اسماعیل خویی (۱۳۱۷)
شاعر معاصر ایرانی
مؤلف آثار بیشمار
برنده جایزۀ روکرت در کوبُرگ را درسال ۲۰۱۰
کشتار ۶۷ به بانگ بلند (۳)
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
تحلیل واره ای از شین میم شین
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر
کشتار ۶۷ به بانگ بلند (۳)
فراز یازدهم
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
شاعر معاصر ایرانی
مؤلف آثار بیشمار
برنده جایزۀ روکرت در کوبُرگ را درسال ۲۰۱۰
کشتار ۶۷ به بانگ بلند (۳)
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
تحلیل واره ای از شین میم شین
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر
کشتار ۶۷ به بانگ بلند (۳)
فراز یازدهم
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
• این بدیل کمونیست کذائی نسبت به شعار بازجوی فوندامنتالیست است:
• کمونیست کذائی شعار «خود خدا گفته که به من سجده کنید!» را وارونه می سازد و به شعار «خدا همین زمین است!» مبدل می کند.
• شهر هرت همین جا ست و نه در جای دیگر، اگر کسی در به در به دنبال ان می گردد.
• اما کمونیست کذائی عملا چه می کند؟
1
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
• او به «سجده» اصلا دست نمی زند.
• کرنش بنده وار در برابر مرجعی به جای خود می ماند.
• فقط مرجع عوض می شود:
• مرجع ماورای طبیعی با مرجعی طبیعی تعویض می شود:
• خدای ماورای طبیعی با زمین طبیعی جایگزین می شود.
• انسان اما عبد و بنده مادم العمر می ماند.
2
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
• این بدان معنی است که کمونیست کذائی مخالف وابستگی و بندگی نیست.
• فقط مخالف سجده و بندگی در مقابل معبود آسماین ـ انتزاعی است.
3
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
• این اما از سوی دیگر، بدان معنی است که کمونیست کذائی نه ماتریالیست دیالک تیکی، بلکه ماتریالیست مکانیکی و یا متافیزیکی است!
• کاریکاتوری از هولباخ و فویرباخ است:
• طبیعت را به جای ماورای طبیعت می گذارد.
4
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
• چنین کمونیستی آدمی را بی اختیار یاد جماعت مطلقا بیسواد در ماقبل تاریخ، در جامعه اشتراکی اولیه می اندازد که به جای خدای انتزاعی ماورای طبیعی، عناصر طبیعی از قبیل ماه و خورشید و این چیز و آن چیز را می پرستیدند.
5
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
• کمونیست کشور اهورا ـ در هر صورت ـ عقب مانده تر از ایدئالیست های ترانسندنتال است.
• عقب مانده تر از فیشته و کانت است، که خوداندیشی و خودمختاری انسانی را، آزادی، استقلال عمل و اندیشه تک تک انسان ها را بطرزی پر رنگ و حذف ناپذیر بر پرچم رهائی بخش بورژوازی انقلابی آغازین نگاشته بودند، پرچم سرخی که زیر آن انقلاب کبیر فرانسه، جهان کهن را به لرزه در افکند و شیپور خروشان رستاخیز دوران نوینی را به صدا در اورد.
• شاید شاعر خود نداند، که چه رئالیسم بی همتائی را در قالب همین مصراع مختصر خویش می ریزد.
• کمونیست های کشور اهورا واقعا هم بلحاظ فلسفی برهوتی بوده اند.
6
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
• کمونیست عهد بوق، ضمن تعویض معبود، عبد را دست نخورده باقی می گذارد.
• انسان کماکان بنده و عبد مادام العمر می ماند.
• فقط معبود عوض می شود.
7
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
• بندگی بدین طریق حفظ می شود، سجده و کرنش و اطاعت و وابستگی دست نخورده می ماند.
• انسان بنده و وابسته و مطیع و فرمانبر به جای خدای ماورای طبیعی به زمین طبیعی سجده می برد و عملا به جای خدای آسمانی به خدای زمینی.
• این اما بلحاظ فلسفی به چه معنی است؟
8
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
• این بدان معنی است که دیالک تیک برده دار زمینی ـ برده دار آسمانی، دیالک تیک خدایان واقعی ـ مشخص زمینی و خدای خیالی ـ انتزاعی آسمانی مجددا وارونه می شود:
• اگر بازجوی فوندامنتالیست، بندگی و سجده به انعکاس آسمانی ـ انتزاعی خدایان زمینی را به ضرب شلاق و چوبه اعدام تحمیل می کند، کمونیست کذائی بندگی و سجده به اصل را، به صاحب تصاویر انتزاعی را بر پرچم مقاومت خویش می نگارد.
9
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
«یعنی که خدا همین زمین باشد»، گفت.
• به حال و روز چنین کمونیستی و چنین جامعه ای باید زار زار گریست.
• این طایفه از کمونیست نماها را بهتر است که از این به بعد، زمینیست بنامیم.
• زمین پرست به مثابه بدیلی برای خداپرست.
فراز دوازدهم
قاضی ی بهانه جو از او کرد سئوال:
«آیا خوانی نمازِ خود در همه حال؟»
او هیچ نگفت و قاضی اعدامش کرد:
غافل که مسلمان است، امّا کَر و لال.
قاضی ی بهانه جو از او کرد سئوال:
«آیا خوانی نمازِ خود در همه حال؟»
او هیچ نگفت و قاضی اعدامش کرد:
غافل که مسلمان است، امّا کَر و لال.
• در این فراز، بازجوئی نه از یک محارب و ملحد، بلکه از خداپرستی صورت می گیرد، از خداپرست الکن و لالی.
• شاعر اکنون از بلبشو در سرزمین فوندامنتالیسم خردستیز پرده برمی دارد.
• پرسشی و سکوتی همان و اعدام بی پروا همان.
• شهر هرت به همین می گویند.
• آدم بی اختیار یاد رفتار ناسیونال ـ سوسیالیست ها در نمایشنامه بزرگ برتولت برشت تحت عنوان «وحشت و نکبت رایش سوم» می افتد که لات های بی فهم و فراست و شعور ناسیونال ـ سوسیالیسم جلسه طلاب مسیحی را با جلسه مارکسیست ها عوضی می گیرند و قتل عام می کنند:
شب سی ام ژانویه 1933
دو افسر سازمان امنیتی تلو تلو خوران از خیابان پائین می آیند.
دو افسر سازمان امنیتی تلو تلو خوران از خیابان پائین می آیند.
1
همبود خلقی
همبود خلقی
• دارند می آیند، افسران سازمان امنیتی
• از سخنرانی اش می آیند و از آبجو اش
• خسته اند و پر
• می خواهند که «خلق» شان
• قدرتمند باشد، هراس انگیز باشد.
• گوش به فرمان و احترام انگیز باشد.
سازمان امنیتی اول
• حالا دیگر ما بالانشین ایم
• راهپیمائی مان با مشعل ها هرسازمان امنیتینگیز بود!
• دیروز در حسرت نان گندم
• امروز، صدر اعظم رایش سوم
• دیروز، لاشخور لاغر ـ مردنی
• امروز عقاب رایش غنی
ادرار می کنند.
سازمان امنیتی دوم
سازمان امنیتی دوم
• و حالا نوبت به همبود خلقی می رسد.
• من برای خلق آلمان انتظار رونق معنوی بزرگی دارم، البته در مقیاس بسیار بزرگی.
سازمان امنیتی اول
• اما قبل از همه باید آدم ها را از اعماق پستی بالا کشیم.
• اینجا دیگر چه محله ای است؟
• پرچم نزده اند، اصلا.
سازمان امنیتی دوم
• ما گم شده ایم.سازمان امنیتی اول
• محله ی تهوع آوری است.سازمان امنیتی دوم
• محله تبهکارها ست.سازمان امنیتی اول
• فکر می کنی، اینجا خطرناک است؟
سازمان امنیتی دوم
• رفیق آبرومندی در چنین دخمه ها زندگی نمی کند.
سازمان امنیتی اول
• چراغی هم روشن نیست!سازمان امنیتی دوم
• خانه نیستند.سازمان امنیتی اول
• آن دو برادر، فکر می کنی که شروع رایش سوم را در نظر می گیرند؟
• محافظم باش از پشت!
دوباره تلو تلوخوران به راه می افتند.
سازمان امنیتی اول پشت سر سازمان امنیتی دوم
سازمان امنیتی اول
• این همان منطقه نیست که از کنارش رود می گذرد؟
سازمان امنیتی دوم
• نمی دانم.سازمان امنیتی اول
• در آنجا لانه مارکسیستی ئی را در هم کوبیدیم.
• بعدش گفتند که آنجا آموزشگاه طلاب کاتولیک بوده است.
• همه اش دروغ می گویند.
• هیچکدام از آنها لباس کشیش نپوشیده بودند.
سازمان امنیتی دوم
• فکر می کنی که او می تواند همبود خلقی را رو به راه کند؟
سازمان امنیتی اول
• او می تواند همه چیزها را رو به راه کند.
سازمان امنیتی اول یکهو مثل مجسمه وامی ایستد و گوش می دهد.
پنجره ای در جائی باز شده است.
پنجره ای در جائی باز شده است.
سازمان امنیتی دوم
• چیه؟هفت تیرش را در می اورد، ضامنش را می کشد.
پیرمردی با لباس خواب از پنجره به بیرون خم می شود.
آهسته می پرسد:
«عما تو هستی؟»
پیرمردی با لباس خواب از پنجره به بیرون خم می شود.
آهسته می پرسد:
«عما تو هستی؟»
سازمان امنیتی دوم
• خودشان اند!دور خودش بسرعت می چرخد و به هر چهار طرف شلیک می کند.
سازمان امنیتی اول نعره می کشد:
• کمک!• کمک، من تیر خورده ام!
پنجره همچنان باز است و پیر مرد همچنان آنجا ست.
در پنجره روبرو تیرخورده ای ناله می کند!
در پنجره روبرو تیرخورده ای ناله می کند!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر