سرچشمه:
صفحه فیس بوک
مریم درکی
اگر تو انرژی خود را برای کشف حسن و عیب دیگران هدر دهی، روح خود را فراموش خواهی کرد و به سبب اتلاف انرژی برای داوری راجع به دیگری، خسته و منکوب خواهی گشت!
علامه دهر
صفحه فیس بوک
مریم درکی
اگر تو انرژی خود را برای کشف حسن و عیب دیگران هدر دهی، روح خود را فراموش خواهی کرد و به سبب اتلاف انرژی برای داوری راجع به دیگری، خسته و منکوب خواهی گشت!
علامه دهر
• خوب علامه دهر، فرض کنیم که چنین باشد و انرژی ما در جهت دگرشناسی هدر رود.
• مگر می توان بدون شناخت دیگران، بدون شناخت طبیعت و جامعه و جهان، به خودشناسی رسید؟
• ساده ترین عمل منطقی برای شروع شناخت خود و یا هر چیز بزرگ و کوچک دیگر، عمل مقایسه است.
• بدون صرف انرژی برای شناخت دیگر چیزها و کس ها، بنی بشر چگونه می تواند بهانه ای حتی برای مقایسه خود با دیگر چیزها و یا برای مقایسه چیزهای دیگر با یکدیگر بدست آورد؟
• با انرژی کذائی صرفه جوئی شده، چه خاکی باید بنی بشر بر سر خود ریزد؟
با فرو رفتن ابلهانه در خویش
که نمی توان به شناخت روح خویش و خویشتن خویش نایل آمد!
که نمی توان به شناخت روح خویش و خویشتن خویش نایل آمد!
2
مجید
مجید
• این هم از زمره حرف هایی بود که اگر بخواهیم بیرحمانه قضاوت کنیم، از روی تنبلی زده شده:
• آخر منظور اینجا چیست؟
• وقتت را همیشه صرف بقیه نکن و بعضی موقع ها هم برای خودت و آرزوهایی که داری وقت بگذار!
• از دست بقیه ناراحت نشو و هزاران حدس و گمان دیگر.
• رابطه قلب و قلم که از مغز می گذرد، واقعا چیست؟
• قلب (احساس) ارگان کنترل و تنظیم است یا مغز؟
3
میم
• خیلی ممنون از هماندیشیمیم
• این یکی از نمونه های بیشمار شیوه تفکر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) رایج است:
• پیوند دیالک تیکی چیزها را پاره می کنند و قطبی از دو قطب (گاهی این قطب و گه آن قطب) را مطلق و همه کاره می کنند:
الف
• در این اندرز دیالک تیک فرد و جامعه را تخریب می کنند:
• قطب فرد را مطلق و همه کاره می کنند و قطب جامعه را دور می اندازند.
• بهانه این است که اگر به جامعه (دیگران) بپردازی، انرژی ات هدر می رود و انرژی لازم برای درک روح خودت باقی نمی ماند و نتیجتا خسته و منکوب و مغلوب می شوی.
• این اندرز را از صفحه فیس بوک دوست مان از انگلیسی ترجمه کرده ایم.
ب
• ادبیات قرون وسطی از این تخریب دیالک تیک فرد و جامعه در لفافه های مختلف لبپر می زند:
حافظ
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران، بر تو نخواهند نوشت
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران، بر تو نخواهند نوشت
• حافظ در این بیت، پوزه بند بر پوزه منتقد اجتماعی می بندد و او را به دلیل انتقاد اجتماعی (هدر دادن انرژی خود برای کشف حسن و عیب دیگر اعضای جامعه) زاهد قلمداد می کند که در قاموس حافظ، بدترین فحش ها ست.
• حافظ برای اثبات نظر مطلقا ضد اجتماعی خود دست به استدلال هم می زند:
• «چون گناه دیگران را بر تو نخواهند نوشت، پس خاموش باش و لب از انتقاد اجتماعی ببند!»
حافظ
من اگر نیکم و گر بد، تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
من اگر نیکم و گر بد، تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
• این هم دلیل دیگر حافظ است:
• حسن و عیب دیگر اعضای جامعه به تو ربطی ندارد.
• چون نتیجه نهائی حسن و عیب را هر کس خودش درو خواهد کرد.
• این همان ایده اندرزگوی انگلیسی ما ست:
• فقط به خودت بپرداز و بی خیال دیگران، بی خیال جامعه و همبود.
• نظر حافظ مطلقا غیرعلمی و ارتجاعی است.
• تأثیر مثبت و منفی حاصله از کردوکار اعضای جامعه فقط متوجه خود فرد نمی شود.
• بلکه کلیت جامعه و همبود را تحت تأثیر مثبت و یا مخرب خود قرار می دهد.
حافظ
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش
که نیستی است سرانجام هر کمال که هست
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش
که نیستی است سرانجام هر کمال که هست
• بی خیال همه چیز باش و خوش باش!
• چرا؟
• چون سرانجام هر توسعه و تکاملی نیستی است.
• حافظ هم بسان اندرزگوی انگلیسی ما دعوت به اگوئیسم و خوشباشی می کند.
• دلیل حافظ هیچ پایه و اساس واقعی و تجربی ندارد:
• پایان هر کمالی چرا باید نیستی باشد.
• روندهای طبیعی و اجتماعی دیالک تیکی از پیوست و گست است.
• حتی اگر کسی روزی روزگاری بمیرد، دستاوردهای مادی و معنوی او که به گور سپرده نمی شوند.
• سرانجام هیچ چیز در هستی طبیعی و اجتماعی نیستی نیست.
• واقعیت عینی در همه فرم های ان لایزال است
• یاوه های شعرای کلاسیک و معاصر باید همه از دم نقد شوند.
• وگرنه به تخریب مهیب خانه خرد مردم منجر خواهند شد.
ت
در رابطه با دیالک تیک مغز و قلب
در رابطه با دیالک تیک مغز و قلب
1
• قلب غیر از پمپاژ خون و غیره فونکسیون جدی دیگری ندارد.
• فرمانده تن (ارگان تفکر و احساس و ادراک و غیره) مغز است.
• به هنگام غلیان هیجانات و احساسات و عواطف و غرایز و غیره تپش قلب تشدید می شود و عوام می پندارند که قلب مخزن احساس و عشق و این چیزها ست.
2
• سعدی فکر می کرد، مخزن معرفت (شناخت) شکم است.
سعدی
اندرون از طعام خالی دار
تا در او نور معرفت بینی
اندرون از طعام خالی دار
تا در او نور معرفت بینی
• با پر شدن معده از غذا، بزعم سعدی، جا برای معرفت نمی ماند.
• با اندکی دقت، در می یابیم که سعدی معرفت را چیزی مادی از جنس قورمه سبزی و کله پاچه تصور می کند.
3
• سعدی بنا بر تجربه شخصی به این ایده رسیده بود:
• پس از اطعام غذا، مغز تمام توجه خود را معطوف هضم غذا می کند و کردوکار ارگان های دیگر را تقریبا تعطیل می کند.
• حتی کار خود را، یعنی تفکر را کنار می گذارد.
• فرد نمی تواند باندیشد و مثلا بنویسد و شعر بسراید و یا مطلبی را بدقت بخواند.
• و لذا مجبور به استراحت می شود تا مغز با خیال راحت تولید و ترشح اسیدها و بازها و آنزیم ها و غیره را سازمان دهد و غذا را هضم و جذب کند.
سعدی فکر می کند که چون معده اش پر است،
جا برای معرفت و شناخت و شعور نمانده و او نمی تواند شعر بسراید.
جا برای معرفت و شناخت و شعور نمانده و او نمی تواند شعر بسراید.
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذفاین نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
حذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفمریم منم لبلا
پاسخحذفلیلا سادات دانشگاه آباده لژفا اگه این صحفه متعلق ب خودته و این پیامو میخونی تو اینستا سرچم کن و بهم پیام بده خیلی دارم دنبالت می گردم