زندگی یک راه است!
محمد روحانی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
محمد روحانی (نجوا کاشانی)
تحلیلی از شین میم شین
سفری در پیش است
هر که را می بینی
چمدانی در دست
کوله پشتی بر پشت
راه را می جوید
زندگی یک راه است
یک گذار کوتاه
هر که را می بینی
راه را می پوید پی در پی
ایستادن ممکن نیست
باز گشتی هم نیست
پیش باید برویم
پیش تا هر جا ممکن شد
تا هر جا بود
سر نوشت این گونه است
همه در این حرکت همراهند
همه از این حرکت آگاهند
هیچکس را اما
خبر از جادَه نیست
خبر از پایان نیست
خبر از امروز
خبر از فردا نیست
زندگی را ما می سازیم
ما که می گویم یعنی من
یعنی تو
پشت هر پنجره یک خورشید
ساکت و چشم به راه
بگشایی، نور است
نگشایی، تاریکی
روز و شب یکسره در آمد و رفت
هر کسی
هرچه از این عالم خواست، گرفت
عده ای هم
نرسیدند به چیزی هر گز
خواستن اصل توانستن ها ست
باید از خود آغاز کنیم
خواستن را می گویم
گر بخواهیم
به دست آمدنش آسان است
ور نخواهیم ،
چه تدبیر که خود خواسته ایم
زندگی یک سفر کو تاه است
به کجا؟
کاش که می دانستیم
از کجا ؟
کاش که می فهمیدیم
رفتن اما یک اجبار است
یک واجب تدریجی
که از آن ناچاریم
و توقف ممنوع
تلاش در جهت تحلیل شعر
فراز اول
سفری در پیش است
هر که را می بینی
چمدانی در دست
کوله پشتی بر پشت
راه را می جوید.
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
محمد روحانی (نجوا کاشانی)
تحلیلی از شین میم شین
سفری در پیش است
هر که را می بینی
چمدانی در دست
کوله پشتی بر پشت
راه را می جوید
زندگی یک راه است
یک گذار کوتاه
هر که را می بینی
راه را می پوید پی در پی
ایستادن ممکن نیست
باز گشتی هم نیست
پیش باید برویم
پیش تا هر جا ممکن شد
تا هر جا بود
سر نوشت این گونه است
همه در این حرکت همراهند
همه از این حرکت آگاهند
هیچکس را اما
خبر از جادَه نیست
خبر از پایان نیست
خبر از امروز
خبر از فردا نیست
زندگی را ما می سازیم
ما که می گویم یعنی من
یعنی تو
پشت هر پنجره یک خورشید
ساکت و چشم به راه
بگشایی، نور است
نگشایی، تاریکی
روز و شب یکسره در آمد و رفت
هر کسی
هرچه از این عالم خواست، گرفت
عده ای هم
نرسیدند به چیزی هر گز
خواستن اصل توانستن ها ست
باید از خود آغاز کنیم
خواستن را می گویم
گر بخواهیم
به دست آمدنش آسان است
ور نخواهیم ،
چه تدبیر که خود خواسته ایم
زندگی یک سفر کو تاه است
به کجا؟
کاش که می دانستیم
از کجا ؟
کاش که می فهمیدیم
رفتن اما یک اجبار است
یک واجب تدریجی
که از آن ناچاریم
و توقف ممنوع
تلاش در جهت تحلیل شعر
فراز اول
سفری در پیش است
هر که را می بینی
چمدانی در دست
کوله پشتی بر پشت
راه را می جوید.
• شاعر در این بند شعر، خواه آگاهانه و خواه ناخودآگاه، دیالک تیک حرکت و سکون را با شعور استه تیکی خاص خود تصور و تصویر می کند و ضمنا از نسبیت سکون و مطلقیت حرکت پرده برمی دارد:
1
سفری در پیش است
سفری در پیش است
• شاعر زندگی را سفر تصور می کند و بنی بشر را مسافر.
• او ضمنا بسان امپیریستی (تجربه گرائی) پیگیر، بلافاصله برای اثبات ادعای خود دلیل اوبژکتیف و مشخص می آورد:
2
هر که را می بینی
چمدانی در دست
کوله پشتی بر پشت
هر که را می بینی
چمدانی در دست
کوله پشتی بر پشت
• دلیل شاعر دلیلی عینی (اوبژکتیف) است:
• او انسان ها را نشان خواننده شعر خویش می دهد که همه بدون استثناء، یا چمدانی در دست دارند و یا کوله پشتی ئی بر پشت.
• بهتر از این نمی توان از امپیریسم برای اثبات ادعای خویش بهره برگرفت.
• مراجعه کنید به امپیریسم (تجربه گرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• بینش رئالیستی و شیوه استدلال منطقی و علمی شاعر ستایش انگیز است.
• شیوه استدلال شاعر اما خود از بینش فلسفی ـ اسلوبی پخته ای خبر می دهد.
• چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
3
سفری در پیش است
هر که را می بینی
چمدانی در دست
کوله پشتی بر پشت
سفری در پیش است
هر که را می بینی
چمدانی در دست
کوله پشتی بر پشت
• شاعر برای اثبات نظر خود، دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک چمدان ـ کوله پشتی و سفر بسط و تعمیم می دهد.
• وسیله بیانگر هدف است.
• وسیله ی بی هدف و یا هدف ستیز وجود ندارد، مگر در مخیله فلاسفه و شعرای خردستیز.
• فقط خردستیزان اند که دیالک تیک عینی هستی را در هم می شکنند و بی اعتنا بدان می گذرند و یا چه بسا بی شرمانه اعتنا به دیالک تیک عینی را تحقیر می کنند و به تندباد انتقاد و توهین می بندند.
• چمدان در دست و کوله پشتی بر پشت فونکسیون دیگری جز سفر دارد.
• شاعر اگر در تفکر خود پیگیر نمی بود، می توانست بدان اکتفا کند و بگذرد.
• او ولی پیگیرتر از این است که به دیالک تیک وسیله و هدف برای اثبات ادعای خود مبنی بر اینکه «سفری در پیش است» قناعت ورزد.
4
سفری در پیش است
هر که را می بینی
چمدانی در دست
کوله پشتی بر پشت
راه را می جوید.
سفری در پیش است
هر که را می بینی
چمدانی در دست
کوله پشتی بر پشت
راه را می جوید.
• چون چمدان و کوله پشتی فی نفسه بیانگر بی چون و چرای سفر نیست.
• سفر در داربست دیالک تیک سوبژکت ـ وسیله ـ هدف و یا به زبان روشنتر در داربست دیالک تیک مسافر ـ ساز و برگ سفر و مقصد تحقق می یابد.
5
سفری در پیش است
هر که را می بینی
چمدانی در دست
کوله پشتی بر پشت
راه را می جوید.
سفری در پیش است
هر که را می بینی
چمدانی در دست
کوله پشتی بر پشت
راه را می جوید.
• سفر روندی است که در دیالک تیک مبدأ ـ راه ـ مقصد تحقق می یابد.
• راه نقش میانجی و واسطه میان مبدأ و مقصد بازی می کند:
• راه پل پیوند میان مبدأ و مقصد سفر است.
• شاعر برای تکمیل استدلال خود، سوبژکت سفر را، یعنی مسافرین را به خواننده شعر خویش نشان می دهد که برای گذر از مبدأ سفر به مقصد سفر به دنبال راه می گردند، به دنبال پلی می گردند که از این نقطه رئال به آن نقطه ایدئال بروند.
• این شیوه بردبارانه استدلال شاعر ستایش انگیز است.
فراز دوم
زندگی یک راه است
یک گذار کوتاه
هر که را می بینی
راه را می پوید پی در پی
زندگی یک راه است
یک گذار کوتاه
هر که را می بینی
راه را می پوید پی در پی
• شاعر پس از اثبات مسافروارگی انسان بطور کلی، به اثبات سفروارگی زندگی می پردازد:
• زندگی ـ بزعم شاعر ـ راه است.
1
زندگی یک راه است
زندگی یک راه است
• دکتر علی شریعتی هم از مفهوم «راه» سود می جوید:
راهی که از لجن تا خدا کشیده شده ، "مذهب" نام دارد.
مذهب "هدف" نیست، "راه" است .
مذهب "هدف" نیست، "راه" است .
• شاعر ـ خواه آگاهانه و خواه ناخودآگاه ـ آنتی تزی غول آسا در برابر تز دکتر علی شریعتی برمی افرازد:
• بزعم شاعر، راه نه مذهب، بلکه زندگی است و انسان نه لجن در جست و جوی راهی به نام مذهب برای نیل به خدای واهی، بلکه مسافری است، چمدان بدست و یا کوله پشتی بر پشت در جست و جوی راهی برای نیل به مقصد ایدئالی.
2
زندگی یک راه است
یک گذار کوتاه
زندگی یک راه است
یک گذار کوتاه
• شاعر با مفهوم «گذار کوتاه» از کوتاهی زندگی به مثابه راه پرده برمی دارد.
• شاید کسی به عمق این اندیشه ناندیشیده باشد.
• فلاسفه و شعرای کلاسیک ما بویژه از خیام به بعد، همیشه همه از دم، از زندگی به مثابه دم، دم زده اند.
• منظور واقعی همه اما همیشه موجود زنده فردی بوده است.
• تمام یاوه های خیام بیانگر این اندیشه ساده و سطحی اند که کوزه گر به کوزه بدل خواهد شد.
• خیام اما فرصت اندیشیدن بدان نداشته تا دریابد که کوزه گر به مثابه جزء به کوزه بدل می شود و نه به مثابه کل، کوزه گر به مثابه فرد به کوزه بدل می شود و نه به مثابه نوع.
3
زندگی یک راه است
یک گذار کوتاه
زندگی یک راه است
یک گذار کوتاه
• خیام از دیالک تیک جزء و کل و از دیالک تیک گونه و نوع بی خبر است.
• خیام سیکل مکرر پیدایش و رشد و زوال را می بیند، ولی توسعه و تکامل چیزها، پدیده ها و سیستم ها در تحلیل نهائی را نمی بیند.
• مرگ گلی (به مثابه جزء و گونه) را در باغچه خانه خود می بیند، ولی توسعه و تکامل گل (به مثابه کل و نوع) را نمی بیند.
• به همین دلیل از دم وارگی عمر دم می زند.
• دیالک تیک دیگری که خیام و همسانان خیام نمی بینند، دیالک تیک پیوست و گسست است.
• آنها دانه را می بنند که به گیاهی فرامی روید، مرگ گیاه را نیز می بیند، ولی تکثیر و توسعه نوع دانه و گیاه را نمی بینند.
• آنها زایش نوزاد، رشد کمی و کیفی نوزاد را، جوانی و پیری و مرگ او را می بینند، ولی میراث مادی و معنوی ماندگار او را در هیئت فرزندان و در آثار عملی و فکری او نمی بینند:
• آنها به زبان فلسفی در دیالک تیک گسست و پیوست، گسست را می بینند و بی وقفه می سرایند، ولی پیوست را نادیده می گیرند، نفی را می بینند، ولی اثبات را و معین بودن نفی را، دیالک تیکی بودن نفی را در نمی یابند.
• چرا؟
• برای اینکه آنها دوئالیسم (ثنویت) کهنه و نو را می بینند، ولی دیالک تیک کهنه و نو را نمی بینند.
• آنها می بینند که نو کهنه را نفی می کند و از اریکه قدرت به زیر می کشد.
• آنها این جدال کهنه و نو را و غلبه نو بر کهنه را روندی مکانیکی تصور می کنند.
• واقعیت اما از قراری بکلی دیگر است:
• نو کهنه را بطور مکانیکی نفی نمی کند.
• نو به تخریب کله خرانه کهنه مبادرت نمی ورزد.
• نو فقط جنبه ها و جوانب میرنده، نامعاصر و مزاحم کهنه را دور می اندازد، به زبان فلسفی نفی می کند، ولی جنبه ها و جوانب بالنده و زنده و زاینده کهنه را حفظ می کند و حتی المقدور توسعه می دهد و تکمیل می کند.
مثال
• نوزاد مادر ـ پدر را بطرزی دیالک تیکی نفی می کند.
• یعنی همه خصوصیات مثبت و مفید آنها را در روند تربیت از آن خود می کند و توسعه می دهد.
• فقط جنبه ها و خصوصیات بازدارنده و منفی و مزاحم آنها را نفی می کند.
• زندگی برای نوع انسانی نه «گذاری کوتاه»، بلکه روندی بسیار طولانی و رشد یابنده است.
• یعنی از پله های تکاملی پی در پی می گذرد.
• زندگی از گردنه دیالک تیک پیوست و گسست می گذرد و در مجموع توسعه می یابد، غنی تر می گردد، بلحاظ فرم و محتوا شکوفا می شود.
6
زندگی یک راه است
یک گذار کوتاه
هر که را می بینی
راه را می پوید پی در پی
زندگی یک راه است
یک گذار کوتاه
هر که را می بینی
راه را می پوید پی در پی
• شاعر برای اثبات نظر خویش دو باره صبورانه دست به استدلال امپیریستی می زند.
• او رهنوردان را نشان خواننده می دهد که بی وقفه پیش می روند.
• شیوه استدلال امپیریستی (تجربه گرایانه) را بهتر از این نمی توان جامه عمل پوشاند:
• نشان دادن رهپویان پیگیر و خستگی ناپذیر برای اثبات راه وارگی زندگی و برای اثبات مسافروارگی بنی بشر و یا حتی همه موجودات زنده.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر