۱۳۹۱ شهریور ۱۵, چهارشنبه

سیری در جهان بینی محمود دولت آبادی (1)

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
مهمان صبحی

محمود دولت آبادی
بیاییم بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم.
برای گفتن همیشه وقت هست، اما برای اندیشیدن، ممکن است، دیر بشود.

• این فراز از گفتار محمود دولت آبادی در عین ایجاز، از جهان بینی عقب مانده و باطل ایشان پرده برمی دارد.

حکم اول
بیاییم بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم.

• معنی تحت اللفظی این حکم:
• بیاییم به عوض حرف زدن، باندیشیم.

• اما منظور از مفاهیم «بند زبان بستن» و «بال اندیشه گشودن» چیست؟

1
بیاییم بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم.

• منظور از مفهوم «بند زبان بستن» می تواند پرهیز از گفت و گو باشد.
• منظور محمود دولت آبادی در این صورت، عبارت خواهد بود از سکوت و خوداندیشی.
• اندرز بدی نیست.
• چه بهر از خوداندیشی!

• اشکال کار فقط این است که برای خوداندیشی به ساز و برگ اندیشیدن نیاز مبرم است.

• یکی از رهبران بسیار بزرگ ظاهرا گفته بود:
• «فلانی با دو هزار کلمه می اندیشد، ولی برای من دویست کلمه کفایت می کند.»

• او احتمالا نه فرق کلمه با مفهوم را می دانست و نه معنی تفکر را.

• ولی در هر صورت با دویست کلمه که شاید حاوی بیست مفهوم مختلف باشد، همانقدر می توان اندیشید که مرثیه خوان های گورستان های دهات ایران می اندیشند.

• اندیشیدن که امری غریزی و خود به خودی نیست تا از گفت و گو لب ببندیم و باندیشیم.
• اندیشیدن هنر است.
• اندیشیدن به علم تفکر و ساز و برگ مفهومی تفکر نیاز دارد.

2
بیاییم بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم.

• شاید منظور محمود دولت آبادی این باشد که از چالش فکری پرهیز کنیم و باندیشیم.
• اما بدون چالش فکری، سؤالی مطرح نمی شود و بدون سؤال، کسی مجبور به تفکر برای سرهم بندی جواب درخور نمی شود.
• سؤال موتور تفکر و تفحص است.

• مغز به مثابه ارگان اندیشیدن به موتور نیاز دارد.
• اگر سؤالات متعدد بسان اجنه سمج و رودار به جان کسی نیافتند، مرض که ندارد، کله خود را به زحمت اندازد و باندیشد.

3
بیاییم بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم.

• بال اندیشه را چگونه می توان گشود؟

• دولت آبادی ظاهرا تصور درستی از روند تفکر ندارند.
• ایشان احتمالا فکر می کنند که مغز چشمه اندیشه است.
• فقط کافی است که بنی بشر لب ببندد و بخواهد، تا چشمه مغز بجوشد و اندیشه بیرون بریزد.

• ماتریالیست های مکانیکی قرن هجدهم در فرانسه نیز چنین تصور باطلی از مغز داشتند.

• مغز نه چشمه اندیشه، بلکه ارگان تفکر است، بسان پا که ارگان رفتن و بسان قلب که ارگان پمپاژ خون است.

• مغز در دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف به کار می افتد، اول تبری بر تنه درختی کوبیده می شود (روند اوبژکتیف)، بعد اعضای حسی سیگنال های اطلاعاتی حاصله را به مغز می فرستند و مغز پس از مقایسه سیگنال ها و ارزیابی آنها به این نتیجه می رسد که تنه درخت پوک است و یا سفت و سخت است و تبر خوب است و یا به درد نمی خورد و یا نحوه کوبش تبر درست بوده و یا نادرست.

4
بیاییم بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم.

• و گرنه با دم فروبستن و گوشه ای نشستن که نمی توان اندیشید.
• تفکر در روند کلنجار با طبیعت اول و یا با طبیعت دوم (انسان های دیگر) میسر می شود و نه ابتداء به ساکن.
• تفکر همیشه بر گنجینه تجارب فردی، تاریخی و غیره متکی است که نتیجه کلنجار بشر با طبیعت اول و دوم اند.

حکم دوم
برای گفتن همیشه وقت هست، اما برای اندیشیدن، ممکن است، دیر بشود.

1
برای گفتن همیشه وقت هست، اما برای اندیشیدن، ممکن است، دیر بشود.

• از این کشف دولت آبادی معلوم می شود که ایشان دوئالیستی می اندیشند و نه دیالک تیکی.
• ایشان میان تفکر و تکلم دیوار می کشند و یکی را بدون دیگری طلب می کنند.

• اما واقعیت این است که تا اندیشه و ایده ای تشکیل نشده باشد، هرگز نمی توان بند زبان باز کرد و بهتر از بزغاله و یا گوساله سخن گفت.

• آجرهای اولیه هر اندیشه مفاهیم اند.
• مفاهیمی که در فرم واژه ها بر زبان می آیند.
• از ترکیب مفاهیم (واژه ها) احکام (جملات) تشکیل می شوند که حاوی اندیشه اند.

• بشر در هر صورت برای تفکر و تکلم به دیالک تیک مفهوم و واژه و دیالک تیک حکم و جمله نیاز دارد.
• بدون تفکر نمی توان بند از زبان برداشت و چیزی گفت.
• تفکر بر تکلم همیشه تقدم دارد.

• از این رو، رهنمود محمود دولت آبادی بر تفکر دوئالیستی ایشان مبتنی است.

2
برای گفتن همیشه وقت هست، اما برای اندیشیدن، ممکن است، دیر بشود.

• در قاموس دوئالیسم، عکس این ادعا نیز می تواند درست باشد و چه بسا حتی درست تر باشد:
برای تفکر همیشه وقت هست، اما برای روشنگری ممکن است که دیر بشود.

• اما در هر صورت ما را از تفکر دیالک تیکی گزیر و گریزی امکان پذیر نیست.

• میان مغز و زبان، میان مفهوم و واژه، میان حکم و جمله، میان تفکر و تکلم
رابطه ای دیالک تیکی، تنگاتنگ و ناگسستنی بر قرار است.


پیوند دیالک تیکی آنها را حتی با بمب اتم نیز نمی توان از هم گسیخت، چه برسد با اندرز عالمانه.
پایان

۷ نظر:

  1. پیش از هر چیز باید آشکار شود آیا اندیشیدن یک کنش است یا واکنش؟ آیا هر زمان که آدمی اراده کند می تواند بیاندیشد یااینکه اندیشه بر او نازل میشود؟ کانت حامل های ذهن و اندیشه را مکان و زمان فرض کرده که مکان را حس بیرونی و زمان را حس درونی می نامید و پس از کلنجار های بسیار اندیشه را از جایگاه شناسنده "نومن" خلع نموده و مدرکات آنرا تکافو کننده شناخت "امر واقع" نمی دانست. در مورد مفاهیم, دیگر میتوان به یقین گفت امریست وابسته به فرهنگ و به نوعی ترجمان تئوری یونگ. آدمیان در جایگاه های همتراز می توانند مفاهیم را برای یکدیگر کالیبره کنند. با این زمینه چینی می توان توصیف نیچه را بیان نمود که اندیشه را امری بیرونی می دانست که به ما آدمیان گهگاه اصابت می کند؟ برای من تا کنون اندیشیدن چیزی جز بالا و پایین کردن اندوخته های ذهنی نبوده است و زمانی به چیزی بکر و تازه در چند و چون دست یازیده ام که اندیشه ای در میان نبوده است.

    پاسخحذف
  2. خیلی ممنون
    ما طی مقالات مختلف به این مسئله پرداخته ایم.
    مقولات تفکر و استنباط و احساس و غیره بطور مشخص تحت عنوان زیر منشتر شده و می شود:
    تدارک تئوریک توضیح «تئوری شناخت» (تفکر از بخش 22 به بعد)، مکاتب مربوط به تئروی شناخت، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت، دیالک تیک ماده و روح و غیره
    اندیشیدن اصولا در روند کار و ببرکت کار تحقق می یابد.
    تفکر از گردنه دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت می گذرد.
    البته مغز پس از انباشت مواد تجربی کافی حاصل از کار فردی و یا اجتماعی به تفکر مستقل هم می پردازد، ماهیت قضیه اما همان است:
    در روند کار و ببرکت کار واقعیت عینی در ضمیر انسانی منعکس می شود و شناخت چیزها در روندی بغرنج جامه عمل می پوشد.
    خیلی ممنون

    پاسخحذف
  3. با سپاس
    این گزاره شما بسیار زیبا و گویاست:"در روند کار و به برکت کار واقعیت عینی در ضمیر انسانی منعکس می شود و شناخت چیزها در روندی بغرنج جامه ی عمل می پوشد".
    اگر خوب به معنای این جمله توجه کنیم دقیقاٌ بادیدگاه تجربه گرایانی همچون جان لاک و دیوید هیوم هم بهره میباشد. آیا به نظر شما از زمان کانت به این سو که حوزه شناخت شناسی از پیکره ی فلسفه جدا گردید, این حوزه به کار-گروه های پژوهش های پزشکی اختصاص داده نشده است؟ آیا دیالکتیک با آن سه پایه معروفش و گردش تواتری (نهاد,برابرنهاد,همنهاد)مفاهیمش می تواند به عنوان function اندیشگی همچنان بکار رود؟ لاک با تجربی دانستن روابط علی (آخرین خاکریز عقل apriori ) کار فلسفه را آسان نمود و پایه گزار جدایی هستی شناسی از فلسفه نیز گردید. نام این روش بررسی مدرکات ذهنی سوژه با برخوردهای حسی ابژه چیست؟ آیا این روش با پسوند "علمی" نیز همراه است؟
    متشکرم

    پاسخحذف
  4. خیلی ممنون
    محتوای حکم «در روند کار و به برکت کار واقعیت عینی در ضمیر انسانی منعکس می شود و شناخت چیزها در روندی بغرنج جامه ی عمل می پوشد» مبتنی بر آموزش های کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم است که فلسفه و تئوری شناخت ماقبل را بطور دیالک تیکی نفی کرده اند، یعنی همه عناصر بالنده و مثبت آنها را جذب و توسعه داده اند.
    ولی چند نکته قابل ذکر است:
    جان لاک و هیوم از تئوری انعکاس بدین معنا اطلاع نداشته اند.
    آندو بلحاظ جهان بینی به دو اردوگاه متضاد (ماتریالیسم و ایدئالیسم) تعلق داشته اند
    آندو از تئوری «کار» بی خبر بوده اند.

    تئوری شناخت یکی از ستون های سه گانه اصلی فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی است:
    ماتریالیسم دیالک تیکی، ماتریالیسم تاریخی، تئوری شناخت

    این سه ستون، فلسفه واحدی را، یعنی جهان بینی طبقه کارگر را بر شانه های خود حمل می کنند و نمی توان آنها را از یکدیگر جدا کرد.
    یکی بدون دیگری ناقص می گردد.
    یکی را بدون دیگری نمی توان درک کرد.

    برداشت مارکسیسم ـ لنینیسم از دیالک تیک فراتر و ژرفتر از تریاد تز ـ آنتی تز ـ سنتز است.
    مراجعه کنید به ماتریالیسم و ایدئالیسم، سیر و سرگذشت دیالک تیک در همین تارنما

    جان لاک نماینده امپیریسم ماتریالیستی هیوم نماینده امپیریسم ایدئالیستی بوده است.
    با امپیریسم نمی توان به شناخت حقیقت چیزی نایل آمد ولی بهتر از هیچ است.
    هر شناخت تجربی با ذراتی از شناخت نظری همراه است:
    مراجعه کنید به دیالک تیک حسی و عقلی، دیالک تیک تجربی ونظری (دیالک تیک امپیریکی و تئوریکی) در همین تارنما

    جنبه های معقول امپیریسم و راسیونالیسم را مارکسیسم از ان خود کرده و توسعه داده است.
    در رابطه با ادراک و سوبژکت و غیره مراجعه کنید به تدارک تئوریک تئوری شناخت و مکاتب مربوط به تئوری شناخت که همه مفاهیم و مکاتب لامربوطه و سیر تکوین تاریخی انها توضیح داده شده و می شود و به دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت نیز.
    مسائل مربوط به تئوری شناخت بتدریج منتشر می شوند.
    زنده باشید

    پاسخحذف
  5. باتشکر
    بی شک مراد شما از اینکه فرمودید "هیوم نماینده امپریسم ایدئالیستی می باشد" شاید سیستم فلسفی او باشد چون او نه تنها خدا باور نبود بلکه شدیداٌ از هرگونه اظهار نظری که خارج از حیطه تجربه حسی و تصورات منسوب به آن بود دوری می جست.
    بی گمان از منابع سایت شما در مورد "تئوری شناخت" بی بهره نخواهم ماند و استفاده ها خواهم برد.
    از اینکه با من همراه بودید سپاسگزارم.

    پاسخحذف
  6. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  7. • خیلی ممنون
    • برای تعیین و یا تشخیص جهان بینی کسی باور او به ته ئیسم و یا آته ئیسم معیار مطمئنی نیست.
    • معیار دقیقی را در این زمینه مدیون انگلس هستیم:
    • نحوه پاسخ به مسئله اساسی فلسفه:
    • اگر کسی با توجه به دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور)، روح را مقدم بر ماده و یا شعور را مقدم بر وجود تلقی کند، جهان بینی او ایدئالیستی است، بی اعتنا به خداشناسی و یا آته ئیست بودن او.
    • خیلی از ایدئالیست ها به خدا اعتقاد ندارند، ولی به تقدم مثلا ایده بر ماده تقدم باور دارند.
    • روح (شعور) به مثابه مقوله فلسفی محتوائی بیشتر از خدا دارد.
    • در قالب مقوله روح همه عناصر بیشمار غیر مادی جا می گیرند.
    • زنده باشید.

    پاسخحذف