۱۳۹۱ شهریور ۲۶, یکشنبه

سیری در جهان بینی عبید زاکانی (16)

هراکلیت (550 ـ 480 ق. م.)
فیلسوف ماقبل سقراطی یونان
افق فلسفی هراکلیت:
تجربه و دانش
شدن و فنا شدن
وحدت و تضاد
کاینات و آتش
واژه و روح
دولتشهر و حقوق مدنی
انسان و خدا
عقل و جهل
جملات قصار:
در هیچ رودی نمی توان دو بار شنا کرد!
تضاد، پدر همه چیزها ست!

خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(701 ـ 772 هجری قمری)
رساله دلگشا
عاقبت كسب علم
معركه‌ گيري با پسر خود ماجرا مي‌ كرد كه تو هيچ كاري نمي‌ كني و عمر در بطالت به سر مي ‌بري.
چند با تو بگويم كه معلق زدن بياموز، سگ ز چنبر جهانيدن و رسن بازي تعلم كن تا از عمر خود برخوردار شوي.
اگر از من نمي‌ شنوي، به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ريگ (به ارث مانده) ايشان بياموزي و دانشمند شوي و تا زنده باشي در مذلت و فلاكت و ادبار بماني و يك جو از هيچ جا حاصل نتواني كرد.


تحلیلی از یدالله سلطان پور


عنوان حکایت
عاقبت كسب علم

• آنچه عبید در این ماجرای موجز در قالب طنزی شیرین، تحویل خواننده می دهد، آموزش دیالک تیک پراتیک و تئوری است.
• او از طریق نقل ماجرائی به آموزش شناخت افزار دیالک تیکی دشواری می پردازد، بی آنکه از مقولات پراتیک (تجربه، تمرین، آزمون، آزمایش) و تئوری (علم، دانش، مفهوم، مقوله، حکم و غیره) حرفی کسالت آور به میان کشد.

• این کسب و کار برتولت برشت نیز بوده است.

• یاد بنیانگذار تئاتر دیالک تیکی به یاد باد!

• عبید اما در عین حال، در نهایت سادگی با توسل به تجربه مکرر و زنده زندگی، از نقش تعیین کننده پراتیک در دیالک تیک پراتیک و تئوری پرده بر می دارد.
• افشای عاقبت فلاکت بار کسب علم در مقایسه با آسایش و رفاه حاصل از پراتیک، عاقبت و آخری جز اثبات تجربی تقدم پراتیک بر تئوری در ضمیر خواننده ندارد.

• تصادفی نیست که عبید عنوان طنز خویش را «عاقبت کسب علم» می نامد.

• قضیه اما به این سادگی نیست که بتوان در چند جمله بر زبان راند.
• خواهیم دید.

حکم اول
معركه‌ گيري با پسر خود ماجرا مي‌ كرد كه تو هيچ كاري نمي‌ كني و عمر در بطالت به سر مي ‌بري.

• عبید در حکم آغازین خویش، قلب هدف را نشانه می گیرد:
• هیچکارگی و گذران عمر به علافی را!

• حدس ما اشتباه نبود:
• هدف عبید از نقل این طنز شیرین، اثبات صرفنظرناپذیری پراتیک است.
• بنی بشر حق ندارد، عمر نسبتا کوتاه خود را به علافی و اتلاف وقت بگذراند.

• چرا؟

• به هزاران دلیل!
• کار ماهیت نوعی انسان را تشکیل می دهد.
• در روند و به برکت کار است که انسان از نیای حیوانی خود جدا شده است، به موجودی خردمند بدل گشته است، به مصاف بی امان با طبیعت سرکش برخاسته است.
• کار نردبام تعالی انسان است.
• همیشه و همه جا.
• بیکارگی انسان به معنی شروع روند تخریب و تجزیه و تلاشی جسمی، روحی و روانی او ست.

• مراجعه کنید به کار، دیالک تیک پراتیک و تئوری، حقیقت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

حکم دوم
چند با تو بگويم كه معلق زدن بياموز، سگ ز چنبر جهانيدن و رسن بازي تعلم كن تا از عمر خود برخوردار شوي.

• آنچه که بظاهر پراتیک و عمل می نماید، آنچه که بظاهر ضد کسب علم جلوه می کند، در واقع چیزی جز دیالک تیک بی چون و چرای پراتیک و تئوری نیست.
• چیزی جز آموزش توامان پراتیک و تئوری معرکه گیری نیست.

• چرا؟

الف

معلق زدن بياموز

• به این دلیل ساده که برای معلق زدن نخست باید فوت و فن آن را بلحاظ تئوری از کله گذراند:

1

• یعنی باید در روند تمرین عملی معلق زدن و ببرکت معلق زدن مستمر، معلق زدن را تئوریزه کرد.
• و ضمنا و همزمان، تئوری آن را از آن خود کرد و هنر معلق زدن را در ارگانیسم خویش اوتوماتیزه کرد.
• ببرکت تمرین مستمر است که تئوری تشکیل، جذب و هضم می شود و در ارگان های مربوطه جاری می شود.

• روند دیالک تیکی پراتیک و تئوری روند دوسویه ی شگفت انگیزی است که هراکلیت از دو بار رفتن مسیری سخن می گوید:
• از رفتن راه و برگشتن مجدد همان راه!

• با تمرین معلق زدن و در روند تمرین عملی، فوت و فن معلق زدن را تئوریزه کردن و بر اساس تئوری هضمشده عمل کردن:
• یعنی از پراتیک (جهان مادی) به تئوری (جهان روحی) رفتن و از تئوری (جهان روحی) به پراتیک (جهان مادی) برگشتن:
• رفت و برگشت راه واحد.

• رفت و برگشتی نه مکانیکی، بلکه دیالک تیکی!

• چرا و به چه دلیل.

• دلیل آن را نیای دیالک تیک ـ هراکلیت ـ پیشاپیش در حکم موجزی تقطیر و تغلیظ کرده است:
• در رود واحدی نمی توان دو بار شنا کرد!

• در این استنتاج هراکلیت دنیائی معنا کمین کرده است.
• یکی از این معانی همین است:
• راه واحدی را نمی توان دو بار رفت و یا دو بار برگشت.

• چرا و به چه دلیل؟


• مگر مردم راه واحدی را هر روز صدها بار نمی روند و برنمی گردند؟

• مگر این رفت و برگشت، رفت و برگشتی مکانیکی نیست؟

2
• چرا.
• رفت و برگشت مکانیکی هم وجود دارد:
• دستگاه های مکانیکی در رفت و برگشت مکانیکی مدام اند.

• ولی فرق قضیه در ماهیت رفت و برگشت است:
• رفت و برگشت از ماده به روح و برعکس، رفت و برگشتی کوشا ست و نه منفعل.

• گذار انسان از ماده به روح، بواسطه پراتیک مادی کاتالیزه می شود.
• هر معلقی سیگنال بارمندتری به مغز منتقل می کند و مغز به تصحیح و تکمیل دم افزون فوت و فن معلق زدن کمر می بندد: دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت!

• از این رو ست که معلق اول فقیرتر و حقیرتر از معلق دوم است.

• در پرتو همین رفت و برگشت دیالک تیکی است که معرکه گیر با گذشت زمان به حرکات حیرت انگیزی موفق می شود.
• این توانائی نتیجه رفت و برگشت (دوبار طی کردن) میلیون ها باره راه واحد از پراتیک به تئوری است و برعکس، از عمل به نظر و برعکس است.

ب
سگ ز چنبر جهانيدن

• دومین فوت و فنی که فرزند معرکه گیر باید بیاموزد، بمراتب بغرنجتر از معلق زدن است.

• چرا؟

• برای اینکه او باید دو چیز مختلف و متفاوت را همزمان تمرین و تئوریزه کند:
• هم سگ را بشناسد و به روانشناسی سگ وقوف حاصل کند و هم چنبر را و نحوه کار با چنبر را تمرین و تئوریزه کند.

• شخصیت معرکه گیر جوان در روند همین کردوکارهای عرقریز و عصب سوز و دشوار است که فرم می گیرد.

3
رسن بازي تعلم كن

• فوت و فن رسن بازی هم بمراتب بغرنجتر از معلق زدن است.
• او برای رسن بازی هم باید مکانیسم رسن را بیاموزد و هم مکانیسم اندام خود را.
• تا بتواند آندو را با هم هماهنگ سازد و به بازی با رسن فرم و محتوای استه تیکی شورانگیز و هیجان انگیز ببخشد.

• اگر همه این تمرین ها ـ بدون استثناء ـ دیالک تیک پراتیک و تئوری نیست، پس چیست؟

ت
اگر از من نمي‌ شنوي، به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ريگ ايشان بياموزي و دانشمند شوي و تا زنده باشي در مذلت و فلاكت و ادبار بماني و يك جو از هيچ جا حاصل نتواني كرد.

• عبید در این حکم واپسین، تیشه انتقادی خویش را بر ریشه دوئالیسم در جامعه رایج پراتیک و تئوری فرود می آورد:
• علم جدا از عمل و به زبان فلسفی تئوری جدا از پراتیک نه تئوری زنده و پویا، بلکه آیات و احادیث و روایات مرده و منجمد و بیهوده ای است.

• چنین «علمی» به همه چیز شباهت دارد، مگر به علم.

• تئوری شیره شادابی و جوانی خود را فقط و فقط از پراتیک می گیرد و با قطع پیوند تئوری با سرچشمه لایزال پراتیک، درجا می زند، می خشکد و به هیئت یک مشت جزم کپک زده در می آید که فقط اسباب ادبار و مذلت و نکبت است.


پراتیک نیز بدون همیاری تئوری در خود فرومی میرد و می خشکد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر