سرچشمه:
صفحه فیس بوک
فرناز
جعفرزادگان
ای عشق،
حقیقت دارد
هرچه می دوم، باز هم
یکی دو قدم، از من جلوتری.
فرناز
جعفرزادگان
·
این تصور شاعر، خیلی تأمل
انگیز است.
·
مقوله عشق هم در هر صورت، بحث
انگیز است.
·
منظور خیلی ها از عشق، غریزه
است.
·
خیلی ها چه بسا غریزه را با
عشق عوضی می گیرند.
1
·
غریزه اما یار همیشگی و
مددکار بنی بشر بوده، است و خواهد بود.
·
بدون حمایت غریزه، بنی بشر و
هر موجود زنده ای، حتی لحظه ای نمی تواند زنده بماند.
·
عشق شاید پدیده ی غریزی سرشته
به شعور عاطفی و اجتماعی باشد.
·
تا نظر شاعر و هواداران شعر
شاعر چه باشد.
2
·
شاعر دیگری به نام یوسف
صدیق (گیلراد)، در شعری به نام «پس آن عشق»، برخورد فلسفی بکر و بدیع دیگری به مقوله
عشق دارد:
·
«پس آن عشق
·
که ردای
رویینگی ام را می دوخت،
·
در مرز کدام
حادثه از پا افتاد؟
·
هان، شاعر!
·
چمدان ات
را زمین بگذار!
·
عشق جسمیت
توفانی عقل است،
·
نه از پا
می افتد، نه از راه می ماند.»
·
بنظر شاعر، اولا عشق خیاط
ردای رویینگی است.
·
ثانیا تجسم (جسمیت یابی،
مادیت یابی) توفانی عقل است.
·
اگر برداشت ما درست باشد،
بنظر شاعر، عشق عقل مادیت یافته است.
·
عشق نتیجه تحول شورانگیز
روح به ماده است.
·
عشق تجسم عقل است، تحولی است
شگرف در گذر از روندی توفانی!
·
چرا توفانی؟
·
برای اینکه گذار از کیفیتی
کهنه به کیفیتی نو، همیشه و همه جا با جهشی ناگهانی و بزعم شاعر، توفانی همراه
است.
بسان زایش نوزادی
که با
غریو درد مادری همراه است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر