استاد
البته توضیحات شما برایم بعنوان یک کارشناس سیاسی
بسیار جای تامل داشت.
·
استاد
قبل از ورود به چالش برابرحقوق فکری، درجه سواد و مقام اجتماعی خود را مثل پتکی
هراس افکن بر روی میز هماندیشی می کوبند:
·
«برایم
بعنوان یک کارشناس سیاسی»
·
این
معرفی خویش به چه معنی است و با چه نیتی صورت می گیرد؟
الف
·
این اولا
بدان معنی است که طرف بحث بداند که با چه کسی سر و کار دارد.
·
او باید پیشاپیش
بداند که نه با عمله ای، بلکه با کارشناس سیاسی خبره ای سر و کار دارد.
·
اکنون
این پرسش بر لب می روید که دانستن کیستائی سوبژکت هماندیشی به چه درد می خورد؟
ب
·
دلیلش
این است که در جوامع بشری از دیرباز ـ شاید به دلیل بدآموزی و تربیت فئودالی ـ بورژوائی
ـ به صاحب نظر بیشتر ارج و ارزش قائل می شوند تا به خود نظر.
·
درست به
همین دلیل است که کارشناسی سیاسی بودن به رخ رنگپریده هماندیش کشیده می شود.
ت
·
این نوعی
خلع سلاح فکری و معنوی هماندیش است.
·
این به
معنی تخریب پیشاپیش برابرحقوقی دو طرف هماندیشی است.
·
این
مقدمه ای برای پامنبری سازی از هماندیش است.
·
درست به
همین دلیل است که کارشناس سیاسی بلافاصله از پله های تق و لق منبر بالا می رود و
موعظه آغاز می شود.
پ
·
تقدم
قائل شدن به صاحب نظر نسبت به نظر اما به چه معنی است؟
·
هماندیشی
همواره در داربست دیالک تیک نظر ـ صاحب نظر صورت می گیرد.
·
دیالک
تیک نظر ـ صاحب نظر اما بسط و تعمیم کدامین دیالک تیک دیرآشنا ست؟
·
بدون
گذار از خطه خاص به عالم عام نمی توان به آسانی به کشف حقیقت پنهان از نظر نایل
امد.
·
به همین
دلیل است که باید به دیالک تیکی پی ببریم که از بسط و تعمیم آن، دیالک تیک نظر ـ
صاحب نظر تشکیل می شود.
·
دیالک
تیک نظر ـ صاحب نظر از بسط و تعمیم دیالک
تیک اوبژکت ـ سوبژکت تشکیل می یابد:
·
چون عملا
اوبژکت بحث هیئت نظر به خود می گیرد و سوبژکت بحث هیئت صاحب نظر.
·
·
بنابرین،
ما در اینجا با دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت سروکار داریم.
·
اکنون
باید ـ بر طبق معمول ـ به این پرسش پاسخ دهیم که در این دیالک تیک، نقش تعیین
کننده از آن کدام است؟
·
از آن اوبژکت
بحث (نظر) است و یا از آن سوبژکت بحث (صاحب
نظر)؟
ث
·
کار
آسانی نیست.
·
چون دیالک
تیک اوبژکت ـ سوبژکت هم در عرصه جامعه مطرح می شود و هم در عرصه تئوری شناخت.
1
·
در عرصه جامعه
نقش تعیین کننده از آن سوبژکت جامعه و تاریخ
است:
·
بدون توده
های مولد و زحمتکش، تحول اجتماعی محال است.
·
بدون توده
های مولد و زحمتکش (سوبژکت تحول جامعه و یا تاریخ)، جامعه (اوبژکت تحول) تحول نمی
یابد.
·
بنابرین
در عرصه جامعه، نقش تعیین کننده در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت، از آن سوبژکت است،
از ان توده های مولد و زحمتکش است که جامعه را و یا تاریخ را بر شانه های ستبر
خویش حمل می کنند.
2
·
اما در
هماندیشی به قصد کشف حقیقت، یعنی در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده در دیالک
تیک اوبژکت ـ سوبژکت، از آن اوبژکت (موضوع شناخت) است و سوبژکت شناخت، کارشناس
سیاسی بودن و یا نبودن او، نقش تعیین کننده و حقیقت یاب به عهده ندارد و نمی تواند
هم داشته باشد.
·
چرا؟
3
·
برای
اینکه حقیقت ـ همیشه و همه جا ـ عینی است.
·
یعنی در
ورای سوبژکت بحث قرار دارد.
·
در ورای
صاحب نظر قرار دارد.
·
چه بسا
عمله ای بیسواد بهتر از پروفسوری نامدار به کشف حقیقت عینی نایل می آید و برای به
کرسی نشاندن حقیقت عینی (حقیقت تاریخی) از جان عزیز خویش مایه می گذارد.
·
چرا نقش
تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در عرصه تئوری شناخت، از آن اوبژکت شناخت
(موضوع شناخت) است؟
4
·
برای
اینکه محتوای حقیقت عینی در اوبژکت شناخت است
و نه در کله سوبژکت شناخت.
·
به زبان ساده،
خریت خر در خود خر است و نه در کله خرشناس خبره.
استاد
البته توضیحات شما برایم بعنوان یک کارشناس سیاسی
بسیار جای تامل داشت.
·
بنابرین،
معرفی پیشاپیش خود از سوی استاد، هم از جهان بینی ایشان پرده برمی دارد و هم شطی
از سوء ظن در مزرع خاطر شنونده و هماندیش می ریزد.
الف
· مهم ـ
قبل از همه ـ خود نظر است که به انعکاس اوبژکت شناخت می پردازد و نه پست و مقام و
درجه سواد صاحب نظر.
·
شنونده و
هماندیش خردمند نیز همیشه باید بی اعتنا به صاحب نظر به نظر مطروحه از سوی او توجه
داشته باشد.
·
اما
چگونه می توان از معرفی ساده خویش به جهان بینی کسی پی برد؟
ب
·
دلیلش
این است که معرفی پیشاپیش خود از باور به تقدم سوبژکت شناخت (صاحب نظر) بر اوبژکت شناخت
حکایت دارد.
·
و گرنه
معرفی پیشاپیش خویش صورت پیدا نمی کرد.
·
باور به
تقدم سوبژکت شناخت بر اوبژکت شناخت حاکی از کدام طرز تفکر است؟
ت
·
تقدم
قائل شدن بر سوبژکت شناخت در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت به معنی وارونه کردن دیالک
تیک اوبژکت ـ سوبژکت است، به معنی سوبژکتیویسم است که یکی از فرم های طرز تفکر
متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است.
·
اما
همانطور که اشاره شد، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در دو عرصه وجود دارد:
·
در عرصه جامعه
و یا تاریخ
·
در عرصه
تئوری شناخت
·
پس ما باید
با دو نوع سوبژکتیویسم سروکار پیدا کنیم:
·
ما هم در
عرصه جامعه با طرز تفکر سوبژکتیویستی سروکار داریم و هم در عرصه تئوری شناخت:
1
·
اولی را سوبژکتیویسم
می نامند که از به خدمت گرفتن اسلوب متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) حکایت می کند و
اسلوب غلط و بدردنخوری است.
2
·
دومی را سوبژکتیویسم
معرفتی ـ نظری و یا سوبژکتیویسم معرفتی می نامند که از طرز تفکر متافیزیکی (ضد دیالک
تیکی) حکایت دارد و بنی بشر را به دوزخ گمراهی رهنمون می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر