۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

گفت و گوی دکتر توسلی با میم (1)

روشنفکر ایرانی و ذره ای نیچه
ابوالفضل توسلی
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com


الف
میم
نیچه به مثابه مؤسس خردستیزی، مبلغ راسیسم و فاشیسم و بربریت و جنایت


1

• یکی از صدمات بعضی ها در ایران، ایراندوست قلمداد کردن نیچه و اشاعه ایده های ضد انسانی، فاشیستی و راسیستی او بوده است.
• متأسفانه کار روشنگرانه جدی در این زمینه و زمینه های مشابه صورت نگرفته است.

2
• نیچه بشریت را به دو طبقه تقسیم می کند:
• اقلیت ابربشر
• و اکثریت آشغالبشر.


• انسان موبور قسی القلب بی رحم عالی
• و انسان پست توسری خور زباله موسوم به پرولتاریا.


3

• نیچه فیلسوف سرمایه داری انحصاری بود که زیر غرش توفان پرولتاریا بر لب گور ایستاده بود.

4

• براساس فلسفه نیچه و هایدگر و یاسپرس و امثالهم بود که به قول گئورگ لوکاچ خانه خرد بویژه در اروپا تار و مار شد و فاشیسم به درجه جنبش اجتماعی ارتقا یافت و خیل عظیم روشنفکران متعلق به طبقه متوسط را فراگرفت و فاجعه آغاز شد تا ۶ میلیون کودک و پیر زنده زنده سوزانده شوند و جهان به گورستانی بی مرز بدل شود، با ۶۰ میلیون شهید و دهها میلیون علیل.

5

• در دوره حاکمیت سیاه ناسیونال ـ سوسیالیسم (هیتلر و باند جنایتکار فاشیستی اش) کتب نیچه به عنوان کتب درسی در مدارس آلمان تدریس می شد.

6

• در فلسفه نیچه همه عناصر جدی فلسفه امپریالیستی یافت می شوند:
• ایراسیونالیسم (خردستیزی)
• راسیسم
• فاشیسم
• و حتی پست مدرنیسم.

7

• احسان طبری تحلیلی در زمیه نیچه ئیسم به میراث گذاشته اند که برای اشنائی مقدماتی، خواندنش ضرر ندارد:

لینک اثر طبری
ttp://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۲/۰۷/۱_۵۰۳۲.html
http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۲/۰۷/۲_۱۵.html
http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۲/۰۷/۳_۱۶.html
http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۲/۰۷/۴_۱۷.html

• من با اجازه تان به بررسی واکنش شما نسبت به کامنت خویش می پردازم.

ب
دکتر توسلی
پیشداوری

دکتر توسلی
گویا شما مقاله را نخوانده اید و داوری شما از چشم انداز «لوکاچ» گواه این حکم است.

1

• اولا خواندن و نخواندن مقاله شما، چه ربطی به جهان بینی من دارد؟
• جهان بینی من انعکاس وجود اجتماعی من است.
• انعکاس پایگاه طبقاتی من است.
• جهان بینی من دیری است که تشکیل شده و توسعه یافته است و ربطی به مطلب شما ندارد و نمی تواند هم ربطی داشته باشد.

2

• ثانیا به چه دلیل ادعا می کنید که داوری من از چشم انداز لوکاچ است؟
• من فقط در زمینه خردستیزی نیچه و تخریب خرد در آلمان نظری از ایشان را خاطرنشان شده ام.
• آیا ذکر نظری از کسی می تواند به معنی «داوری از چشم انداز» او تلقی شود؟
• این دیگر چه شیوه استدلالی است؟
3
• ثالثا گواه کدام حکم است؟
• گواه اینکه من مقاله را نخوانده ام؟
• من اگر نظر کسی دیگر را در زمینه تخریب خرد مردم آلمان ذکر می کردم، می توانستید از آن نتیجه بگیرید که من مقاله شما را خوانده ام؟

4

• و یا اینکه فکر می کنید که هرکس مقاله شما را بخواند، موضع فکری شما را دربست اتخاذ می کند و نیچه گرا می شود؟

دکتر توسلی
برای درک یک فیلسوف باید چارچوب فلسفه و نگاه او را پیدا نموده و در آن چارچوب داوری نمود.

• به چه دلیل؟
• برای درک هر چیزی اصولا باید خود آن چیز زیر ذره بین تحلیل قرار گیرد.
• برای درک سیب، باید آن را تجزیه و تحلیل (آنالیز) کرد و اجزای متشکله آن را، مثلا اسیدهای امینه، مواد قندی، چربی، مواد معدنی و آنزیم های آن را بطرق مختلف تعیین کرد و سرانجام به شناخت واقعی آن نایل آمد.
• برای درک نیچه و هر فیلسوفی باید فلسفه او را و تئوری شناخت او را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
• و این تجزیه و تحلیل می تواند حتی بی اعتنا به بیوگرافی نیچه و هر چیز دیگر او صورت گیرد.
• می توان فلسفه و یا هر اثر ادبی و غیره او را مستقلا و بطور اوبژکتیف (عینی) مورد حلاجی قرار داد و به شناخت جهان بینی و هر چیز دیگر او نایل آمد.

دکتر توسلی
زیرا چارچوب دیدگاه او غیر از چارچوب دیدگاه ماست.

• این حقیقت امر چه ربطی به شیوه تحلیل ما دارد؟
• آنچه مورد تحلیل قرار می گیرد، خود دیدگاه نیچه است، خود اوبژکت شناخت است.
• طبیعی است که هر کس بنا بر جهان بینی خویش به تحلیل نیچه و هر کس و چیز دیگر می پردازد.
• مثال:
• سیبی را هم شیمیستی می تواند تجزیه و تحلیل کند و عناصر متشکله اش را تعیین کند و هم زیست شناسی.
• هر کدام بنا بر متدها و تئوری های خاص حیطه عمل خود اطلاعات معینی را راجع به سیب ارائه می دهد.
• طبیعی است که شیمیست با متدها و تئوری های خود هرگز نمی تواند ساختار سلولی سیب را تعیین کند.
• این کار زیست شناس است.
• مگر قرار است که هر کس که بخواهد فلسفه نیچه را تجزیه و تحلیل کند، باید جهان بینی نیچه را از آن خود کند و به قول شما از چشم انداز نیچه فلسفه نیچه را حلاجی کند؟
• این ادعا که نمی تواند با هیچ منطق و عقل سلیمی جور در آید.

دکتر توسلی
و اگر ما از چشم انداز خود داوری کنیم، این داوری از چشم انداز و دیدگاه ما و نه از آن فیلسوف است.

• طبیعی است که هر کس از دیدگاه خود چیزهای دور و بر خود را می بیند.

• مثال:

• کسی که در بالکن خانه دو طبقه خود بایستد، پرسپکتیو دیگری دارد، تا کسی که از بالکن خانه هشت طبقه خود به تماشا می پردازد.
• ادعای نادرست شما این تصور را به خاطر آدمی خطور می دهد که همه کسانی که در بالکن های طبقات مختلف ایستاده اند، باید از چشم انداز کسی ببینند که در بالکن طبقه دوم ایستاده است.
• چشم انداز نیچه چه ربطی به چشم انداز من دارد؟
• هرکس از چشم انداز متناسب با جهان بینی خویش به تحلیل هر چیزی، از جمله فلسفه نیچه می پردازد.
• فقط کسی می تواند از چشم انداز نیچه چیزها را ببیند که همان چشم انداز را داشته باشد، یعنی مثلا در همان بالکن خانه دو طبقه ایستاده باشد.
• اینکه دیگر تحلیل نمی شود.
• به این شیوه تحلیل مورد علاقه شما شاید بتوان انعکاس آئینه وار نام داد، بررسی مکانیکی نام داد:
• این شیوه شناخت در بهترین حالت به معنی تکرار مکانیکی گفته های نیچه خواهد بود.

دکتر توسلی
درست مانند نگاه لوکاچ که از چشم انداز مارکسیسم به نیچه نگریست و مکتبی بنیاد گذاشت که دیگر مارکسیست ها از آن دنباله روی کردند.

• حق با شما ست:
• لوکاچ جهان بینی خاص خود را دارد.

• ایشان مثل هر کس دیگر، تئوری و متد خاص خود را برای بررسی مثلا فلسفه نیچه به خدمت می گیرند.
• ولی این ادعا که «لوکاچ مکتبی را بنیان گذاشت و دیگر مارکسیست ها از ان دنباله روی کردند»، ساده لوحانه و با عرض پوزش مطلقا نادرست و بی پایه است.
• بنیانگذار جهان بینی علمی مارکس و انگلس بوده اند و نه لوکاچ.
• صدها نفر راجع به دیگر فلاسفه ـ مثلا نیچه ـ صدها کتاب و جزوه و رساله منتشر کرده اند.
• همزمان با لوکاچ مثلا هورکهایمر، آدرنو، هربرت مارکوزه و غیره نیز پژوهش و تدریس می کردند.
• کدام دنباله روی؟
• هر مارکسیستی می تواند هر مسئله ای را مستقلا مورد بررسی قرار دهد و نیازی به دنباله روی از این و آن ندارد.
• خیلی ها هستند که آثار لوکاچ را اصلا نخوانده اند، ولی حداقل به سان ایشان می اندیشند و چه بسا بهتر از ایشان می توانند نیچه و هر کس و هر چیز دیگر را تجزیه و تحلیل کنند.
• شما از جهان بینی طبقه کارگر و مارکسیست ها خبر ندارید و قیاس به نفس می کنید.
• ازاین خبرها نیست.
مارکسیست ها هرگز تن به دنباله روی از این و آن نمی دهند.
مارکسیست ها انسان هائی خوداندیش و خودمختارند.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر