دنیا و عقبی به بهانه عشق عملا به چه معنی است؟
4
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داد
اول بر نقد جان توان زد
·
این عملا به معنی ستایش از پوچی است:
·
این به معنی نمایندگی ایدئولوژیکی نیهلیسم است.
·
نیهلیست
در تاریخ غرب، به کسانی نیز اطلاق می شود که مخالف کلیسا و مذهب بوده اند.
·
نیهلیسم
در زبان عامیانه به مثابه سرباز زدن از هر کار مثبت و منفی تلقی می شود.
·
نیچه «هیچ» را کلام آخر شوپنهاور می داند و در اثر خود تحت
عنوان «در ورای خیر و شر» (208) از «نیهلیسم روس» سخن به میان می کشد که «فقط به
بیان «نه»، به طلب «نه» بسنده نمی کند، بلکه به عملی کردن «نه» کمر می بندد.»
·
پروفسور
دکتر وینفرید شرودر کتاب ارزشمندی تحت عنوان «نیهلیسم» (1980) نوشته است.
·
پروفسور کریسف تورکه در سال 2003، کتابی تحت
عنوان «فوندامنتالیسم به مثابه نیهلیسم نقابدار» نوشته است.
·
حالا می توان بوضوح دید که چه تشابه شگرفی میان نمایندگان ایدئولوژیکی فئودالیسم
واپسین و بورژوازی واپسین (شوپنهاور، نیچه و غیره) و فوندامنتالیسم وجود دارد.
·
هم فاشیست ها و هم فوندامنتالیست ها به تجلیل از مرگ می
پردازند و بدان جامه عمل می پوشانند:
·
از روی جسد خویش می گذرند.
·
تئوری عشق حافظ هم جز این نیست.
5
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داد
اول بر نقد جان توان زد
·
حافظ دیالک تیک عشق را به شکل دیالک تیک مرگ و زندگی بسط و
تعمیم می دهد و سپس آن را در فرم دیالک تیک واره همه چیز و هیچ مسخ و مثله و مخدوش
می کند:
·
عاشق کسی است که پیشاپیش از جان خویش گذشته است.
·
عشقی که می بایستی چاشنی زندگی باشد، عشقی که می بایستی اهرم
تعالی روحی انسان باشد، به وسیله ای برای توجیه مرگ، به زهر زندگی ستیز استحاله می
یابد.
·
مرگ در قاموس نمایندگان ایدئولوژیکی طبقات اجتماعی واپسین
به پیش شرط عشق ارتقا می یابد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر