و گوش می کنم
نوای سرخوش چکاوکی
• به روی سایه پا نهادم ونوای سرخوش چکاوکی
• میان سایه گم شدم:
• به جستجوی هیچ!
• نه پاسخی به روی سایه بود،
• نه گم شدن درون سایه ها
• مرا به روشنی کشاند
• نه برق آن خرد،
• که در میان ابر مبهمی ز واژگان جهید
• و انتزاع را به سایه ای حواله کرد
• درون آن نهان ناکجا،
• به روشنی رسید.
• کنون ز سایه ها،
• ز سایه های کم بها بریده ام
• و آن «درخت» در درون ذهن خویش را
• رها نموده ام:
• به دشت می روم
• و خیش را به جوفِ خاک می زنم به شخم
• و دانه می پراکنم
• و آن خیال بارور به جسم دانه را،
• که همچو شبپره
• میان پیله بال می زند
• و می رود
• که بند پای هر جوانه را
• ز قید و بند دانه ها رها کند
• «به نفی دانه می کشم»
• و آب را به پای آن جوانه می کشم.
• و دست می کشم به روی هر چه هست،
• به روی خاک
• به روی دانه ها، جوانه ها
• «و شک نمی کنم، هرآنچه را که لمس می کنم»
• و بهر آن، که خستگی ز تن بدر کنم
• به دشت تاک می روم
• و گوش می کنم
• نوای سرخوش چکاوکی
• که سیر گشته از وفور دانه ها
• «بدون آنکه ذهن باغ پر شود ز سود»
• و جان تاک را
• نه در تلألوئی ز روی خوشه های لعل
• نه از ورای موج نور بر فراز جام
• «که از درون جام باده مست می شوم»
• و با دو چشم جستجو
• به پیشواز رقص شاخه ها میان باد می روم
• و انعکاس رقص شاخه ها به ذهن من
• ترانه ای است.
• ترانه ای که وصل می کند مرا به زیستن،
• ترانه ای که وصل می کند مرا به زندگی
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر