آرزوی
همه انسان ها دستیابی به عشق حقیقی است.
مریم اسلامی
سرچشمه:
سرچشمه:
صفحه فیس بوک گروه های موسوم به
شعر و شعور و شعار
سعدی
نمی بینم از خاک
کویش گریز
به بیداد گو:
«آبرویم بریز!»
·
معنی تحت اللفظی:
·
غیر از افتادن به خاک کوچه اش چاره ای ندارم.
·
به ستمگر بگو که آبرویم را بریزد.
1
·
سعدی در
این بیت، دیالک تیک عشق را به شکل دیالک تیک وفا و رسوائی بسط و تعمیم می دهد.
·
عاشق کذائی تنها راهی که برای رهائی خود می شناسد، وابستگی به شاهد سمرقندی است، وابستگی ئی که او
آن را عشق می نامد.
·
اشکال کار این است، که
شاهد کذائی حتی وابستگی او را نمی پذیرد، چه برسد به عشق او.
·
شاهد او را پست تر از لجن حتی تلقی می کند و حتی حاضر به تف
کردن بر رویش نیست.
·
اگر شاهد،
آدم قابلی می بود می توانست به ضرب شمشیری حسابش را برسد.
·
درد عاشق کذائی نیز همین است، که
شاهد به او محل سگ هم نمی گذارد و این امر او را جری تر و مصرتر می سازد.
2
·
عاشقان سعدی و حافظ از این دست اند:
·
بیشتر به سگ سمج تیپا خور در جلوی دکه قصابان شبیه اند تا
به عاشق.
·
موجوداتی بی هویت،
بی شخصیت و بی غرور انسانی اند.
3
·
سعدی و
حافظ رابطه دیگری را برسمیت نمی شناسند و نمی خواهند بشناسند.
·
آنها نمی خواهند که از سر نظام اجتماعی فئودالی ـ بنده داری
حتی موئی کم شود.
4
·
پرولتر برای حافظ بدتر از هر کابوس است:
حافظ
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه، خود روش بنده پروری داند.
·
معنی تحت
اللفظی:
·
تو بسان
گدایان به ازای دستمزد کار مکن!
·
برای
اینکه خود غلامدار نحوه بنده پروری را می داند.
·
حافظ در
این بیت، کار به ازای دستمزد را بندگی گداواره می نامد.
·
توده
مولد و زحمتکش باید بنده باشد، رعیت وابسته باشد، نه پرولتر.
·
حافظ این
را با نقض قانون آهنین هستی یکی می داند.
5
·
مقوله «عشق» بهترین و معصوم ترین مقوله برای دفاع از سلسله
مراتب فئودالی است.
·
توده مردم وابستگی به جانان را نخست در کودکستان شعر تمرین
می کنند، بعد عوض کردن واژه جانان با واژه های خواجه و خان و ارباب و سلطان و در
نهایت خدا به آسانی خوردن مشتی آب می گردد.
6
حافظ
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
·
معنی تحت
اللفظی:
·
حافظ از
مهربانی جانان قطع امید مکن.
·
چون ستم
ابدی نیست و بالاخره روزی پایان می یابد.
·
اول باید
به توده مولد و زحمتکش سماجت در برابر بی رحمی و بی مهری جانان را آموخت.
·
آنها
هرگز نباید به بهانه جور و ستم از جانان قطع امید کنند و طمع مهربانی ببرند و روی
برگردانند.
·
آنها
باید به ستم خو کنند.
·
عشق به
جانان باید بی توقع و بی انتظار و بی قدردانی باشد.
·
نقش مخرب
شعر همین جا ست.
·
شلاق ستم
نخست بطور مجازی به دست جانان انتزاعی داده می شود و وقتی بنده و رعیت و غلام به
ضرب تازیانه عادت کرد، یعنی به ستم خوگر شد، آنگاه شلاق به دست طبقات اجتماعی مشخص،
یعنی به دست بنده داران و اربابان فئودال داده می شود تا یوغ برگرده انسان نهند و به
میل خویش بهره کشی کنند.
7
·
وقتی که
زهر ایدئولوژیکی شعر کارگر افتاد، می توان واژه «جانان» را با واژه «سلطان اویس» و یا هر سلطان و خان و
قلدر خونریز دیگری جایگزین ساخت:
حافظ
من از جان، بنده سلطان اویسم
اگرچه یادش از چاکر نباشد
·
معنی تحت
اللفظی:
·
من از
صمیم دل بنده سلطان اویس هستم.
·
اگرچه
سلطان از چارکر سینه چاکش بی خبر است.
·
همانطور
که یاد کردن جانان از عاشق تأثیری در وابستگی او
نمی دهد، به همانسان هم بی اعتنائی سلطان اویس
تأثیری در «از جان بنده بودن و چاکر» سرسپرده بودن حافظ نخواهد داد.
8
حافظ
رقیبم سرزنش ها کرد، که از این باب،
رخ بر تاب
چه افتاد این سر ما را، که خاک در نمی
ارزد؟
·
رقیب (محافظ
جانان) عاشق کذائی را سرزنش می کند و از
او می خواهد که رخ از در جانان بر دارد.
·
واکنش
عاشق کذائی به اندرز رقیب شنیدنی است:
·
چه فاجعه
ای رخ داده که سر ما حتی ارزش خاک در جانان را ندارد!
·
در قاموس
حافظ، اگر رقیب سرزنش کند و برای بندگی او حتی پشیزی ارزش قائل نشود، عاشق باید نه
به انتقاد از جانان و مراقب او، بلکه به تحقیر خود بپردازد و «بی ارزشتر از خاک در
جانان بودن سر خویش» را نتیجه بگیرد.
·
حافظ
بهترین شاگرد مکتب نوکرپرور سعدی و ادامه دهنده سرسخت سنت ننگین او در این زمینه
است.
9
·
معلوم نیست که قهرمان سعدی از کدام آبرو سخن می گوید.
·
عاشق در مکتب سعدی و حافظ هرگز نباید انسانی آبرومند باشد.
·
آبرو و شخصیت و فردیت و خودمختاری با عشق کذائی در تضاد
آشکار قرار دارند و قبل از همه، باید فدا شوند:
سعدی
(خلیل خطیب رهبر: دیوان غزلیات سعدی، ص 112.)
بذل جاه و مال و
ترک نام و ننگ
در طریق عشق،
اول منزل است
·
اولین مرحله در راه عشق عبارت است از بذل جاه و مال و ترک
نام و ننگ
·
عاشق کذائی در قاموس سعدی، باید در راه جانان کذائی از جاه و
مال بگذرد و بی اعتنا به نام و ننگ باشد.
·
حیثیت و عزت و اعتبار انسانی کشک است.
10
حافظ
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر مرید راه عشقی، از بدنامی ترسی به دل راه مده.
·
چرا؟
·
برای اینکه شیخ صنعان خرقه خود را در گرو می فروش گذاشته
بود.
·
اسلوب استدلالی خواجه شیراز از این دست است:
·
چون شیخ صنعان بی اعتنا به نام و ننگ بود، تو هم بی اعتنا
به نام و ننگ باشد.
·
کسی نیست بپرسد که شیخ صنعان چه ربطی به من دارد؟
11
حافظ
از ننگ، چه
گوئی، که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی،
که مرا ننگ ز نام است.
·
معنی تحت اللفظی:
·
برای چه پیش من از ننگ می گوئی؟
·
در قاموس من ننگ به معنی نام است.
·
بی آبروئی بنظر من آبرومندی است.
·
ضمنا برای چه از من راجع به نام می پرسی؟
·
من از نام ننگ دارم.
·
حافظ بهترین نماینده وارونه سازی هنجارهای اجتماعی و اخلاقی
است.
·
شاید بتوان وارونه سازی را یکی از معیارهای اصلی خردستیزی محسوب
داشت.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر